نماینده - زینب ارجمندفر؛ در قسمت گذشته پیرامون معنای سلفی گری و تاریخچه آن به صورت اجمالی مطالبی عرضه شد، در این قسمت سعی داریم تا پاسخی داشته باشیم بر چگونگی احکام و مبانی نظری سلفی گری. اگر چه این فصل از سلفی گری بسیار وسیع و در هم تنیده است اما تنها مجال نگاهی گذرا برای ما فراهم آمده است تا ببینیم ریشه های این نهال کوچک از کجا آبیاری می شوند؟
ریشه ها در احکام و احکام در ریشه ها!
سخن راندن در باب احکام و ریشه های سلفیون به راحتی دیگر مذاهب نیست! جدای از تناقضات فراوانی که در دل این مکتب فکری وجود دارد، اختلافات جدی و مهم این مکتب با اصول سنت و اسلام است. تعصب و تحجر بیش از اندازه این مکتب فکری بر گذشته و نه به صورت دقیق بل با نگاهی کورکورانه و تقلیدی سنگ بزرگی در زیر پای آنان است که گاه مانع حرکتشان و گاه باعث سُر خوردن از مواضع شان است.
سلفیون همواره موضوعات قدیمی را مطرح کرده و فقط به مسائل کوچک و جزئی می پردازند. هیچ موضع مشخص و روشنی در باب دفاع از مظلومین جهان اسلام و در مخالفت با ظالمان ندارند و در عمل، عقاید ناب اسلامی و حقوق مسلمین را زیر پا می گذارند. این منش در جذب حکومت های جور و مفسد به سمت سلفیون بسیار کارگر افتاده است. و مگر این چیزی جز اسلام متحجرانه ست؟ این نحوه نگرش باعث می شود مردم همواره مشغول موضوعات و مباحث خرد بمانند و از صحنه سیاست کناره بگیرند و میدان برای جولان دادن حکومت های ظالم باز وخالی بماند.
سلفیون دو روش فکری دارند که بسیار به هم نزدیک است: گروهی فقط کتاب و سنت را حجت می دانند و به هیچ وجه راهی برای عقل باز نمی گذارند، گروه دوم پا را فراتر گذاشته و اعلام می دارد قرآن و سنت وقتی برای ما حجت است که با فهم «سلف» همراه باشد؛ چرا که ما وامدار مذهب خود از گذشتگانیم!
به عبارت دیگر احکام اسلامی در هر دوره ای باید همان گونه اجرا شود که در دوران پیامبر(ص) و صحابه و تابعین و تابعین تابعین انجام می شده است. در دیدگاه سلفیها عقل و منطق مطلقاً هیچ جایگاه و ارزشی ندارد و تنها نصوص قرآن، احادیث و نیز ادله مفهوم از نص قرآن برای آنان حجیت دارد. محمد ابوزهره در بیان عقاید این نحله در کتاب تاریخ المذاهب الاسلامیة مینویسد: «هر عملی که در زمان پیامبر(ص) وجود نداشته و انجام نمیشده است، بعدا نیز نباید انجام شود.» ابن تیمیه - فقیه و متکلم حنبلی - از این اصل کلی سه قاعده دیگر استخراج و استنتاج کرده است: «1- هیچ فرد نیکوکاری یا دوستی از دوستان خدا را نباید وسیلهای برای نزدیک شدن به خدا قرار داد. 2- به هیچ زنده یا مردهای پناه نباید برد و از هیچ کس نباید یاری خواست. 3- به قبر هیچ پیغمبر یا فرد نیکوکاری نباید تبرک جست یا تعظیم کرد». به نوعی میتوان این سه مورد را اساس اعتقادات نحله سلفی دانست.
سلفی گری انحصارطلبانه مدعی مسلمانی است و همه را جز خود کافر می داند و با طرح ادعای وحدت در فضای لامذهب، با بنیان وحدت مخالف است. سلفیه همان بستر وهابیت است که از دستاوردهای مذاهب که حاصل قرن ها تلاش عالمان فرقه ها بوده و اندوخته ای ارزشمند از فرهنگ اسلامی در ابعاد گوناگون پدید آورده و با پاسداشت پویایی اسلام و فقه اسلامی آن را به پاسخگویی به مقتضیات عصر توانمند ساخته، چشم پوشید و اسلام بدون مذهب را اختیار کرد!
در عقاید این فرقه، احادیث و سنت مقام ویژه ای دارند و آنان قرآن را معیار سنجش احادیث و سنت می دانند. سلفی ها معتقدند که سنت با قرآن نسخ نمی شود و آن را نسخ نمی کند. آنها معتقدند که نیازمندی قرآن به سنت بیش از نیازمندی سنت به قرآن است و احادیث را باید بر قرآن عرضه کرد. البته این بدان معنا نیست که قرآن در درجه دوم قرار دارد و سنت و احادیث ارجحند، بلکه باید به قرآن همان گونه عمل کرد که رسول الله (ص) آن را انجام می داد؛ هرچند این مساله باتوجه به شرایط روز با مشکلاتی روبرو باشد.
سلفیون با دیدگاه متعصبانه خود جامعه اسلامی و مسلمانان را به سلفیه و غیر سلفیه - از نظر آنان کافر و مشرک، حتی اهل سنت- تقسیم میکنند! که این خود بدعت محسوب می شود. در حقیقت سلفیون با اعتقاداتشان به تبعیت از روش و اسلوب سلف، باب استنباط و اجتهاد را که تضمین کننده بقا و ابدیت اسلام است، مسدود کردند.
نگاهی اجمالی به بنیان های فکری آنان راه جدیدی برای شناخت دقیق آنان پیش روی ما باز می کند:
1 ـ قرآن به عنوان منبع قطعی و بنیادین عقاید و معارف و ارزشها و احكام تلقی میشود، ولی قرآن جز با تبینات نبوی كه آن هم تنها از راه احادیث صحیحالسند به دست میآید، قابل فهم و استناد نیست.
2 ـ در رجوع به قرآن و سنت هم كه شعار همیشگی سلفیها میباشد، باید از فهم سلف صالح استفاده كرد و سلف صالح صحابه و تابعین و تابع تابعین هستند كه فهم آنان نیز از ذخایر معرفتی سلفیه و از مراجع غیر قابل تردید آنها محسوب میشود، آنان همان سه نسل نخستین مسلمانان هستند كه در زبان احادیث ستایش شدهاند و به عنوان قرون برتر یاد شدهاند.
3 ـ در فقه تابع مذهب خاصی نیستند و بر احادیث تكیه دارند، گرچه بعضی از آنها هم التزامی مشروط به مذهب دارند.
4 ـ از افكار و ارزشهای وارداتی به میان مسلمانان بدون بررسی و گزینش گریزانند.
5 ـ تمام بدعتها و امور نوظهور در اسلام چه در حوزه عبادات و چه در حوزه اخلاق و احكام را منكر هستند و به تقسیمبندی بدعت به دو نوع حسنه و سیئه باور ندارند، تنها به تقسیمبندی دنیوی و اخروی و لغوی و شرعی باور دارند.
6 ـ دعوت به توحید از اهتمامات جدی آنهاست، اما توحید را فقط در محدوده استغاثه (فریادرسی) و اعمال عبادی و عدم تقدیس اولیا و امامان و قدیسین تعریف میكنند و كمتر به جوانب و ابعاد فلسفی و روحی و اجتماعی توحید میپردازند.
7 ـ در تفسیر آیات متشابه و اسما و صفات الهی توقف بر نص را میپسندند و تأویل و تعطیل و تشبیه و تكییف (چگونگی) را روا نمیشمارند و در حقیقت راه استدلال عقلی و زبانشناسانه را در تفسیر نصوص درباره امور غیبی و در كل الهیات میبندند.
8 ـ در راه گزینش احادیث و روایات و در عقاید و در سیاست راه برهان عقلی را نمیپیمایند، ولی در زمینه فقه متمایل به آسانگیری و ترك ریزهكاریها و پیچیدگیها و تكلفات هستند.
9 ـ الگوی فكری و اعتقادی و علمی و روحی همه سلفیها ابنتیمیه حرانی میباشد كه با اختصار به او لقب «شیخالاسلام» دادهاند.
10 ـ عموم سلفیها دشمن فلسفه و منتقد علم كلام و بیمبالات به علوم بلاغی و علم اصول فقه میباشند.
11 ـ اطاعت از حاكم ظالم را نیز مانند علمای مذاهب اسلامی متأخر در غیرمعصیت نه تنها جایز بلكه واجب میدانند و قیام علیه ایشان را در غیر «كفر بواح» (كفر آشكار) حرام میدانند.
12 ـ در مبالغه در تكفیر و ناسازگاری با غیر مسلمانان از دیگر فرقههای اسلامی تشدد بیشتری دارند.
13 ـ شناخت آنها به نسبت دنیای جدید و سازوكارهای آن بسیار كم است. نادرند عالمان سلفی كه در معرفی و نقد فرقههای جدید و قدیم اسلامی تحقیق كنند؛ نسبت ادیان قدیمی مانند مسیحیت و یهودیت و زردشتیگری و بودایی و ... و فلسفههای جدید غربی و مكاتب سیاسی و ادبی معاصر آثاری از آنها در دست نیست.
با تمام این احوال مواضع و دیدگاههاي گروههای سلفی از نخستین روزهای شناسایی این جماعتها تا عصر حاضر، با توجه به شرایط زمانی و مکانی یا الزامات سیاسی اجتماعی، در معرض تغییر و تحول بوده و گاه این دگرگونیها موجب تعارضات جدی میان اعضای گروههای سلفی در جهان اهل سنت شده است. از آنجا که فکر و اندیشه عامل انگیزه بخش مهم برای هر حرکت و جنبش اجتماعی است، بررسی اندیشه سیاسی سلفیها از اهمیتی خاص برخوردار است. نگاه سلفیون در این بخش بسیار دارای تناقضات در عمل است که نمونه بارز آن وضعیت کنونی مصر است. در اینجا به باورهای سلفیون پیرامون موضوعات حکومت اسلامی، تحزب، امت و ملت، تکفیر و جهاد نگاهی می اندازیم.
الف) حکومت اسلامی
درباره نوع و جنس حکومت، سلفیها تلاش دارند با انقلاب سریع جامعه کافرشده را به جامعهای مسلمان تبدیل و حکومت اسلامی را با جهاد مداوم احیا کنند. آنان به طور معمول با رهبر (ولی امر) خود بیعت میکنند و عملا نوعی خلیفهگری کوچک شده را به نمایش میگذارند. اوج این نوع رفتار را می توان در بیعت گروههای مختلف جهادی و تکفیری در سراسر جهان عرب با «اسامه بن لادن»، رهبر تشکیلات القاعده مشاهده کرد.
ب) تحزب و رقابت سیاسی
اگرچه دیدگاههای سلفی چندان تفاهم و توافقی با حضور و نقش آفرینی احزاب در حکومت اسلامی ندارد، اما گذر زمان و مقتضیاتش سبب شده، زاویه دید برخی گروههای سلفی، از جمله جماعت اخوانالمسلمین به تکثر در جامعه اسلامی تغییر کند، به گونهای که عملاً موافقت خود را با کثرت گرایی و تحزب در جامعه اسلامی اعلام کرده است. برخلاف جماعت اخوان، گروههای جهادی و تکفیری از اساس مفهوم تحزب و کثرت گرایی را در جامعه اسلامی و حکومت داری رد میکنند. سلفیهای جهادی و تکفیری و در رأس آنها سازمان القاعده با تفسیر خاصی که از دموکراسی و تکثر ارائه میدهند، آن را مطلقاً خلاف شرع میدانند و بدین علت با هرگونه تحزب و آزادی بیان به شدت مخالف هستند.
ج) نقش و جایگاه امت و ملت
سلفیها در آغاز چندان اهمیتی به مفهوم و جایگاه امت و ملت نمیدادند و همواره بر مفهوم امت در مقابل ملتگرایی و ملیگرایی تأکید می ورزیدند. آنها ملتگرایی و ملیگرایی را مفهومی وارداتی و غربی میدانند که مخدوشکننده قوام امت اسلامی است و آن را نشانه جاهلیت تلقی میکنند. گروههای سلفی جهادی تکفیری تمرکز خود را بر مفهوم امت اسلامی و دارالاسلام معطوف کردهاند و همانطور که گفته شد در ذات فکری گروههایی همچون القاعده چیزی به عنوان تکثر جایگاهی ندارد، خواه این تکثر در عرصه ذهن و بیان باشد یا در صحنه دیانت یا دولت ملت.
د) تکفیر و تکفیرگرایی
در یک نگاهی کلی باید گفت، جماعت اخوانالملسمین به هیچ وجه خواهان درگیر شدن در ادبیات تکفیرگرایانه نیست و تمام تلاش خود را میکند که در جامعه و با جامعه مسلمان (ولو جاهلی و آلوده به برخی مسائل کفرآمیز) کار و فعالیت کند و راه اصلاح تدریجی جامعه را برگزیند. برخلاف آنان، جماعتهای تکفیری جهادی به رهبری القاعده از تکفیر برای توجیه اعمال خود علیه دیگران بهره میبرند و تلاش دارند، به طور گسترده از این واژه و مفهوم فقهی برای توجیه جهاد خود علیه دیگران (مسلمان و غیرمسلمان) بهرهبرداری و بدین ترتیب، مرز بین خودی و غیرخودی را مشخص کنند. از همین زاویه، ایدئولوژی جهادگرایی در متن و بطن ادبیات تکفیری القاعده، راه خود را از سلفی های اخوانی جدا و نگاهی متفاوت به جهاد ایجاد میکند.
هـ) جهاد و جهادگرایی
سلفیها در نظرهای فقهی مرتبط با جهاد و تکفیر به روشنی جهاد را علیه کفار، منافقین و مشرکین واجب دانسته و خون آنها را حلال شمرده اند. جماعت اخوان به رغم تأکید بر مفهوم جهاد، مخالف خشونت عریان است و تلاش دارد جهاد را در مفهوم عمومی آن یعنی تلاش و کوشش در راه خدا (به هر وسیله و در هر شرایط نه فقط با تکفیر و نبرد) تفسیر و بدان عمل کند. اما جهاد از نظر جماعتهای سلفی تکفیری، به ویژه سازمان القاعده، چیزی بیش از یک حکم فقهی فرعی است. آنان معتقدند، جهاد، جنگ و ترور دشمنان خدا امری ضروری و تکامل بخش دعوت مسالمتآمیز به تشکیل حکومت اسلامی است.
ادامه دارد ...
نظر شما