شناسهٔ خبر: 93085 - سرویس سیاست
نسخه قابل چاپ

سرمقاله رسالت:

جامعه‌شناسی مذاکرات اتمی

مذاکرات هسته ای 43

نماینده: قضيه ماجراي طولاني پرونده هسته‌اي ايران، که از تابستان سال ۱۳۸۱ تا تابستان ۱۳۹۴، کش پيدا کرده است، بيش از هر چيز به عنوان يک موضوع ‏‏سياسي و بين‌الملل، و سپس اقتصادي نگريسته شده است و کمتر، تحليلگران اجتماعي به ابعاد اجتماعي اين پرونده طولاني مدت پرداخته‌اند. در ‏واقع، يکي ‏از جنبه‌هاي مهم مغفول در ماجراي هسته‌اي ما که قريب يک و نيم دهه کش پيدا کرده و بر معادلات اين کشور سايه افکنده است، تأثير ‏فضاي تهديدآميز ‏آن، بر تغيير شکل مناسبات اجتماعي اين جامعه است. شناسايي اين تأثيرها، گام اول معالجه آن‌ها خواهد بود. ‏

 

في‌المثل، ناامني‌هاي سال هشتاد و هشت، با تأکيد مکرر مديران کشور بر اين که "هر کس هر جا هست، وظيفه خود را انجام دهد"، يا "اوضاع ‏‏تحت کنترل است"، تأثيرات محدودي بر شکل مناسبات اجتماعي نهاد و کشور با سرعت دور از انتظاري به شرايط عادي بازگشت. اما طي اين ‏سيزده سال، از ‏يک سوي، تهديدهاي مستمر بيروني و بويژه آمريکايي که در مرزهاي شرقي و غربي ايران حضور فعال داشت، و از سوي ديگر، ‏رقابت‌هاي مخرب انتخاباتي ‏‏
(بويژه در انتخابات ۱۳۹۲)، و به علاوه، انتظار مستمر جامعه در مورد حل و فصل قريب الوقوع موضوع، شکلي از يک وضعيت انتقالي بسيار ‏طولاني شده ‏پديد آورده که بخش مهمي از جمعيت را در وضعيت انتظار و بي‌عملي، و در عين حال، دلواپسي و نگراني نگاه داشت. اين ‏وضع طولاني توأم با ‏ريسک و ميان حالي براي جامعه، بي عقوبت نيست؛ اين، يک جامعه "ريسک زده" است. ‏

‏ قضيه کاوش مي‌شود...‏

تز ‏۱.‏ عبارت جامعه "ريسک زده"، ملهم از اولريخ بک، متخذ از عبارت ‏‎ Risco ‎ايتاليايي در مبدأ سال ۱۶۶۱ است؛ اصطلاحي که دريانوردان ‏‏ايتاليايي براي ورود به آب‌هاي بدون نقشه استعمال مي‌کردند. در هر ريسکي ميزاني از عدم قطعيت و احتمال نهفته است و از اين رو، ربط مستقيمي ‏به ‏‏تصميم گيري و نظم دهي به آينده دارد. اولريخ بک، ريسک را چيزي مابين امنيت و ويراني، يعني، نقطه‌اي مي‌داند که در آن، ادراک و ‏برداشت ما از ‏ريسک به اعمال و افکار ما شکل مي‌دهد. هنگامي که از نتيجه تصميم خويش اطلاع قطعي نداريم و در عين حال، بي‌تحرکي و عدم ‏اقدام را زيانمند و ‏بي‌فايده ‏تشخيص مي‌دهيم، اين ريسک است که به ذهن و عمل ما شکل مي‌دهد. ‏

تز ‏۲.‏ در يک سطح عميق‌تر، اين نوع برداشت از ‏ريسک، مفهوم و معناي برداشت رايج از نسبت گذشته، حال و آينده را دگرگون مي‌کند. ‏‏محققان، در دو قرن گذشته، عموماً تأکيد ‏داشتند،
آنچه به زمان حال شکل داده و مي‌دهد، گذشته و تاريخ است (نمونه روشن آن مارکس و ‏‏مارکسيست‌ها و ساختارگرايان ‏در جامعه شناسي، ضمير ناخودآگاه فرويدي)، حال آن که مي‌توان گفت سايه تهديدکننده آينده ناخوشايند (مثلاً ‏آنچه در ‏‏سناريوهاي مربوط به جهان آينده توسط طرفداران محيط زيست و جنبش‌هاي سبز طرح مي‌شود) باعث اتخاذ تصميمات و ‏اقدام براي ‏زمان حال مي‌شود، ‏يعني، آينده تعيين کننده زمان حال مي‌شود و نه گذشته.

در اين شرايط، سياست ورزي متوازن و با طمأنينه رنگ مي‌بازد و به ‏جاي آن، نحو خاصي از فعاليت ‏فعالان سياسي جايگزين مي‌گردد، که در آن، با ايجاد ‏ريسک‌ها و دراماتيک نشان دادن آن‌ها به افکار عمومي ‏جهت بدهند. ‏

تز ‏۳.‏ در يک جامعه در معرض تهديد مستمر، رفته رفته، "سياست مستقيم" جاي "سياست نهادي" را مي‌گيرد، چرا که مردم به واسطه انباشت ‏‏تهديدها، اعتماد خود به سياست دولت مستقر را از دست مي‌دهند. از اساس، افزايش محبوبيت و قدرت جنبش‌هاي اجتماعي در اين دست جوامع ‏از اين ‏بابت است. ‏

تز ‏۴.‏ در جوامع در معرض تهديد، انتقادها در سطح جامعه، به سرعت، به سمت راديکال شدن پيش مي‌روند، و کشور را اسير تلاطم‌هاي سهمگين ‏‏مي‌کند که قربانيان سياسي زيادي از ميان نخبگان مي‌گيرد. ‏

تز ‏۵.‏ شکست و فقير و نحيف شدن نظام‌هاي دموکراتيک مستقر در مناطق "ريسک زده" جهان، از حيث نخبگان سياسي، در بخش عمده‌ از اين ‏بابت ‏است. از اين بابت که مردم، در موقع انتقاد به سياست، نظر به عدم اعتماد، ترجيح مي‌دهند، تا آن را ويران کنند، و از اول بسازند. ‏ آن‌ها به نهادهاي ‏سياسي مستقر به عنوان پيکره‌هاي ارزشمند نمي‌نگرند، بلکه نظر به بي‌اعتمادي خراب کردن و از نو ساختن را ترجيح مي‌دهند. ‏

تز ‏۶.‏ نتيجه اين وضع آن است که مسائل اجتماعي که اکيداً نياز به پرداخت حرفه‌اي و مستمر دارند (مانند برنامه‌هاي اصلاح ساختاري)، در ‏‏حيطه‌هايي مانند اقتصاد، دانش، تکنولوژي، کارآفريني، در توفان بحث‌هاي سياسي معترض و غير راه گشا گرفتار مي‌شوند، طوري که ‏نهادسازي‌هاي سياسي ‏جا افتاده فعلي پاسخگوي آن نخواهند بود، و مردم مدام به اين نتيجه مي‌رسند که بايد از سر خط شروع کنند. خلأ اصلي، ‏اعتماد است که در يک جامعه ‏‏"ريسک زده"، در نايابي است. ‏

تز ‏۷.‏ نتيجه آن که، "سياست" در اين جوامع به "ريزه سياست" تبديل مي‌شود. "ريزه سياست" به مثابه ائتلاف دقيقاً موقت اضداد، اعم از احزاب، ‏‏سازمان‌ها، مناطق، اقوام، شورشيان، و... خواهد بود. بدين ترتيب، "ريزه سياست" به طرز اسف باري از نظر مردم متغير، غير قابل اطمينان، پرمجادله، ‏عصبي ‏کننده و آزار دهنده است. ‏

تز ‏۸.‏ ‏"ريزه سياست"، يک مسير مستقيم به سياست مي‌گشايد. از اين بابت، در بدو امر به نظر مي‌رسد که مي‌تواند فرصت خوبي محسوب شود. ‏‏"ريزه ‏سياست"، علي الاصول يک فرم بي طبقه از عمل سياسي نزد افراد اجتماع را تشويق مي‌کند، که کم و بيش و نسبتاً از سلسله مراتب اجتماعي مبرا ‏‏خواهد بود؛ اما در عين حال، "ريزه سياست"، پايگاه احزاب و تشکل‌ها و انجمن‌هاي سياسي را نيز سست مي‌کند، و در نتيجه عمل متحد در مقابل قدرت‌هاي ‏بزرگ را منتفي مي‌سازد. يک جامعه آلوده به "ريزه سياست"، در مقابل قدرت‌هاي بزرگ بي‌دفاع است.

نظر شما