شناسهٔ خبر: 58419 - سرویس تاریخ
نسخه قابل چاپ

برگی از خاطرات آیت الله مهدوی کنی ؛

پاسخ آیت الله مهدوی کنی به دروغ شاخدار عضو برجسته گروهک ملی مذهبی!

آیت الله مهدوی کنی

نماینده - آیت الله مهدوی کنی در خاطرات خود به اتهام و دروغ بزرگ عزت الله سحابی عضو برجسته گروهک ملی مذهبی می پردازد و در این باره به نکاتی عجیب اشاره می کند که بازخوانی آن برای شناخت یکی از جریان های سیاسی مدعی اخلاق و تدین در کشور ضروری به نظر می رسد .

در بخشی از خاطرات آیت الله مهدوی کنی می خوانیم ؛

در جریان انتخابات، آقای عزت الله سحابی در مجله ی «ایران فردا» نوشته بودند که مهدوی کنی فتوا آورده است که به هر طریق ممکن باید آقای ناطق نوری را از صندوق ها بیرون آورید، هر چند از طریق تقلب باشد. ما برای ایشان پیغام فرستادیم که آقای سحابی، آخر ما با هم زندانی بودیم، همکار بودیم، اول انقلاب در شورای انقلاب با هم بودیم، در دولت موقت با هم بودیم، با هم کار کردیم، خیلی سال ها با هم بودیم، شما چطور مهدوی کنی را بعد از این سال ها نشناختید که چنین عبارتی را درباره اش نوشتید که فتوا بدهد با تقلب آقای ناطق را از صندوق ها بیرون بیاورید. آیا شما واقعا چنین باوری داشتید؟ ایشان گفت که این، شایعه بوده است و من شایعه را نوشتم. گفتم اگر شما نمی توانستید تحقیق کنید، مثلا بنده مرده بودم یا در جای دوری بودم و دسترسی به من ممکن نبود شاید عذر شما پذیرفته می شد ولی در اوضاع فعلی؛ لازم بود تلفن می زدید و موضوع را از خودم سوال می کردید. علاوه بر این شما قضیه را به صورت شایعه ننوشته ای، بلکه به عنوان یک خبر قطعی مطرح کردی.

شما که می توانستید از من بپرسید، چرا چنین دروغ شاخدار را نوشتید؟ بنده کی چنین فتوایی داده بودم. بنده، هیچ گاه و درباره ی هیچ کس چنین فتوایی نخواهم داد. گفتم شما باید تکذیب کنید. گفت من تکذیب نمی کنم. شما خودت چیزی بنویس من نوشته ی شما را در مجله می آورم. گفتم ببینید، شما خودتان چیزی را نوشته اید و اقرار هم می کنید که شایعه بوده، بعد حالا از بنده می خواهید بیایم تکذیب کنم؟ من این را از شما نمی پسندم. فکر می کردم شما آدم متدینی هستی، من به افکار سیاسی کار ندارم، ولی فکر می کردم شما اعتقاداتی دارید؛ به یک چیزی یا یک جایی معتقدید، اما آمده اید چیزی را از روی خیال و شایعه نوشته اید و حاضر نیستی آن را تکذیب کنی و من به ناچار به دادگاه مطبوعات از ایشان شکایت کردم.

من هیچ گاه از کسی که علیه بنده حرفی زده باشد شکایت نکرده ام، ولی چون اینجا واقعا حیثیت و آبروی روحانیت مطرح بود و در تاریخ هم می ماند، به دادگاه شکایت کردم. وکیل ما محبت کرد رفت و ایشان هم حاضر شدند. ایشان در آنجا – بر طبق نقل وکیلمان – گفته بودند که من اشتباه کردم و دادگاه بخاطر اعتراف ایشان به اشتباه و اظهار پشیمانی او را محکوم نکرد. گفتم آیا همین که ایشان در دادگاه اظهار پشیمانی کرد کافی است؟ در حالی که من نظرم این بود که ایشان محکوم بشود. حالا که اقرار کرده بدون دلیل حرفی را نسبت داده (که حرف کمی هم نبود و قطعا ایشان را محکوم می کردند) آنگاه ما او را می بخشیدیم.

ولی دوستان گفتند شما نمی توانستید او را ببخشید، چون حق و حکم عمومی شخصا قابل بخشش نمی باشد. خلاصه آقایان هیئت منصفه آمدند رحم کردند و علاوه بر آنها دیگران هم گفتند؛ اینک که ایشان اظهار پشیمانی می کند رهایش کنید، من هم دیگر رها کردم. متاسفانه بعد از این هم ایشان در «نشریه اش» چیزی در این باره ننوشت و عذرخواهی نکرد؛ یعنی اینجا هم کم لطفی کرد. خداوند مرا و او را ببخشاید.

نظر شما