نام کتاب: مامور سیگاری خدا/ نویسنده: محسن حسام مظاهری/ انتشارات: افق/ چاپ اول 1391/ 151 صفحه/ 5500 تومان
پیش درآمد
«مامور سیگاری خدا» نام اثر جدید حسام مظاهری، کارشناس ارشد جامعه شناسی است که برای انجام پروژه تحقیقاتی خود، نوعی دوربین مخفی ادبی به دست گرفته و با ضبط صدای مردم در تاکسی های تهران و اصفهان و چند شهر دیگر این اثر را به صورت 23 داستان کوتاه خلق کرده است.
در بخشی از «بهجای مقدمه» کتاب چنین آمده است: «شهری که مردمش سوار تاکسی میشوند، اما به هر دلیل بینشان حرفی رد و بدل نمیشود، بحثی در نمیگیرد، نظری بیان نمیگردد و انتقادی مطرح نمیشود، شهری مُرده و بیروح است. چنین شهری در برابر بحرانها و چالشهای مختلف بسیار آسیبپذیر است. در مواجهه با چنین شهری باید احساس خطر، و بیش از آن چارهاندیشی کرد ...»
مظاهری در «به جای مقدمه» کتاب اعلام می کند که فقط راوی گفتگوها و روایتهایی است که توی تاکسیها اتفاق افتاده: «من داستاننویس نیستم و مطالبی هم که در این مجموعه میخوانید داستانهای من نیستند. من یک راویام و اینها روایتهای پراکنده مناند از تجارب تاکسی سوار شدنم در شهر.»
محسنحسام مظاهری، متولد 1361 و دارای کارشناسیارشد جامعهشناسی با گرایش مطالعات جوانان از دانشگاه تهران است. پیش از این، کتاب «رسانه شیعه» وی برگزیده جشنواده بینالمللی فارابی در سال 1388 و دیگر کتابش «شخم در مزرعه» که در حوزه جنگ ایران و عراق نوشته شده، برگزیده پانزدهمین جشنواره کتاب سال دفاع مقدس در سال 1390 شده است. مظاهری هم اکنون به پژوهشگری در حوزههای جامعهشناسی، دین، تاریخ، ادبیات و زندگی روزمره اشتغال دارد.
درآمد
کتاب حاصل تجارب و گفت و گوهای عادی در تاکسی ها در بازۀ زمانی سال های 87 تا 89 است که نویسنده با ضبط کردن گفت و گوها آنها را به شکل داستان درآورده است. مقدمه خوب کتاب از نکات مثبت آن به شمار می رود که در آن نویسنده، تحلیل اجتماعی از گروه بندی در تاکسی ها را بیان کرده است. از نکات جالب دیگر کتاب، ذکر مسیرها و تاریخ هایی است که نویسنده در ابتدای هر داستان ذکر کرده است که حالتی نوستالژی از خیابان گردی در شهر را برای خواننده ایجاد می کند. حس و حالی که در همین خیابان ها برای همۀ ما تجربه شده است و همین نکته باعث هم ذات پنداری مخاطب با راوی داستان ها می شود. در بیشتر داستان ها بیشتر راننده ها گوینده هستند و کل داستان حول محور نظرات آنها می چرخد. لحن صحبت لات منشانه آنها و بحث های سیاسی و نظراتشان صورت جذابی به کتاب بخشیده است. همچنین راوی به شدت به واقعیت وفادار است، حتما همۀ ما بحث های درون تاکسی را تجربه کرده ایم. بحث هایی که شاید حرف های ناخوشایند هم در آن ها باشد، نظیر همین حرف ها را در کتاب هم می بینیند:
تهران
از جمهوری تا بهارستان
آبان 1387
... جوانک راننده در دنیای خودش است و مدام زیر لب حرف میزند. گوش که تیز میکنم معلوم میشود دارد به سوالات مسابقهی رادیویی در حال پخش پاسخ میدهد.
گویندهی زن رادیو: خب! دیگه نوبت میرسه به خانم صفاپور. شروع کنیم خانم؟
شرکت کنندهی زن: بعله.
گویندهی مرد رادیو: آمادهاین؟ ... یک ... دو ... سه. شروع شد.
گویندهی زن رادیو: کارگردان بزرگ سینما که «باغ گیلاس» رو ساخته.
جوان راننده: عباس کیا.
شرکت کنندهی زن: آقای کیارستمی؟
گویندهی زن رادیو: بعله! یک امتیاز. ادامه میدین؟
جوان راننده: برو! نترس!
شرکت کنندهی زن: بعله.
گویندهی مرد رادیو: بسیار خب. پدیدهی المپیک 2008 پکن؟
جوان راننده: لعنتی! الان نُک ِ زبونم بود! ... اَکه هی!
شرکت کنندهی زن: نمیدونم.
گویندهی زن رادیو: امتیازتون صفر میشه. سوال بعد. نویسنده شهیر ایرانی که کتاب «غربزدگی» ش پیش از انقلاب توقیف شده بود؟
جوان راننده: مزخرفترین کتابشم همونه!
شرکت کنندهی زن: نمیدونم.
گویندهزن رادیو: جلال آل احمد. بسیار خب نوبت میرسه به شرکت کنندهی بعدی. آقای علیزاده.
همانطور که پشت چراغ قرمز تقاطع کارگر ایستادهایم، یک زن جوان سوار میشود.
گویندهی مرد رادیو: اجازه میدین شروع کنیم.
شرکتکنندهی مرد: بفرما! در خدمتیم!
گویندهی مرد رادیو: فکر میکنی چهقدر امتیاز بیاری؟
شرکت کنندهی مرد: سیزده چاردهتا! میبرم حتما.
گویندهی زن رادیو: با این اطمینان؟
شرکت کنندهی مرد: آره.
جوان راننده: ای وَل!
گویندهی مرد رادیو: پس بریم ببینیم آقای علیزاده چه میکنن. نام مجری برنامهی «دو قدم مانده به صبح»؟
شرکت کنندهی مرد: چی؟
جوان راننده: لئوناردو داوینچی!
گویندهی مرد رادیو: عرض کردم مجری برنامهی «دو قدم مانده به صبح»؟
شرکت کنندهی مرد: همین ... چیز ... صالح علایی.
گویندهی زن رادیو: البته صالح علا، نه علایی. ولی میپذیریم. یک امتیاز
گویندهی زن رادیو: بازیگر نقش «حاج کاظم» در فیلم «آژانس شیشهای»؟
شرکت کنندهی مرد: بعدی.
جوان راننده: خاک تو سرت کنن!
گویندهی مرد رادیو: نام شهید دلاوری که با چند تن از یاران اندکش به جنگ دشمن رفت و در هویزه به شهادت رسید؟
جوان راننده: برو بابا! دلت خوشه!
شرکت کنندهی مرد: نمیدونم. بعدی.
گویندهی زن رادیو: شاعرهی مدرنیست ایرانی که چندی پیش دار فانی را وداع گفت؟
جوان راننده: طاهره صفارزاده.
شرکت کنندهی مرد: طاهرزاده؟
گویندهی مرد رادیو: نه! اشتباه گفتین. صفارزاده. یک امتیاز ازتون کم میشه.
محکم میکوبد روی فرمان.
جوان راننده: اَه! شِت!
گویندهی زن رادیو: حیوانی که در پژوهشگاه رویان شبیه سازی شد؟
ناگهان یک موتوری میپیچد جلوی ماشین. جوان راننده محکم ترمز میکند. بعد سرش را از پنجره بیرون میبرد و فریاد میزند: هوی گوسفند!
شرکت کنندهی مرد: گوسفند.
گویندهی زن رادیو: بله. یک امتیاز.
گویندهی مرد رادیو: نام دوستِ گوریلانگوری؟
خانم بغل دستی بلند میزند زیر خنده و با ذوق و شوق میگوید: بیگلیبیگلی!
همه برمیگردیم و نگاهش میکنیم ...
جمع بندی
کتاب مامور سیگاری خدا، کتابی است که برای بیشتر مخاطبانش تجربه آشنایی است و به همین علت با آن احساس نزدیکی می کنند. از زیبایی های دیگر این کتاب، جمله ابتدای کتاب است که نویسنده، کتاب را به همسرش تقدیم کرده است: «برای همسرم فاطمه که بلد است زندگی کند.»
نظر شما