شناسهٔ خبر: 85628 - سرویس سیاست
نسخه قابل چاپ

پاسخی به یک تحلیل! / همه تلاش ها برای بازگرداندن آیت الله بر صندلی ریاست

هاشمی رفسنجانی431 موضوعی که در اکثر تحلیل‎هایی که در دفاع از آقای هاشمی عنوان می‎شود این است که عمده این تحلیل‎ها برای اثبات مدعای خود متوسل به بیانات حضرت امام «ره» در خصوص آقای هاشمی می‎شوند و بر این اساس بنا دارند با سوءاستفاده از جایگاه رفیع امام راحل نزد ملت درواقع راه را برای هر انتقاد و اعتراضی علیه هاشمی مسدود سازند

نماینده/سیده آزاده امامی: در آستانه اجلاس آینده مجلس خبرگان رهبری و ناظر به مهم‎ترین دستورکار این مجلس یعنی انتخاب رئیس برای این جایگاه خطیر، امروز روزنامه جمهوری اسلامی در تحلیل نسبتاً مفصلی با توسل به آسمان و ریسمان درصدد آن برآمده است که شایستگی آقای هاشمی رفسنجانی را برای این جایگاه اثبات نماید! در اصل این اقدام و محتوای این تحلیل نکاتی شایسته دقت و تأمل یافتیم؛

نخست آن‎که این اقدام از جانب رسانه‎ای صورت می‎گیرد که وابستگی فکری- احساسی او به آقای هاشمی مسلّم و بی‎نیاز از اثبات است، بنابراین چنین حرکت و تعابیر متملقانه و گزافی چون «رکن رکین نظام»!!! برای هاشمی، از جانب این روزنامه چندان عجیب نمی‎نماید! اگر آقای هاشمی به حق واجد چنین ویژگی‎هایی ‎می‎بود، شایسته‎تر و پذیرفته‎تر این بود که رسانه‎ای که وابستگی خاصی به ایشان ندارد به بیان مناقب و محاسن ایشان بپردازد، وگرنه چنین ابراز ارادتی از جانب بستگان معرفتی ایشان نه‎تنها چندان موجه نیست، بلکه مصداق «خود گوئی و خود خندی» به حساب می‎آید!

دوم آن‎که اگرچه اکثر مطالب این تحلیل در خصوص شرایطی که لازم است ریاست این نهاد حساس در نظام جمهوری اسلامی واجد آن باشد، پذیرفتنی و قابل قبول است، اما سخن بر سر «تعیین مصداق» برای این شرایط کلی است، و نظر به واقعیات موجود تناقض‎های درونی این تحلیل را در تطبیق «مفهوم» و «مصداق» به خوبی مشخص و برجسته می‎سازد.

یکی از نکاتی که در تحلیل مذکور به درستی به آن اشاره شده این است که «رئیس مجلس خبرگان رهبری در شرایط کنونی باید قوی‌ترین فردی باشد که در کوره انقلاب و حوادث جامعه انقلابی، آب دیده شده و از آزمایش‌ها سربلند و موفق بیرون آمده و سرآمد باشد.» بی‎تردید یکی از مهم‎ترین و تعیین‎کننده‎ترین بوته‎های آزمایش در طول حیات پربرکت انقلاب اسلامی ماجرای فتنه ننگین 88 است که رهبری معظم انقلاب با همه سعه­صدر و صبوری­شان از آن به عنوان «ظلم بزرگ»ی یاد کردند که نظام را تا «لبه پرتگاه» به پیش برد، از این‎رو مسلماً لحاظ این نکته در شرایط فردی که قرار است بر این مسند حساس تکیه زند موضوعیتی اساسی دارد و نادیده گرفتن آن در شرایطی که رهبر انقلاب به صراحت فرموده‎اند «فتنه خط قرمز نظام است» به‎هیچ روی نمی‎تواند موجه باشد.

نمی‎توان فراموش کرد در روزهای فتنه، عده‎ای فتنه‎گر در سایه همراهی دشمن‎ترین دشمنان این ملت چه خوابی برای این نظام دیده بودند، که اگر نبود عنایات خاص حضرت حق و توجهات حضرت بقیه‎الله و هدایت‎های داهیانه رهبر عظیم‎الشأن انقلاب و هوشیاری ملت بصیر ایران، امروز دیگر نه از تاک نشان بود و نه از تاک‎نشان، دیگر نظامی باقی نمانده بود که اینک بخواهیم بر سر انتخاب رئیس یکی از نهادهای آن چانه‎زنی کنیم! فتنه 88 آزمون بزرگی بود که متأسفانه خیلی از خواص و باز متأسفانه از جمله آقای هاشمی از آن سر به سلامت نبرده و در آن مردود شدند! و این از عجایب روزگار است که کسی برای این مسند پیشنهاد می‎شود که در برابر رفتارها و شعارهای هنجارشکنانه‎ای که صریحاً «اصل نظام» را نشانه رفته بود – بر اساس خوش‎بینانه‎ترین تحلیل- سکوت کرد و دم برنیاورد! چگونه ممکن است کسی که در برابر شعار ساختارشکنانه «مرگ بر اصل ولایت فقیه» خاموش بود و برنیاشفت، بر جایگاهی جلوس کند که اساساً شأنی جز صیانت از «اصل ولایت فقیه» ندارد! این طنز تلخی است که از آن حسابی خنده می‎آید خلق را! تازه این در صورتی است که حتی چشم خود را بر «نامه بدون سلام و السلام» آن جناب و سایر تحرکات ایشان نیز ببندیم! و باز صرف‎نظر از آن است که بخواهیم به نقش فعال آقازاده جنجالی ایشان به‎عنوان یکی از صحنه‎گردانان و عناصر اصلی فتنه بپردازیم! بدین سبب امروز و در چنین شرایط حساسی به فراموشی سپردن آن ماجرای عظیم و تغافل و تجاهل نسبت به نقش آقای هاشمی و خانواده ایشان نمی‎تواند جز از سر شیطنت باشد، گذشته از آن‎که توهین آشکاری است که گوئی نظام و ملت را آن‎قدر سفیه پنداشته‎اند که با وجود چنان سابقه و عملکردی هم‎چنان می‎توان به‎گونه‎ای رفتار کرد که انگار نه انگار خانی آمده و خانی رفته است، و چه بسا می‎توان حتی طلبکار هم بود!

سوم آن‎که ادعاهای مبهم و غیرقابل اثبات آقای هاشمی در خصوص مواضع ضد استکباری حضرت امام «ره» و نیز تلاش سؤال‎برانگیز وی در تحریف آشکار جمله کلیدی حضرت امام «ره» در خصوص «میزان بودن حال فعلی افراد» و مواردی از این دست آشکارا صلاحیت ایشان را برای تصدی چنین جایگاهی خدشهدار می‎کند. چه این‎که امام راحل و اندیشه‎های مترقی ایشان از اصول مسلّم و مبانی تردیدناپذیر این انقلاب‎اند که جز در خط ایشان و به‎واسطه التزام به مواضع ایشان نشاید که کسی حتی بر جایگاه‎های کمتر حساسی نسبت به ریاست خبرگان تکیه زند، چه رسد به چنان موضعی که اهمیت آن شأنی حیاتی دارد.

دلیل چهارم چرخش آشکار مواضع آقای هاشمی- هم در حوزه داخلی و هم در عرصه خارجی- در سال‎های اخیر نسبت به مواضع ایشان در دو دهه ابتدائی انقلاب است؛ در حوزه داخلی هاشمی از جایگاه یک انقلابی تمامعیار که دشمنان انقلاب تاب حضور وی را نداشته و حتی درصدد حذف فیزیکی او برآمدند، به سطحی تنزل یافته است که دشمنان دیروزش که در ضدیت و عناد آنان با انقلاب و نظام اسلامی تردیدی وجود ندارد، در صف حامیان و هوادارن امروز او درآمده‎اند و آنها که تا همین چند سال پیش از هاشمی با عنوان «عالیجناب سرخ‎پوش» یاد کرده و برای وی در قتل‎های زنجیره‎ای سال 77 نقش قائل بودند، امروز وی را «آیت‎الله» خطاب کرده دغدغه حفظ شأن و جایگاه «آیت‎الله»ی او را دارند! حتی کسانی که نمی‎دانند برای نماز خواندن باید وضو گرفت و «ناخن لاک زده» وضو ندارد، یا «با کفش» نمی‎توان نماز خواند، به وی اقتدا می‎کنند و پشت سر او به نماز می‎ایستند!

هاشمی رفسنجانی431در عرصه خارجی هم آقای هاشمی از جایگاه یک فرد ضداستکبار و ضداستعمار مقیّد که هنوز خطبه‎های داغ ضداسرائیلی و ضدآمریکائی‎اش در خاطرها ثبت است، به سطحی رسیده‎ که نه‎تنها صراحتاً اعلام می‎کند «ما با اسرائیل سر جنگ نداریم»، در هیاهوی هجمه همه‎جانبه نظام سلطه علیه محور مقاومت، با اظهارات نسنجیده و ناصواب خود حتی به نظام سلطه در چنین هجوم ناجوانمردانه‎ای تلویحا چراغ سبز هم نشان می‎دهد! حال آن‎که جایگاه خطیر ریاست مجلس خبرگان رهبری اقتضای حضور کسی را دارد که در عمل وفادار و متعهد به همه آرمانها و مبانی انقلاب باشد، که از جمله این آرمان‎ها باور به افق‎های برون‎مرزی انقلاب اسلامی و تعهد و التزام به حمایت از حقوق ملت‎های به‎پاخاسته در برابر استبداد داخلی و نظام سلطه بین‎الملل می‎باشد، نه آن‎که از در حمایت از سیاست‎هایی برآید که به‎وضوح در راستای اهداف استکبار ایجاد شکاف در جبهه مقاومت را وجهه همت خود ساخته‎اند! از این‎رو و با عنایت به این اصل اساسی نیز آقای هاشمی صلاحیت تکیه زدن بر چنین جایگاهی را دارا نیست.

یکی دیگر از نکات مورد استناد تحلیل فوق این است که مدعی شده «اینکه در دهه‌های پرمخاطره بعد از جنگ تحمیلی تاکنون موج‌های متعددی از فساد اقتصادی به راه افتاده و افرادی همچون شهرام جزایری، مه‌آفرید، بابک زنجانی و... عده‌ای از مسئولین را به همراه خود به لجن‌زار فساد اقتصادی کشاندند و در این میان نام آیت‌الله هاشمی رفسنجانی و هیچیک از بستگان و اطرافیان ایشان در این فهرست‌ها وجود نداشت، یک سربلندی درخشان و تاریخی برای این بلندپایه‌ترین مسئول در نظام مدیریتی کشور است.»!!! در شرایطی که پرونده «مهدی هاشمی» به­مثابه بزرگ‎ترین و قطورترین پرونده دستگاه قضا با کلکسیونی از اتهامات سیاسی و اقتصادی همین روزها در جریان است، طرح چنین ادعایی از جانب یک رسانه باسابقه بیش از آن‎که تعجب‎آور باشد، خنده‎آور بوده و متأسفانه توهینی آشکار به شعور ملت به حساب می‎آید!

اشاره روزنامه مذکور به وجاهت آقای هاشمی با استناد به انتخابات گذشته، صرف‎نظر از آن‎که تردیدهایی جدی را در توان آقایان برای تحلیل امور سیاسی پیش می‎آورد، حاکی از عدم توجه ایشان به واقعیات نه‎چندان دور عرصه سیاسی کشور نیز می‎باشد! اگر آقایان رأی آقای روحانی را صرفاً مرهون نقش‎آفرینی آقای هاشمی می‎دانند و برای شعارهای جذاب و وعده‎های پرطمطراق آقای روحانی و سیاه‎نمائی‎های ایشان از اوضاع آن روزهای کشور و سایر ترفندهای تبلیغاتی وی و نیز بازی بدون توپ برخی اصولگرایان در زمین رقیب و نیز مسائل بی‎شماری دیگری در صحنه انتخابات، سهمی در پیروزی آقای روحانی قائل نیستند، بد نیست به نتیجه انتخابات سوم تیر 84 نیز نظری داشته باشند که آقای هاشمی مستقیماً در معرض رأی و نظر ملت قرار گرفت، نه این‎که ادعاهای ابطال‎ناپذیرِ مبهم و کلیای را مطرح کنند که در ربط مستقیم و حداکثری آن به آقای هاشمی حرف‎های جدی وجود دارد!

گذشته از مطالب این تحلیل که إن قُلتهای بسیاری به آن وارد است، موضوع دیگری که در اکثر تحلیل‎هایی که در دفاع از آقای هاشمی عنوان می‎شود این است که عمده این تحلیل‎ها برای اثبات مدعای خود متوسل به بیانات حضرت امام «ره» در خصوص آقای هاشمی می‎شوند و بر این اساس بنا دارند با سوءاستفاده از جایگاه رفیع امام راحل نزد ملت درواقع راه را برای هر انتقاد و اعتراضی علیه هاشمی مسدود سازند، اما نکته مهمی که در این میان از نظر این جماعت دور مانده و به احتمال زیاد در برابر آن خود را به تغافل می‎زنند این است که کسانی که امروز نقد و اعتراضی به آقای هاشمی دارند، کمترین تردیدی در سوابق درخشان ایشان نداشته و بنا ندارند سابقه وی یا خدماتی را که در سال‎های قبل از انقلاب و نیز دو دهه ابتدائی انقلاب به نظام و کشور داشته است مخدوش و بی‎اعتبار سازند، همه نقدها و اعتراض‎های موجود معطوف به عملکرد و موضع‎گیری‎های سال‎های اخیر آقای هاشمی است که به وضوح سبب گسست غیرقابل انکار بین هاشمی این‎روزها با هاشمی ابتدای انقلاب شده است، و دلیل موثق آن هم‎ چنان که اشاره شد اقبال افراد و جریان‎هایی به هاشمیِ امروز است که کمترین تردیدی در عناد و ضدیت آن‎ها با این نظام و مبانی و آرمان‎های متعالی آن وجود ندارد. کسانی که اتفاقاً مقارن ایام تمجید و حمایت حضرت امام «ره» از هاشمی، مقابل وی و در برابر او بودند!

به عبارت بهتر آن‎چه در صداقت حامیان امروز هاشمی در التزام آن‎ها به خط و راه حضرت امام تردید جدی ایجاد می‎کند، تشبث آن‎ها به سخنانی از حضرت امام «ره» است که همواره بایستی با «میزان حال فعلی افراد» سنجیده شود، و نادیده گرفتن این اصل اساسی که طبق فرمایش خود آن حضرت به‎مثابه اصلی «حاکم» بر همه تمجیدها و ملاطفت‎های ایشان از افراد به حساب می‎آید: «اکنون که من حاضرم، بعض نسبت‌های بی‌واقعیت به من داده می‌شود و ممکن است پس از من در حجم آن افزوده شود؛ لهذا عرض می‌کنم آنچه به من نسبت داده شده یا می‌شود، مورد تصدیق نیست مگر آن‌که صدای من یا خط و امضای من باشد، با تصدیق کارشناسان؛ یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم... من در طول مدت نهضت و انقلاب به واسطۀ سالوس و اسلام­نمایی بعضی افراد ذکری از آنان کرده و تمجیدی نموده­ام که بعد فهمیدم از دغل بازی آنان اغفال شده­ام. آن تمجیدها در حالی بود که خود را به جمهوری اسلامی متعهد و وفادار می­نمایاندند و نباید از آن مسائل سوءاستفاده شود. و میزان در هر کسی حال فعلی اوست

مطابق همین اصل اساسی است که دلسوزان و باورمندان به انقلاب به نقد هاشمی پرداخته و به او معترض‎اند، چه این‎که «حال فعلی» هاشمی را به هیچ‎وجه با هاشمی سال‎های دور در تناسب و سنخیت نمی‎دانند و البته از این موضوع متأسف‎اند! برخلاف دیگرانی که گویا به خواب زمستانی رفته و در گذشته‎های تاریخ جا مانده‎اند و امروز و هاشمی امروز را نمی‎بینند، یا لااقل خود را به خواب زده‎اند! اما واقع آن است که کسی را که خواب باشد می‎شود بیدار کرد، اما کسی را که خودش را به خواب زده، نه!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نظر شما