نماینده - ر. قلخان؛
نام کتاب: نامیرا/ نویسنده: صادق کرمیار/ انتشارات: کتاب نیستان/ چاپ اول 1388/ قیمت: 5400/ قالب: رمان
پیش درآمد:
نامیرا کتابی است که نویسنده آن در چندین جشنواره از جمله سومین دوره جایزه ادبی جلال آل احمد سال 1389، بیست و هشتمین جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی در همان سال و چهارمین جشنواره کتاب دین و پژوهش های برتر شایسته تقدیر قرار گرفته است. صادق کامیار بیش از آنکه نویسنده باشد به عنوان یک کارگردان شناخته شده است و به همین دلیل شخصیت پردازی ها و معرفی مکان ها و فضا به عنوان یک فیلمنامه اثری قوی شمرده می شود.
از واکنش ها و بازخوردهای جالب درباره این کتاب، دیدگاه مقام معظم رهبری راجع به آن است که در جلسه ای بازگو کرده اند: «كار بسیار خوبی است؛ نگاه درستی به عاشورا دارد و جذابیت داستانی دارد. دو صفحه از كتاب را كه خواندم، احساس كردم داستان جذابی دارد و ادامه دادم.» ایشان در جلسه دیگری فرمودند: اگر می خواهید فتنه 88 را بشناسید این کتاب را بخوانید.
به طور قطع این تعاریف میتواند انگیزه خوبی برای خواندن این رمان را در خواننده ایجاد کند.
درآمد:
در ابتدا اسم کتاب خواننده را دچار ابهام کرده و ذهن او را درباره محتوای کتاب درگیر می کند. اما خواننده با خواندن کتاب تا انتهای آن متوجه معنای بزرگ آن میشود. «نامیرا» ریشه در مفهوم «كل یوم عاشورا و كل ارض كربلا» دارد. مفهومی كه میگوید پهنهی سرزمین كربلا به اندازهی كل زمین وسعت پیدا كرده و عاشورا همیشه نامیراست.
نامیرا داستانی شخصیت محور است و بیشتر بر روی شخصیت ها و دیالوگ های مابین آنها تمرکز دارد. شخصیت اصلی داستان عبدالله بن عمیر کلبی است که از شهدای کربلا و یاران امام به شمار می آید که در ابتدا مخالف جنگ بین مسلمانان بود و شک ها و تردید های او در طول داستان به طرز خوبی بیان می شود. به طوری که خواننده خود نیز دچار شک هایی می شود و همراه با عبدالله در آخر داستان حقیقت را با تمام وجود درمی یابد. نامیرا نشان می دهد که افراد به ظاهر مسلمان چگونه به هوای خون خواهی از شهادت امام علی و برائت از یزید خواستار بازگشت امام به کوفه بودند اما در حقیقت هرکدام به دنبال خواست های درونی خودشان رفتند. به دنبال ثروت، جاه و مقام و ... به همین دلیل بود که نتوانستند در مقابل ابن زیاد مقاومت کنند و امام خود را تنها گذاشتند.
شخصیتهای اصلی نامیرا غیر از عبدالله افراد واقعی دیگری چون «عمرو بن حجاج زبیدی»، «شبث بن ربعی»، «هانی ابن عروه»، «انس بن حارث کاهلی» و دیگرانی هستند که ماجراهایشان دست کمی از عبدالله ندارد.
داستان از جایی شروع می شود که عبدالله به همراه همسرش ام وهب از فارس به سمت قبیله خود باز می گردند و در راه با انس بن حارث برخورد می کنند، او به عبدالله میگوید که منتظر یاران خود است و انتظار میکشد تا در کنار یارانش بهترین بندگان خدا را که به زودی قرار است در این محل به دست مسلمانان، مشرکان و حرامیانی که با هم متحد شدهاند کشته شود، یاری دهد. شاید بتوان این گفت و گو را اولین ضربه به ذهن و روح عبدالله دانست.
ورود انس در آخر داستان و درست در همان جایی که در اول داستان هم گفته شده نقطه عطفی است که خواننده را منقلب می کند. انس در گودالی نماز می خواند که خبرمی دهد امام حسین را در همین گودال به شهادت می رسانند. عبدالله در بازگشت به قبیله خود دچار مشکلات فراوانی می شود و تردیدهای او با دیدن ظلم های خلیفه و دشمنی های بین مسلمانان بیشتر می شود، تیر خلاص به این تردیدها در زمان ملاقات عبدالله با قیس بن مصهر صیداوی که از یاران نزدیک امام بود به پایان می رسد و عبدالله تصمیم الهی خود را می گیرد:
عبدالله گفت: چرا در مکه نماند، آن هم در روزهایی که همه مسلمانان در آنجا گرد آمده اند. آنها نیاز به هدایت ندارند؟
مرد گفت: آنها که برای حج در مکه گرد آمده اند ،هدایت شان را در پیروی از یزید می دانند و یزید کسانی را به مکه فرستاد تا امام را پنهانی بکشند، همان طور که برادرش را کشتند ... و اگر امام را در خلوت می کشتند، چه کسی می فهمید، امام چرا با یزید بیعت نکرد؟
عبدالله گفت: می توانست به یمن برود یا مصر یا به شام برود یا با یزید گفتگو کند.
مرد گفت: اگر معاویه با گفتگو هدایت شد، فرزندش هم هدایت می شود. و اما اگر به یمن یا مصر می رفت، سرنوشتی جز آنچه در مکه برایش رقم زده بودند، نداشت. اما حرکت او به کوفه، آن هم با اهل بیت، بیش از هر چیز یزید را از خلافتش به هراس خواهد انداخت و مسلمانان را به فکر.
خواست برود. لختی مکث کرد و دوباره رو به عبدالله برگشت و گفت: و اما من! هرگز برای امام خویش تکلیف معین نمی کنم، که تکلیف خود را از حسین می پرسم. و من حسین را نه فقط برای خلافت بلکه برای هدایت می خواهم. و من ... حسین را برای دنیای خویش نمی خواهم، که دنیای خود را برای حسین می خواهم. آیا بعد از حسین کسی را می شناسی که من جانم را فدایش کنم؟
جمع بندی:
نامیرا را می توان در فضای امروز و در بازآفرینی رخدادهای اخیر به وضوح دید. شخصیت پردازی قوی داستان و دیالوگ های قوی و توصیف های دقیق نویسنده مخاطب را با داستان درگیر می کند. با وجود اینکه پایان داستان برای خواننده روشن است است اما او را جذب می کند و حالت های خشم، کینه، تردید و ... را که شخصیت های مختلف داستان با آنها درگیرند را به مخاطب القا می کند. امید است که با خواندن این کتاب الگویی برای انتخاب های حق و باطل خودمان به دست بیاوریم. ان شاءالله
نظر شما