هفته نامه «نماینده»/ «ما ارتباطمان با کویت تا بعد از جنگ ایران و عراق به خاطر کمکهایی که کویتیها به عراق کرده بودند، قطع بود. اولین ارتباط با این کشور، سفر هیئت ۱۳ نفره کویتی از مجلس کویت به ریاست «احمد سعدون» به ایران بود. اما برنامة آنها را نمیدانستیم. فکر میکردیم یک هیئتی است و همانند دیگر هیئتها: اول ایشان همراهان خود را معرفی میکند و بعد کمی هم گپ میزنیم. صحبت که شروع شد، پس از تعارفات دیپلماتیک و همانند آن، ایشان گفتند: «اجازه دهید، این هیئت همراه من هر کدامشان میخواهند حرف بزنند... شخصی که در این هیئت به او دکتر میگفتند، مطرح کرد: «ببخشید من میخواهم صریح حرف بزنم»، من هم گفتم: «اتفاقاً من خیلی مشتاق هستم که حرفها صریح زده شود و به صورت پروتکلی نباشد. بنابراین بفرمایید.»
ایشان که نزدیک به ۶۰ سال داشت، گفت: «من و این نفر کنار دستیام از زمانی که بچه بودیم و به مدرسة ابتدایی میرفتیم، یادمان است که از ایران میترسیدیم و تا الان هم میترسیم؛ شما خیلی سلاح جمع میکنید و دنبال مهمات هستید، ما اصلاً از اینکه نزدیک شما زندگی میکنیم، وحشت داریم...»
پس از صحبتهای آنان، همان ابتدا رو به آن دکتر کرده و گفتم: «من هم آدم صریحی هستم و خارج از پروتکل حرف میزنم، واقعاً شما حق دارید از ما بترسید. این شیخ ماند که من میخواهم چه بگویم – ۸ سال جنگ را عراق به ما تحمیل کرد و به گفتة سازمان ملل و همة سازمانها و کشورها، عراق آغازگر جنگ بود، همة دنیا به عراق کمک کردند و شما هم جزیرة «بوبیان» را در اختیار او گذاشتید، تا از آنجا به ما حمله کرد، بنابراین حق دارید از ما بترسید حضرت امام خمینی(ره) در اشاره به کمکهای شما بود که فرمود: «آن کشورهای عربی و غیره حواسشان باشد، آنهایی که به عراق کمک میکنند، عراق از ایران که منصرف بشود، سراغ آنها خواهد رفت.» شما این هشدار امام را متوجه نشدید و عراق بعد از ما به شما حمله کرد. حالا در جنگ عراق با شما، ایران چه کار کرد و شما چه کار کردید؟ حق دارید از ما بترسید!! با همة خیانتی که در جنگ عراق علیه ایران به ما کردید، حتی قبل از آمریکاییهایی که مدعی طرفداری از شما بودند، این ایران بود که حملة عراق به کویت را محکوم کرد، حق دارید از ما بترسید!! عراق که به شما حمله کرد، همة مهاجرین جنگی و فراریهای شما را در ایران پناه دادیم و کمکشان کردیم، در حالی که خودمان مهاجر و جنگ زده داشتیم، پس باز هم حق دارید از ما بترسید...
دیگر تمام آنها ساکت بودند و رئیس بیچارة آنها هم مانده بود که چگونه گرفتار شده[...]
جلد دوم خاطرات ناطق نوری
نظر شما