پایگاه اطلاع رسانی «نماینده» در راستای وظیفه اطلاع رسانی خود و به منظور شناخت کامل تر رئیس جمهور اسلامی ایران به تناوب گوشه هایی از زندگی نامه دکتر حسن روحانی را منتشر می نماید. منبع این مطالب «جلد اول کتاب خاطرات دکتر حسن روحانی (۱۳۴۱-۱۳۵۷)» می باشد که در سال ۱۳۸۸ توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است.
در چهارمین قسمت از این مجموعه، دکتر روحانی از تدریس در کلاس دوم و سوم دبستان می گوید در حالی که خودش دانش آموز کلاس پنجم بوده است:
وقتي از عتبات برگشتيم و به روستايمان رسيديم، اواسط آبان بود و در واقع نيمي از ثلث اول سال تحصيلي گذشته بود؛ بنابراين بار ديگر در كلاس سوم دچار مشكل شدم. كلاس دوم را كه با آن همه مشكلات توانسته بودم بگذرانم و در اواخر آن مقداري پيشرفت كرده بودم، بياثر شد و در كلاس سوم نيز عيناً مشكل كلاس اول و دوم برايم تكرار گرديد. يعني باز هنگامي وارد كلاس شدم كه بچهها حدود يك ماه و نيم از سال تحصيلي را پشت سر گذاشته بودند و كمكم خود را براي امتحان ثلث اول آماده ميكردند، در حالي كه من اصلاً با دروس جديد آشنا نبودم، لذا ميبايست تلاش مضاعف ميكردم تا خودم را براي امتحان ثلث اول آماده كنم.
در واقع حلاوت دبستان براي من از كلاس چهارم آغاز شد، زيرا از اولِ سال، وارد كلاس شده بودم و ديگر غيبتي نداشتم، از اين رو توانستم به طور عادي و طبيعي پيش بروم و خود را براي امتحانات آماده كنم.
در كلاسهاي چهارم، پنجم و ششم، هميشه شاگرد اول بودم و در همهي دروس از جمله رياضيات، ادبيات، علوم، ديني و قرآن، همواره (با فاصلهي قابل توجهي از نفرات بعدي) شاگرد اول بودم. به گونهاي كه در مدرسه وقتي ميخواستند نمونهي يك شاگرد خوب را معرفي كنند، من را مثال ميزدند. يادم هست هنگامي كه دانشآموز كلاس پنجم بودم، وقتي معلم كلاس دوم يا سوم غايب بود، من را براي تدريس ميفرستادند. يعني از طرف مديريت دبستان ميآمدند و من را از كلاس صدا ميزدند تا در كلاس دوم يا سوم، رياضي يا ساير دروس را تدريس كنم. رياضيات من بسيار عالي بود و هميشه نمرهي بيست و بهندرت نمرهي نوزده ميگرفتم. در اين سه سال، من شاگرد اول مدرسه بودم، ضمن اينكه بهدليل همان سوابقي كه پدر و مادربزرگم داشتند، با مسائل ديني بهخوبي آشنا بودم، ازاينرو در فرصتهايي كه در كلاس پيش ميآمد، مسائل ديني و يا تاريخ اسلام و انبيا را براي بچهها بيان ميكردم.
افزون بر اين، امام جماعت مدرسه هم بودم، چون نماز ظهر و عصر دانشآموزان به جماعت برگزار ميشد. قبلاً دانشآموزان كلاس ششم به نوبت امام جماعت ميشدند، اما وقتي من به كلاس پنجم رسيدم، چون نماز را درست ميخواندم، همواره امامت جماعت به عهدهي من بود. شركت دانشآموزان در نماز جماعت، الزامي بود و هميشه يكي دو نفر از معلمين مدرسه در مسجد حاضر ميشدند تا بچهها حرف نزنند، نخندند و نماز جماعت به صورت مناسبي برقرار شود.
در سالهاي آخر دبستان با شور و نشاط زيادي درس ميخواندم؛ زيرا هم درسهايم خيلي خوب بود و هم جوّ معنوي، زندگيام را معطر كرده بود. البته در ايام تابستان به مزرعه ميرفتم و كار ميكردم تا بتوانم مخارج مدرسه را تأمين كنم.
نظر شما