شناسهٔ خبر: 51569 - سرویس تاریخ
نسخه قابل چاپ

برگی از خاطرات هاشمی ؛

پیشنهاد عجیب آیت الله هاشمی برای عفو متهم به کودتا !

آیت الله هاشمی رفسنجانی در خاطرات 4 اردیبهشت 1361 خود به نکته جالب و در عین حال تاسف باری اشاره می کند : پیشنهاد به امام برای عفو عامل اصلی کودتا که تلاش داشت امام خمینی را به شهادت برساند !

به گزارش نماینده  در خاطرات ۴ اردیبهشت ۱۳۶۰ هاشمی می خوانیم : ناهار مهمان‌ احمد آقا بودیم‌. عصر هنگام‌ رفتن‌، امام‌ را در صحن‌ حیاط دیدیم‌ و سرپایی‌ صحبت‌ کردیم‌ و من‌ پیشنهاد عفو متهمان‌ کودتا از جمله‌ [صادق‌] قطب‌زاده‌ را دادم‌.

حال باید دید قطب زاده که بود و چه کرد ؟!

صادق قطب‌زاده فرزند حسین، چهارم اسفندماه سال ۱۳۱۴ هجری شمسی در تهران به دنیا آمد.
از دوران نوجوانی زمانی که در مدرسه‌ی «دارالفنون» مشغول تحصیل بود، وارد فعالیت‌های سیاسی شد. آخرین سال‌های تحصیلات متوسطه‌ی وی مصادف با نهضت ملی شدن صنعت نفت بود که قطب‌زاده در جریان مبارزه‌های ملی شدن صنعت نفت با جدیت شرکت می‌کرد. پس از کودتای ۲۸ مرداد، به عنوان نماینده‌ی دانش‌آموزان وارد نهضت مقاومت ملی شد و به فعالیت پرداخت. در این زمان، او ۱۷ سال داشت و اندکی از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ ه.ش. گذشته بود که به جبهه‌ی ملی پیوست. در سال ۱۳۳۷ ه.ش. قطب‌زاده در سن ۲۲ سالگی برای ادامه‌ی تحصیل به آمریکا رفت و در رشته‌ی زبان به تحصیل پرداخت. وی از همان آغاز کار با دانشجویان به فعالیت سیاسی پرداخت.

قطب‌زاده و همراهی با امام
بعد از قیام ۱۵ خرداد سال ۴۲ و تبعید امام خمینی (ره) به ترکیه، قطب‌زاده تلاش زیادی کرد تا رهبر انقلاب از ترکیه به عراق فرستاده شود.
پس از تبعید امام خمینی (ره) در سال ۴۳ به ترکیه و ورود ایشان یک سال بعد، از آن کشور به عراق، قطب‌زاده که از مقام و موقعیت امام خمینی (ره) در مسیر فضای مبارزه علیه رژیم پهلوی به خوبی آگاهی یافته بود، بار‌ها راهی نجف و دیدار با ایشان شد.
در سال ۱۳۴۳ ه.ش. به همراه چند نفر از دوستانش به خاورمیانه‌ی عربی رفت و در آن جا مقدمات مبارزه‌ی مسلحانه بر ضد رژیم شاه را فراهم آورد. البته او در این زمینه همکاری خوبی با «امام موسی صدر» نیز داشت اما درعین‌حال اختلاف‌هایی را با برخی از انقلابیون از جمله «جلال ‌الدین فارسی» پیدا کرد.
صادق زیباکلام در این زمینه می‌گوید: «مشکل از جایی شروع شد که امام موسی صدر و مرحوم شهید چمران و جنبش امل و حرکت المحرومین معتقد بودند، شیعیان یک هویت دارند. فلسطینیانی بودند که می خواستند از جنوب لبنان برای اهداف خود بهره برداری کنند؛ اما امام موسی صدر می گفتند ما با اینها همکاری می کنیم ولی شیعیان لبنان باید هویت خودشان را داشته باشند. از این منشا، مشکل میان امل و گروه های مارکسیست فلسطینی به وجود آمد.»
قطب‌زاده، مسافرت‌هایی به نجف نیز داشت و با مبارزان مقیم عراق جلسات متعددی را برگزار کرد. پس از ورود امام به پاریس نیز قطب‌زاده از جمله کسانی بود که در کنار یاران امام فعالیت می‌کرد.
پیروزی انقلاب و ریاست بر سازمان صداوسیما
روز ۱۲ بهمن سال ۱۳۵۷ (فوریه‌ی ۱۹۷۹ م.) امام خمینی (ره) پس از بیش از ۱۴ سال تبعید با هواپیمای ۷۴۷ شرکت هواپیمایی فرانسه (ایر فرانس) عازم ایران گردید. یکی از مهم‌ترین نکات پرواز، خالی بودن نیمی از صندلی‌های بویینگ ۷۴۷ ایر فرانس بود. درحالی‌که هواپیمای چارتر ایر فرانس گنجایش بیش از ۴۰۰ نفر را داشت اما از پذیرش حدود ۲۵۰ مسافر خودداری نمود تا بتواند به اندازه‌ی کافی سوخت‌گیری کند و در صورت عدم فرود در تهران به پاریس بازگردد. قطب‌زاده یکی از همراهان امام در این پرواز بود.
یک روز پس از پیروزی رسمی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ نخستین حکم مسؤولیت در کشور به نام صادق قطب‌زاده صادر شد. مهندس بازرگان در اولین اقدام بعد از پیروزی انقلاب، صادق قطب‌زاده را به سمت سرپرست رادیو و تلویزیون منصوب کرد.
بدبینی نیروهای انقلابی به قطب‌زاده
از ابتدای انقلاب، نیروهای انقلابی بدبینی خاصی به قطب‌زاده داشتند. مهم‌ترین نکته‌ای که نشان از بدبینی عناصر انقلابی نسبت به خلوص قطب‌زاده در دوران مبارزه دارد، نوع تعامل شهید سید مصطفی خمینی با اوست.
«سید حمید روحانی» در این باب می نویسد: خرداد ماه  ۱۳۴۹ ه.ش. آقای صادق قطب‌زاده برای اولین بار به نجف آمد و در شب ۳۱ خرداد ماه در منزل سید مصطفی به سر برد. شناختی که ملت عزیز ایران امروز از آقای قطب‌زاده پیدا کرده است، برادر شهید در همان یک شب از او به دست آورد و به راستی دریافت که او چه عنصر خطرناکی برای انقلاب ایران خواهد بود... بارها به من و دیگر برادران روحانی توصیه می‌کرد که از هر گونه همکاری و حتی دیدار با قطب‌زاده بپرهیزیم و خود نیز از آن شب که قطب‌زاده در منزلش بود تا روزی که به شهادت رسید دیگر حاضر نشد که با او رو به رو شود و تلاش‌های همه جانبه‌ی آقای قطب‌زاده برای فقط یک ساعت دیدار و گفت‌وگو با آن شهید با شکست رو به رو گردید.»
آیت‌الله سید محمد سجادی از شاگردان امام خمینی (ره) نیز در این زمینه می‌گوید: «یک بار قطب‌زاده به دیدن امام آمد، ایشان به اطرافیان گفتند به این آدم خیلی بها ندهید، آدم بی‌دینی است.»
شورای انقلاب
پس از روی کار آمدن دولت موقت در ۱۵ بهمن سال ۵۷، برخی از اعضای شورای انقلاب که در دولت موقت به وزارت رسیدند؛ از این شورا خارج شدند. به گفته‌ی مهندس بازرگان بعد از تعیین دولت موقت، برخی از وزرای دولت که عبارت بودند از دکتر «ابراهیم یزدی»، دکتر «یدالله سحابی»، «احمد صدر حاج سید جوادی» و مهندس «مصطفی کتیرایی» از شورای انقلاب خارج شدند و به جای آن‌ها
رئیس صداوسیما
در ۲۳ تیر سال ۱۳۵۸، صداوسیما دارای یک شورای عالی مرکب از «محمد موسوی، محمد خاتمی، صادق قطب‌زاده، عبدالرحیم گواهی و ابراهیم پیراینده» شد که قطب‌زاده مدیرعامل صداوسیما گردید. کمی بعد «بهزاد نبوی، علی لاریجانی، حسن روحانی و سید رضا زواره‌ای» نیز به عضویت این شورا درآمدند و با رأی همین شورای سرپرستی در سال ۱۳۵۸، صادق قطب‌زاده به عنوان اولین رئیس صداوسیما آغاز به کار کرد. در مورد نحوه‌ی کارکرد قطب‌زاده در صداوسیما حرف و حدیث‌های فراوانی وجود دارد، برآیند این اظهارنظرها نشان می‌دهد که عملکرد او در این نهاد نه موجبات رضایت خاطر انقلابیون را فراهم آورده و نه غیر انقلابیون، حتی نیروهای مخالف نظام را راضی نگه داشته است.
در زمان مدیریت او بر صداوسیما، از یک طرف انقلابیون از روابط او نزدیک با ملی‌گراها و رعایت نکردن شئونات اسلامی و از طرف دیگرامام خمینی (ره) که از پخش برنامه‌های خلاف اسلام ناراحت شده بودند، نامه‌ای تنظیم کردند؛ بخشی از این نامه چنین بود: «... به آقای قطب‌زاده بگویید مگر شما الزام به مسایل اسلامی ندارید؟ مگر شما متعهد به قرآن نیستید. انقلاب ما انقلاب اسلامی است. چرا باید برنامه‌های خلاف اسلام از صداوسیما پخش شود.»
نیروهای ملی و مذهبی هم از او دل خوشی نداشتند. به اعتقاد برخی از آنان رادیو و تلویزیون در زمان ریاست قطب‌زاده در چند ماه آخر دوره‌ی خدمت دولت موقت تبدیل به بلندگوی ضد دولت و نخست‌وزیر شده بود.
نیروی ضد انقلاب هم او را تحت عنوان سانسورچی معرفی می‌کردند و در بسیاری از مقالات خود که در روزنامه‌ها و نشریات به چاپ می‌رسید از این موضوع انتقاد می‌کردند. با به عهده گیری سرپرستی صداوسیما از سوی قطب‌زاده، وی شروع به تسویه حساب تعداد زیادی از کارکنان کرد و به علت این که فشارهای گروه‌های سیاسی در آن زمان بر رادیو و تلویزیون و سرپرستی آن به دلیل سانسور زیاد بود، مجبور شد برای حمایت از خود طومارهای چند صد متری در سراسر ایران امضا کند.
وزارت خارجه
قطب‏زاده همزمان با فعالیت در صداوسیما عهده‌دار وزارت خارجه شد و زمانی که بنی‌صدر به عنوان کفیل وزارت خارجه از سمتش کنار رفت، قطب‌زاده بنا به پیشنهاد شورای انقلاب و با موافقت امام خمینی (ره) جای او را گرفت.
وی در جریان گروگان‌گیری اعضای سفارت آمریکا در ایران، مانور زیادی از خود نشان داد. روابط ایران و آمریکا در آن زمان به شدت به تیرگی گراییده بود و از سوی دیگر فضای مسموم تبلیغاتی بر ضد ایران در عرصه‌ی بین‌المللی ایجاد شده بود، بنابراین بازیگران عرصه‌ی سیاست خارجی ایران از جمله قطب‌زاده باید تلاش مضاعفی را برای تغییر این شرایط صورت می‌دادند.
بنی‌صدر فعالیت‌های سوء قطب‌زاده در صداوسیما را دلیل کناره‌گیری خود از کفالت وزارت خارجه می‌داند.
به دنبال انتصاب صادق قطب‌زاده به عنوان سرپرست وزارت امور خارجه، بنی‌صدر گفت: «دلایل استعفای من بی توجهی به کارهای دیگری که بر عهده داشتم نبود، بلکه من هر روز منهای ۳ تا ۵ ساعت که می خوابیدم بقیه ساعات را بلاانقطاع کار می کردم، از صبح تا ظهر در وزات خارجه بودم، بعد از ظهر در شورای انقلاب و بعد از آن در وزارت دارایی. بنابراین من کاری را در زمین نگذاشته بودم که بخاطر آن مجبور شوم از دیگر کارها استعفا دهم.»
بنی‌صدر معتقد بود «من قبول کردم بن بست را بشکنم با هدف قرار دادن استرداد شاه. بنابراین مقصود ما این بود که شاه را به ایران برگردانیم، برای اینکه شاه را به ایران برگردانیم کاری نمی توانستیم بکنیم؛ مگر اینکه موضوع گروگانها را درجه دو بکنیم و موضوع استرداد شاه را درجه اول و برای این کار بایستی مسئله آمریکا و دخالتش را در ایران مسئله روز بکنیم. پس ناچاربودیم از امکاناتی که در جهان داشتیم برای رسیدن به هدف استفاده کنیم ولی رادیو و تلویزیون(با مسئولیت قطب زاده) سیاستی درست مقابل ما را پیش گرفت.»
بنی‌صدر گفت: با تبلیغات دروغ و جعل خبر و ناسزا گفتن به دبیر کل سازمان ملل جوی درست شد که در ذهن همه این مسئله شکل گرفت که اگر ما در شورای امنیت شرکت کنیم فوراً یک حکم محکومیت دست ما می‌دهند و ما محکوم‌شده بر می‌گردیم بنابراین با جوی که ایجاد شد شرکت کردن در شورای امنیت بی‌معنی شد.
بنی‌صدر ادامه داد: با این اوصاف ادامه سیاست ترغیب دولت آمریکا در استرداد شاه از طریق ایجاد جو مساعد در افکار ملت آمریکا و دنیای امروز غیرممکن شد و در نتیجه من چطور می‌توانستم در وزارت خارجه بمانم.
دیدار با مقامات آمریکایی
با زمزمه‌هایی در رسانه‌های خارجی مبنی بر دیدار مقام‌های ایران، آمریکا و ارائه‌ی راه حل تازه، صادق قطب‌زاده در مصاحبه با رویتر می‌گوید: این‌جانب و وزارت خارجه هیچ‌گونه تماس مستقیم و یا غیرمستقیم با آمریکا نداشته‌ایم و راه حل تازه همان مطالبی است که بارها گفته‌ایم. اشاره‌ی قطب‌زاده به استرداد شاه و اموال او به ایران است. این مسئله همان چیزی بود که از سوی دانشجویان خط امام به عنوان شرط تحویل گروگان‌ها به آمریکایی‌ها عنوان شده بود.
چند سال بعد «گری سیک»، مشاور سابق امنیت ملی کاخ سفید آمریکا، در کتابش از دیدار سه ساعته‌ی قطب‌زاده، وزیر امور خارجه‌ی ایران و «همیلتون جردن»، ئییس کارکنان کاخ سفید، در ۲۸ بهمن‌ماه سال ۱۳۵۸ (۱۶ فوریه) در پاریس خبر داد. وی در پاسخ به پرسش جردن که چگونه می‌توان بحران را با صلح و آرامش و حفظ حیثیت پشت سرگذاشت. گفت: «راه حل ساده است. من پسر خوبی برای آمریکا هستم، شما شاه را بکشید.» قطب‌زاده تلاش‌های بسیاری برای حل مسأله‌ی گروگان‌های آمریکایی انجام داد البته تمام این تلاش‌ها برای کسب وجهه برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری بود.
در سودای ریاست جمهوری
قطب‌زاده در تاریخ ۱۳۵۸/۱۰/۸ به طور رسمی خود را کاندید ریاست جمهوری کرد. وی علت نامزدی خود را چنین عنوان می‌کند: «رئیس جمهور باید کسی باشد که شناخت کامل از رهبری داشته باشد و اهداف و طرز تفکر رهبری را بداند و هماهنگ با خصوصیات رهبری باشد. من به علت این که سال‌هاست در این مسایل آشنایی دارم، احساس می‌کنم که می‌توانم نظریات رهبری را با قاطعیت دنبال کنم؛ به همین خاطر کاندیدای ریاست جمهوری هستم.»
سرانجام انتخابات اولین دوره‌ی انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد و قطب‌زاده با کسب ۴۸۵۴۷ رأی در رده‌ی هفتم در بین کاندیداها قرار گرفت که نشان از عدم تمایل مردم به وی بود.
موضع‌گیری برضد نظام
قطب‌زاده به تدریج با از دست دادن مناصبش خط مشی سیاسی او هم تغییر کرد تا جایی که در برابر امام و نظام اسلامی به توطئه‌گری پرداخت. «احمد عباسی»، داماد آیت الله سیدکاظم شریعتمداری دراین‌باره می‌گوید: «... پس از برکناری قطب‌زاده از سمت‌های رسمی‌اش در کشور و بعد از این که دیگر خانه نشین شد و دیگر اسمی از او مطرح نبود و فعالیت رسمی نداشت، گاهی شنیده می‌شد که ایشان می‌خواهد روزنامه‌ای دایر کند، به نام والعصر مستقلاً. بعد می‌گفتند که نه پشیمان شده می‌خواهد دوستانی جمع آوری کند، در نهادها و سازمان‌های مختلف که می‌خواهد مثلاً یک تظاهراتی، اعتصاباتی راه بیندازد. یک جبهه گیری در برابر جمهوری اسلامی بکند و مخالفت‌هایی ابراز کند...»
قطب‌زاده پس از خانه‌نشین شدن به این نتیجه رسیده بود که جمهوری اسلامی از مسیر خود منحرف‌شده و برای بازگرداندن آن به مسیر اصلی راهی جز برخورد نظامی وجود ندارد. البته وی در بازجویی، حرکت خود را براندازی نظام جمهوری اسلامی نمی‌داند و اعتقاد دارد اصلاً مسأله‌ی براندازی نظام جمهوری اسلامی مطرح نبود، بلکه نجات انقلاب و جمهوری اسلامی ایران از دست کسانی که به نظر وی صلاحیت حکومت کردن ندارند، مورد نظر بوده است.
هدفی که قطب‌زاده برای حرکت خود ذکر کرده است، دقیقاً همان هدف کودتاگران «نوژه» بود که دو سال قبل از او با شکست مواجه شدند؛ با این تفاوت که آنان تصریح می‌کردند که ما جهت نجات انقلاب از دست حضرت امام خمینی (ره) شروع به عملیات سیاسی کرده‌ایم. صادق قطب‌زاده برای تحقق هدف خود حدود یک سال و نیم تلاش کرد. ارتباط با برخی از کشورهای منطقه، ارتباط با تنی چند از نظامیان و ارتباط با شماری از روحانیون مخالف، نمونه‌ای از فعالیت‌های خام و حساب‌نشده‌ی وی بود که قبل از آن که تعداد بیش‌تری را آلوده کند، در فروردین سال ۱۳۶۱دستگیر شد.
اعتراف به توطئه
قطب‌زاده شکل‌گیری توطئه برای براندازی نظام جمهوری اسلامی را این‌گونه بیان می‌کند: «از مدتی قبل، حدود سه ماه قبل، از یک سازمان افسری با من تماس گرفتند، بحث و گفت‌وگویی پیرامون تحلیل ما از مسایلی که فعلاً در کشور ما می‌گذرد، شد. در این تحلیل من یک مقدار نقطه‌نظرهایی داشتم و آن‌ها هم همچنین. بعد از قبول نقطه‌نظرهای من و چارچوبی که باید در آن باشیم، بحث و گفت‌وگو راجع به قصد براندازی حکومت و نه نظام جمهوری شد که در اطراف بیت امام چه می‌توان کرد. بر این اساس، بحث اول آن‌ها صحبت از محاصره بود و آن‌ها درباره‌ی محاصره نقشه‌ای می‌خواستند. من این نقشه را توسط یکی از دوستان که تهیه شده بود به آن‌ها دادم. یک نقشه‌ی عادی بود.
آن‌ها گفتند که این نقشه به نظر ما درست نمی‌آید و بنابراین لازم است که ما از نزدیک برویم و آن جا را ببینم. آن‌ها رفتند و من یکی از دوستانی که در آن جا منزلی - بغل منزل امام - داشت معرفی کردم؛ این‌ها رفتند و آن منزل را دیدند. در مراجعت وقتی نشستیم صحبت کردیم، گفتند که این منزل محل بسیار مناسبی است برای انفجار، گفتند: خیلی خوب و بحث راجع به محل انفجار صورت گرفت که چگونه و به چه نوع. هفته‌ی بعد - که دو هفته قبل از دستگیری من بود - آمدند گفتند که سازمان ما تصمیم گرفته آن جا را از دو طریق بکوبد: یکی با توپخانه، یکی هم احیاناً با انفجار از داخل منزل ... هدف از بین بردن همه‌ی سران حکومت من جمله امام (بود). من در بدو امر دو نوع حالت روانی در برخورد با قضیه داشتم، یکی مسأله آری یا نه. منتها متأسفانه در وهله‌ی اول من گفتم خیلی خوب این مسأله را بررسی کنیم و ببینیم چه کار می‌شود کرد و «نه» نگفتم.
آن‌ها رفتند و نقشه را بررسی کردند و هفته‌ی بعد آمدند و گفتند که ما فکر کردیم که هم نقشه‌ی کوبیدن آن جا باشد و هم به حالت خون‌خواهی امام، بقیه‌ی کارها را انجام بدهیم و مردم هم دراین‌باره بیایند و در واقع گیج بشوند که به کدام سمت بروند. قرار شد که آن‌ها بروند و تمام این نقشه را مورد مطالعه قرار بدهند و چند روز قبل از اجرای نقشه، تصمیم نهایی در این زمینه گرفته شود. در واقع من از این که با این نقشه در اول آن مخالفت نکردم، از لحاظ روحی خودم ناراحت بودم و تصمیم داشتم که در جلسه‌ی نهایی که صحبت است، مطلقاً با کوبیدن جماران و منزل امام به - اعتبار عاطفی خودم نسبت به امام - جلوگیری بکنم؛ ولی البته (با) بقیه‌ی نقشه مثل گرفتن سپاه، کمیته، رادیو و تلویزیون، محاصره‌ی جماران، من کاملاً موافق بودم. این نقشه‌ای بود که در واقع انجام و عملی شد، یعنی تا آن مرحله؛ ولی همین طور که عرض کردم به تصویب نهایی نرسید و ما هم در واقع قبل از آن که اصلاً ماجرا به صورتی در بیاید، دستگیر شدیم.»
ارتباط با خارج از کشور
کودتای قطب‌زاده – شریعتمداری نیز مانند دیگر کودتاهایی که در ایران صورت گرفته است، بی‌بهره از حمایت خارجیان نبود. شخصی به نام «ایل آلون» که از جامعه‌ی سوسیالیست‌ها بود، از نظر اقتصادی به قطب‌زاده قول پول و اطلاعات لازم برای انجام کودتا را داده بود. هم‌چنین صورت اسلحه‌هایی که لازم داشتند، مقداری از آن‌ها را قطب‌زاده صورت کرده بود و قرار بود از طریق آقای ایل آلون تهیه بشود.
احمد عباسی داماد شریعتمداری در اعتراف‌های خود درباره‌ی حمایت و تأیید خارجی‌ها از توطئه‌ی قطب‌زاده از زبان «مهدی مهدوی»، امام جماعت مسجد جامع قلهک که در توطئه‌ی قطب‌زاده مشارکت داشته است، می‌گوید:
«این بنده (مهدوی) حدود یک ماهی بود در مسافرت بودم.از این جا ابتدا رفتم به سوریه و چند روزی در سوریه بودم. از آن جا سفری کردم به آلمان و در آلمان با بعضی از شخصیت‌ها و مقام‌های آلمانی ملاقات کردم و برای آن‌ها وضع ایران را تشریح کردم که در ایران اوضاع خیلی خراب است، مردم خیلی مخالف هستند و خفقان و فشار و این‌ها زیاد است و ناراحتی‌های مردم رو به شدت گذاشته (است) مقامات آلمانی هم حرف من را تأیید کردند و گفتند: بله ما اطلاع داریم و این‌طور هست و ما هم با این وضع موجود ایران با آقایان نمی‌توانیم همکاری بکنیم و اگر یک نظام صحیح، درست و افراد صحیح روی کار باشند، ما حاضریم با آن‌ها همکاری کنیم و رابطه داشته باشیم ... بعد از آلمان بنده سفری کردم به عربستان سعودی، هواپیما که نشست و خواستیم پیاده شویم آن جا از ما استقبال محرمانه‌ای کردند... برای ایشان هم بنده شروع کردم همان حرف‌ها که در آلمان زده بودم را زدم که در ایران وضع اِلِه و بِلِه است، ناراحتی زیاد است، فشارها و مخالفت‌ها با رژیم زیاد است ... پس از صحبت‌های من (آن شخصی که به استقبال آمده بود) شروع کرد به صحبت کردن که او هم دل پری داشت از مقامات ایران و رژیم ایران می‌گفت: بله ایران منطقه را به آتش کشیده که ایران اِلِه و بِلِه کرده، با این‌ها نمی‌شود کارکرد و ما هم آماده‌ایم اگر رژیم صحیحی در ایران باشد، همکاری کنیم و رابطه داشته باشیم. بعد با بعضی از مقامات دیگر در آن جا ملاقاتی دادند و ملاقات کردیم.»
قطب‌زاده در اعتراف‌های خود درباره‌ی همکاری با بعضی از افراد در خارج از کشور و کشورهای بیگانه می‌گوید: «من با آقایان نجفی و محمدحسینی و زارع و ریاضی (از عناصری که قرار بود با کودتا همکاری کنند) این بحث را بلا استثنا کردم که ما نباید به هیچ سیاستی و نیرویی در خارج از کشور متکی باشیم. این بحث را نیز با آقایان حبیب‌زاده و کامبیزی در مدت طولانی نیز داشتم و مسؤولیت سیاست خارجی به عهده‌ی من گذاشته شد. حتی یک مورد آمدند و گفتند که جلسه‌ای در استانبول یا آنکارا بوده است که رضا پهلوی، بختیار، آریانا و یکی دو نفر دیگر در این جلسه بوده‌اند.
آقایان می‌خواستند ما سیاست خارجی خود را با این‌ها هماهنگ کنیم، اما من گفتم از لحاظ من هر کس هر کاری که می‌خواهد بکند، ولی من موافق این کار نیستم. قسمت دیگر مسأله ارتباط با یک سلسله افراد خارج از کشور بود. ارتباط من، ارتباط امروز و دیروز نبوده و نیست، بلکه من این ارتباطات را در اثر ۱۵، ۱۶ سال زندگی در خارج از کشور پیداکرده‌ام و با برخی از شخصیت‌های بین‌المللی سر و کار داشته‌ام و فعالیت‌های زیادی نیز در خارج داشته‌ام ... من می‌خواستم از نظرات کلی کشورهای اروپایی و خاورمیانه و بلوک شرق راجع به اوضاع داخلی ایران مطلع شوم، زیرا من داشتم وارد کار تغییر حکومت می‌شدم و برای این کار نیاز به یک سلسله مسایل اطلاعاتی داشتم.
به خاطر این مسأله بود که بر اساس آن یک سلسله تماس‌هایی با «ویل آلون» گرفته و ایشان هم با سوسیالیست‌های آلمان تماس گرفتند (... سازمان سوسیالیست‌های آلمان) در ۱۰، ۱۵ سال گذشته (سال ۱۳۶۱) شاید حدود یک هزار تلگراف به شاه سابق و دستگاه گذشته، راجع به زندانیان آن روز ایران زده بود. به همین دلیل با اعتقادی که به نقش عربستان سعودی در خاورمیانه داشتم، باید از نظرات آن کشور نیز مطلع می‌شدم. ولی در هیچ مورد ما به آن‌ها نگفتیم که می‌خواهیم چه بکنیم و در آینده قول دادن امتیازی به آن‌ها بدهیم ... من در تمام عمرم تنها یک اسلحه‌ی کمری از برادر «حافظ اسد» گرفتم، آن هم هنگام مذاکرات با وی بود. بعدها نیز من این اسلحه را به برو بچه‌های مدرسه رفاه دادم.»
آیت الله شریعتمداری و کودتا
یکی از مسایل مهمی که در جریان کودتای قطب‌زاده مطرح شد، شرکت «آیت الله شریعتمداری» از مراجع تقلید آن زمان در کودتا بود که منجر به سلب صلاحیت مرجعیت ایشان شد. صادق قطب‌زاده در مصاحبه‌ای تلویزیونی پس از دستگیری، رابطه‌ی آیت‌الله شریعتمداری را با جریان کودتا افشا کرد. وی دراین‌باره گفت: «... در بین مراجع فقط با واسطه‌ای با شخص آیت‌الله شریعتمداری مسأله را در میان گذاشته بود ... من از طریق آن دو واسطه مطلع شده بودم که این مطالب - مسأله‌ی اصل براندازی - به نظر ایشان رسیده بود.
در دو سه ماه قبل یک بار آقای حجت‌الاسلام مهدوی رفتند آن جا و صحبت کرده بودند با ایشان و در مجموع برخورد آیت‌الله شریعتمداری بسیار برخورد محتاطانه‌ای بود با کل مسأله. بعد وقتی که حجت‌الاسلام مهدوی تشریف برده بودند به خارج، من از حجت‌الاسلام آقای عبدالرضا حجازی خواستم مطلب را با حضرت آیت‌الله شریعتمداری در میان بگذارند و کلیات طرح را یعنی اصل کلیت طرح را با آقای حجازی در میان گذاشتم و آقای حجازی هم با آیت‌الله شریعتمداری - آن طوری که به من گفتند - مسأله را در میان گذاشته است و نقل‌قول از آقای حجازی است که ایشان گفتند که من قبل از انجام برنامه کاری نمی‌توانم بکنم و بعد از انجام برنامه، بنده خود ایشان را تأیید می‌کنم و اقدام می‌کنم. این ماجرا گذشت... تا مجدداً آیت‌الله مهدوی آمدند. من مجدداً به آقای مهدوی گفتم و ایشان هم در مراجعت به من گفتند که نظر ایشان همان است و اگر براندازی انجام شد، ایشان تأیید خواهند کرد و اقدام خواهند کرد. البته یک دو روز بعدش آقای مهدوی پولی در حدود ۵۰۰ هزار تومان به من دادند و تنها پولی بود که به من رسید و گفتند من بابت خرید منزل از آیت‌الله شریعتمداری گرفتم.»
کشف کودتا
حدود یک سال و نیم پیش از کشف کودتا که آقای قطب‌زاده پس از چند روز دستگیری آزاد شد، اخباری مستند و گاه غیر مستند که حکایت از فعالیت ایشان بر ضد جمهوری اسلامی ایران می‌نمود، به دست می‌رسید. پس از دستگیری اعضای گروهک پارس (پاسداران رژیم سلطنت) یکی از کسانی که با این گروه همکاری می‌کرد و در همین رابطه اعدام شد به نام «عسگر مهاجر»، در بازجویی‌هایی که در تاریخ ۲۷خرداد ۱۳۶۰ از وی انجام شد، معلوم گردید که با قطب‌زاده ارتباط داشته و قطب‌زاده مشغول جذب افراد ناراضی مانند اوست.
پس از دستگیری گروهک سلطنت‌طلب «رضا زاده» یکی از افراد این گروه به نام «سرهنگ صیرفی» که در همین رابطه اعدام شد، در بازجویی ـ در تاریخ ۱۳۶۰/۷/۵ ـ ضمن اعترافاتی از یکی از همکاران قطب‌زاده نقل می‌کند که قطب‌زاده به همراهی تعدادی نظامی می‌خواهند حکومتی تشکیل بدهند که او نخست‌وزیر باشد. نقل‌کننده‌ی این سخن یکی از محافظین قطب‌زاده بوده که در رژیم سابق ۱۷ سال از شاه محافظت نموده و اکنون به جرم همکاری با گروه رضازاده، به حبس ابد محکوم شده است. به تدریج با پی گیری‌هایی که انجام می‌شد، فعالیت‌های قطب‌زاده بر ضد جمهوری اسلامی ایران قطعی‌تر می‌گردید تا این که تعدادی از عناصر نظامی و غیرنظامی که قطب‌زاده می‌خواست با آن‌ها همکاری کند و در این رابطه مبالغ زیادی پول جهت همکاری به آن‌ها داده بود؛ مسؤولین را در جریان فعالیت گسترده‌ی وی در رابطه با براندازی جمهوری اسلامی ایران قراردادند.
اطلاعاتی که از این طریق می‌رسید حاکی از این بود که جریان آقای قطب‌زاده یک مسأله‌ی ساده نیست، زیرا از نظر خارجی به بعضی از رژیم‌های مرتجع منطقه و بعضی از کشورهای غربی و در رأس همه‌ی آن‌ها آمریکا متصل می‌شود و در داخل نیز به تعدادی روحانی نما و در رأس آن‌ها آقای شریعتمداری ربط پیدا می‌کند و روابطی با بعضی از خان‌های ایلات دارد و با بعضی در حال ارتباط است. تا این جا جریان اهمیت فوق‌العاده‌ای نداشت زیرا از مرحله‌ی طرح و فرض و تصمیم کلی تجاوز نمی‌کرد و نیرویی هم که بخواهد با آن‌ها همکاری انجام دهد، هر چند بسیار محدود و کوچک در اختیار آقای قطب‌زاده نبود. قابل ذکر است که تا این مرحله تعدادی از مسؤولین جمهوری اسلامی تصمیم داشتند وی را احضار نمایند و با اخذ اطلاعات وی در رابطه با همکاری داخلی و خارجی‌اش، او را از منجلاب نجات دهند.
این جریان از جایی اهمیت یافت که همزمان با شروع عملیات گسترده‌ی رزمندگان اسلام علیه رژیم صدام، آقای قطب‌زاده پیشنهادهای تندی از قبیل ترور فرمانده‌ی نیروی زمینی و اعضای شورای عالی دفاع را مطرح نمود و از همکاران خود به طور جدی می‌خواست که ترورها را به مرحله‌ی اجرا درآورند. مهم‌تر از موارد یادشده، پیشنهاد ترور حضرت امام خمینی (ره) از سوی قطب‌زاده است. طبق نوارهایی که از جلسات آقای قطب‌زاده به دست آمد، مقارن با پیروزی‌های غرورآفرین رزمندگان اسلام، نامبرده پیشنهاد ترور امام را مطرح و روی این مسأله سخت پافشاری می‌کند و امکاناتی از قبیل منزل و مبلغ ۷۵۰ هزار تومان پول در این رابطه قرار می‌دهد.
«حجت الاسلام ری شهری» دراین‌باره می‌گوید: «... تعدادی از مسؤولین کشور که در جریان این توطئه بودند، نظرشان این بود که قطب‌زاده را از این جهنم و از این آلودگی نجات بدهیم. نظر این بود که یک روز بخواهیمش و بگوییم این جریان را می‌دانیم و افرادی با تو هستند و می‌دانیم افرادی که از خارج و داخل در ارتباط با تو هستند، مشخص کن و بعد از این که همه‌ی مسایل را گفت، آزادش کنیم تا این که این جریان پیش آمد. مقارن عملیات فتح الفتوح قرار شد، خانه‌ی «شاه ویسی» را با کمک مهندس «فرزان» در اختیار این گروه قرار بدهند تا از آن جا کار را انجام دهند. این مسأله که مشخص شد و وقتی فهمیدیم این مرد این قدر کثیف است و می‌خواهد یک چنین خیانتی به امت بکند - خیانتی که شاه حاضر نشد انجام دهد - وقتی مسأله به این شکل شد، تصمیم گرفتیم ایشان را باز داشت کنیم...» پس از دستگیری، آقای قطب‌زاده تمامی اتهام‌ها را مردود دانست ولی پس از اطلاع از این که مسؤولین کشور در جریان بوده‌اند، به جرم خود اعتراف کرد و کودتای او و همدستانش بر ضد نظام جمهوری اسلامی با شکست مواجه گردید.
اتهام‌های قطب زاده
با توجه به اطلاعاتی که از فعالیت‌های آقای قطب‌زاده پیش از دستگیری وی وجود داشت و اعتراف‌های او پس از دستگیری، پرونده‌ی اتهامی او به سرعت تکمیل و به دادگاه ارسال شد. در تاریخ ۲۳ مرداد ۱۳۶۱ دادگاه انقلاب اسلامی ارتش برای رسیدگی به اتهام‌های وی تشکیل جلسه داد و اتهام‌های قطب‌زاده به شرح زیر اعلام شد:
رهبری کردن عده‌ای جهت براندازی نظام جمهوری اسلامی در زیر پوشش پیاده کردن جمهوری اسلامی واقعی
همکاری با چند گروه نظامی به منظور تحقق بخشیدن به اهداف شوم خود
تغذیه‌ی مالی گروه‌های نظامی همکار
برقراری ارتباط و حتی همکاری و تهیه‌ی پوشاک جهت مفسدین جریان‌های شمال کشور
اعزام رابط جهت تماس با قشقایی‌ها و درخواست کمک از آن‌ها
اعزام نمایندگانی به خارج از کشور جهت گرفتن پول و اطلاعات برای براندازی
گرفتن مبلغ ۶۰۰ هزار دلار از خارج از طریق «ویل آلون»
فرستادن «سید مهدی مهدوی» به عنوان نماینده‌ی به عربستان برای گرفتن پول
برقراری ارتباط با جامعه‌ی سوسیالیست‌ها جهت براندازی و اعزام نمایندگانی نزد آنان
اعزام نمایندگانی نزد شریعتمداری برای جلب همکاری و تأیید وی
درخواست اسلحه از خارج با فرستادن لیستی مرکب از اقلام مورد نیاز
تهیه‌ی طرح و به عهده گرفتن رهبری عملیات تسخیر مراکز سپاه، کمیته‌ها، رادیو و تلویزیون
تهیه‌ی نقشه‌ی چگونگی انهدام بیت امام و شروع به اقدام
قرار دادن دو منزل در اختیار بعضی از افراد گروه، یکی نزدیک بیت امام و دیگری خارج از جماران جهت دیده بانی و تخریب
اقدام جهت آزادی «اصغر مهاجر» یکی از بمب‌گذاران گروه پارس با دادن مبلغ ۵۰۰ هزار ریال به عنوان رشوه
اقدام به آزادی یکی از منافقین و تلاش برای تهیه‌ی گذرنامه و خروج او از کشور
سرنوشت رهبران کودتا
پس از دستگیری صادق قطب‌زاده، دادگاه انقلاب ارتش با توجه به اتهام‌های وی، او را به عنوان یاغی و یکی از مصادیق بسیار روشن مفسد، محکوم به اعدام کرد. قطب‌زاده در آخرین لحظات اجرای حکم اعدامش، در جمع زندانیان اوین سخنرانی کرد و ضمن اعتراف به کودتا بر ضد جمهوری اسلامی، از اقدام‌های خود اظهار پشیمانی و ندامت نمود. هم‌چنین در پی افشای ارتباط آیت‌الله شریعتمداری با جریان قطب‌زاده و با توجه به سوابق حمایت ایشان از جریان‌های مخالف نظام اسلامی، جامعه‌ی مدرسین حوزه‌ی علمیه‌ی قم در جلسه‌ی مورخ ۱۳۶۱/۱/۳۱ عدم صلاحیت وی را برای مرجعیت تصویب کرد. قطب‌زاده که در تاریخ ۱۷ فروردین ۱۳۶۱ بازداشت شده بود پس از ۳ جلسه محاکمه بر اساس رأی دادگاه ارتش به اعدام محکوم شد و رأی صادره در شب ۲۴ شهریور ۱۳۶۱ اجرا گردید.

نظرات مخاطبان 0 1

  • ۱۳۹۳-۰۲-۰۵ ۰۳:۱۸حمید 0 0

    سلام 
    با اسامی کاری ندارم. فکر می کنم باید نگاهی دیگر به تاریخ اسلام و روش پیامبر بیاندازیم والا نمی گفتید - عجیب یا تاسف بار-
    ابوسفیان که بود؟
    عبدالله بن ابی که بود؟
    خانه های مورد امان قرار گرفته متعلق به چه کسانی بود؟
    عقائدمان مرزهای اسلام مظلوم را شکسته و امروز در حال دادن تاوانش هستیم .انگار این کینه و بغص نمی خواهد جایش را به رحمت و عفو بدهد.
    ابدا از آقای هاشمی صحبت نمی کنم اگر صاحب دل و اهل صفا هستید ، سخنم را باور خواهید کرد والا ...... به خودتان و آخرتتان مربوط می شود. 
    اسلام از رفتار امروز ما مسلمانان که واقعا یک آبروریزی بزرگ است،بری و دور است خداوند ما را اصلاح فرماید.
                                

نظر شما