شناسهٔ خبر: 48426 - سرویس تاریخ

برگی از خاطرات رئیس جمهور؛

تمرین خود اتکایی روحانی در مزرعه پنبه / حسن روحانی : پدرم گفت باید روی پای خودم بایستم

این هم یکی از نکات جالبی بود که پدرم به من آموخت که از سنین نوجوانی باید روی پای خودم بایستم...این خاطره در آن زمان جزو خاطرات تلخ من بودولی کمی که بزرگ تر شدم و فلسفه برنامه و رفتار پدرم را درک کردم آن را در بخش خاطرات شیرین و خوش زندگی ام بایگانی کردم.

در ادامه مرور خاطرات دکتر حسن روحانی رئیس جمهور پلی به دوران نوجوانی او می زنیم . دوره ای که روحانی به امر پدر تابستان را در مزرعه پنبه کار می کند تا بتواند سال تحصیلی آینده از دسترنج خود لوازم مورد نیاز تحصیل را خریداری کند ...

با هم خاطراه روحانی که به خود اتکایی او منجر شد مرور می کنیم :

از سال چهارم دبستان پدرم گفت که بایستی لوازم مدرسه مانند دفترچه ، کتاب ، خودکار ، مداد ، قلم نی ، دوات و امثال این ها را از مغازه خودش خریداری کنم . پدرم می گفت باید تابستان کار کنم تا مخارج مدرسه را خودم به دست آورم. در مغازه پدرم انواع لوازم التحریر و نیازمندی های مربوط به مدرسه فروخته می شد ...به هر حال پدرم می گفت که قیمت لوازم التحریر و وسایل مدرسه را باید خودم پرداخت کنم . این سخن برای من در آن زمان خیلی سنگین بود بود . او به من گفته بود که از تابستان همان سال که مدرسه تعطیل شد باید کار کنم تا با مزد آن بتوانم در سال بعد لوازم تحصیل خودم را خریداری کنم . من هم سخن پدرم را پذیرفتم و در تابستان با پسرعمویم که چند سال از من بزرگتر بود برای کار به یک مزرعه رفتیم . کار ما هم بیشتر وجین کردن ، یعنی چیدن علف های هرز در مزرعه پنبه بود . پنبه پس از کاشت وقتی چند سانتی متر رشد می کند ، باید وجین شود و علف های هرز اطراف آن کنده شود تا بتواند به خوبی رشد کند.

روزهای اول برای ما خیلی سخت بود که در هوای گرم تابستان از صبح تا عصر کار کنیم . الاغی داشتیم که من و پسرعمویم سوار آن می شدیم و به مزرعه خودمان می رفتیم ...مزد ما هر روز یک تا دو ریال بود . پدرم قلکی به من داده بود که این پول را در آن قلک می انداختم . در آن تابستان شاید حدود سی روز کار کردم و حدود ۶ تومان به دست آوردم . اول سال تحصیلی پدرم لوازم التحریر و سایر وسایل مدرسه را که لازم داشتم به من فروخت و من از پولی که در قلک داشتم پول آن ها را پرداخت کردم... در واقع پس انداز تابستان را در طول سال خرج مدرسه کردم ...

سال بعد هم دیگر خودم می دانستم که باید کار کنم و مخارج مدرسه را تامین کنم . این هم یکی از نکات جالبی بود که پدرم به من آموخت که از سنین نوجوانی باید روی پای خودم بایستم...این خاطره در آن زمان جزو خاطرات تلخ من بودولی کمی که بزرگ تر شدم و فلسفه برنامه و رفتار پدرم را درک کردم آن را در بخش خاطرات شیرین و خوش زندگی ام بایگانی کردم.

خاطرات دکتر حسن روحانی انقلاب اسلامی (۱۳۵۷-۱۳۴۱) ، صفحه ۴۶