شناسهٔ خبر: 70094 - سرویس جامعه
نسخه قابل چاپ منبع: فارس

حجت‌الاسلام پسندیده عنوان کرد

برخورد مغرضانه مؤسسه گالوپ با شادی ایرانیان

پسندیده/1 نویسنده کتاب الگوی اسلامی شادکامی گفت: غربی‌ها در فلسفه بهداشت و روان معتقد بودند که سلامت و بهداشت روان باید براساس لذت باشد و هر چه مردم شادتر و خوشحال‌تر باشند، آدم‌های بهتری هستند، در حالی که امروزه آن را به رسمیت نمی‌شناسند.

به گزارش نماینده، در همه ادیان الهی یا بشری، شادی و نشاط جایگاه خاصی دارد. اندکی درنگ در تعالیم، آداب، اعمال و آموزههای ادیان الهی نشان می‌دهد که در همه این ادیان، دستورها و سفارشهایی برای شادی و نشاط بشر در زندگی مادی بیان شده است.

دین اسلام نیز به همه شئون حیاتی انسان ژرف نگریسته و متناسب با نیازهای واقعی و تعالی هرچه بیشتر او برنامه‌هایی ارائه کرده است، شادی و نشاط و عوامل نشاط‌ انگیز را که لازمه‌ یک زندگی موفق است را به انسان معرفی و توصیه می‌کند.

در دنیای پراضطراب و پرتلاطم امروز، آرامش و داشتن خیالی آسوده، نعمتی است که همگان آرزوی آن را دارند، در واقع، یکی از نیازهای اساسی انسان، شاد زیستن است که در پرتو آن، با رسیدن به تعادل روحی، خود و جامعه‌اش را به سلامت و پویایی رهنمون می‌شود.

چندی پیش مؤسسه نظرسنجی «گالوپ» طی یک نظرسنجی، ایران و عراق را جزو غمگین‌ترین کشورهای جهان معرفی کرده است بر همین اساس مشروح گفت‌وگوی فارس با حجت‌الاسلام عباس پسندیده عضو هیأت دانشگاه قرآن و حدیث، نویسنده کتاب «الگوی اسلامی شادکامی» را در ادامه می‌خوانید:

برخورد ژورنالیستی مؤسسه گالوپ در معرفی ایران به عنوان کشوری غمگین

*بررسی وضعیت شادی در یک جامعه دارای چه ابعادی است؟

-یکی از مسائلی که در این دوران به آن بیشتر پرداخته می‌شود و شامل ابعاد مختلفی از زندگی ما می‌شود، شادی و نشاط در زندگی افراد است، درباره این پدیده ما چند مسأله داریم که اگر خوب و با دقت به آن پرداخته نشود، اثرات مخربی خواهد اشت.

یکی اینکه جایگاه شادی در کلان زندگی چیست؟ دوم اینکه شاخصه‌هایی که براساس آن ما می‌توانیم بسنجیم که انسان‌ها شاد یا ناشادند، چیست؟ ‌ و نکته سوم درباره تحلیل وضعیت مردم مبتنی بر این نکته که علت شاد بودن یا غمگین بودن مردم در چیست؟ باید مورد توجه قرار گیرد.

فلسفه لذت معیار شادی در غرب است!

*آقای پسندیده! مدتی قبل مؤسسه «گالوپ» در تازه‌ترین نظرسنجی خود، ایران را جزو یکی از غمگین‌ترین کشورهای جهان معرفی کرده است، با توجه به اینکه مطالعات جنابعالی در حوزه الگوی اسلامی شادکامی است، آیا با این نظرسنجی موافق هستید؟

-تحقیقی که اخیراً از مؤسسه گالوپ در ایران منتشر شده و ایران را جزو ناشادترین مردم دنیا معرفی کرده است، متأسفانه برخوردهای ژورنالیستی شده و کمتر به صورت علمی به آن پرداخته شده است.

در تحلیل این موضوع، پیش از هر چیزی ما باید به لحاظ منطقی جایگاه شادی را در زندگی بشناسیم، نکته بسیار مهم این است که اگر ما هر چیزی را به اندازه خودش و به مقدار نیازی که در زندگی دارد به آن اهمیت ندهیم، به یک وضعیت کاریکاتوری و غیر واقعی دچار می‌شویم که ما را از حقیقت دور می‌کند.

غربی‌ها در فلسفه بهداشت و روان معتقد بودند که سلامت روان و بهداشت روان باید براساس لذت باشد و هر چه مردم شادتر و خوشحال‌تر باشند، آدم‌های بهتری هستند و کیفیت زندگی بهتری را تجربه می‌کنند، این به عنوان یک فلسفه در غرب قرار گرفته بود و مشاهده می‌کنید بر همین اساس یکی از شاخص‌هایی که جوامع را با آن می‌سنجند، همین مسأله شاد بودن است، ادیت ویکوف جولسون، استاد روان‌شناسی دانشگاه جورجیا این نظریه و این مبنا را در بهداشت روان زیر سؤال می‌برد.

غربی‌ها امروزه دیگر خودشان این فلسفه را به رسمیت نمی‌شناسند. دکتر «جولسون» می‌گوید: فلسفه کنونی ما در بهداشت روان بر این پایه استوار است که مردم باید شاد باشند و خوشحال زندگی کنند و غم و اندوه نشانه ناسازگاری و عدم انطباق با زندگی است، سپس ایشان می‌گوید: این باوری که ما داریم باید پاسخگو باشد و مسئول است، در برابر کسانی که در زندگی‌های خود ناراحتی‌هایی دارند که اجتناب‌ناپذیر است، به دلیل اینکه این فلسفه می‌آید، آنهایی که در زندگی خود مشکلاتی دارند، به خاطر اینکه شاد نیستند را اندوهناک‌تر هم می‌کند. اساساً امروزه در دنیای غرب حتی فلسفه لذت در بهداشت روان زیر سؤال رفته و شما تمام مواردی که مشاهده می‌کنید در حوزه شادی مورد تحقیق قرار می‌دهند، براساس فلسفه لذت حرکت می‌کند.

*پس با این اوصاف، غربی‌ها چه مبنایی برای سلامت روان دارند؟

-امروزه روانشناسان مثبت‌گرا معتقدند، فلسفه ما نباید فلسفه لذت باشد، لذا فلسفه لذت را تغییر دادند و چیزی به نام «سعادت» جایگزین آن کرده‌اند و می‌گویند زندگی‌ها باید بر محور سعادتمندی باشد، اما در همین حوزه سعادتمندی هم نظریه‌پردازانی که وجود دارند متفاوتند.

وقتی بزرگترین نظریه‌پرداز شادکامی در جهان نظریه خود را نقد می‌کند

*از کاریکاتوری نبودن شادی در زندگی گفتید؛ آیا روان‌شناسان درباره جایگاه و میزان ارزش شادی در زندگی اتفاق نظر دارند؟

-نکته‌ای که در اینجا اهمیت دارد و خوب است بدانیم، اینکه در دیدگاه نظریه‌پردازان غربی جایگاه شادی در کلان زندگی انسان‌ها تا چه اندازه تغییر یافته و فراز و فرود داشته است. در دوره‌های پیشین که اساساً لذت، فلسفه زندگی بود و خود اندیشمندان غربی آن فلسفه را به چالش کشیدند، در درون همین رویکرد جدید سعادت‌محور، باز نظریه‌پردازان متفاوتند.

یکی از بزرگترین نظریه‌پردازان این حوزه شخصی به نام «مارتین سلیگمن» است، وی فردی یهودی متعصب و برخی معتقدند حتی یک یهودی طرفدار صهیونیسم است که سال‌ها هم رئیس «APA» انجمن روانشناسی آمریکا بوده است و به طورکلی سلیگمن کسی است که در حوزه شادکامی یا «Happyness» جزو افراد مطرح و شاخص است.

پیش از این در همین رویکرد سعادت‌محور، آقای سلیگمن و پیروان او معتقدند، سعادت یا «Happyness» سه عنصر اصلی شاد بودن یکی زندگی با اشتیاق (مشتاق)، زندگی با معنا یا زندگی‌ای هدفمند است، بر همین اساس سلیگمن در نظریه شادکامی اصیل خویش که سه مؤلفه دارد، معتقد بود همه چیز باید به این حس خوش ما بازگردد، اینکه ما در زندگی احساس خوب و خوشی داشته باشیم و احساس رضایتمندی در زندگی کنیم.

اما جالب است بدانید در کتابی که اخیراً «سیلگمن» در سال ۲۰۱۱ به نام «شکوفایی» نوشته و امسال نیز در ایران ترجمه آن به چاپ رسید، وی که از بزرگترین نظریه‌پردازان شادکامی در جهان به شمار می‌رود، حرف خود را زیر سؤال برده و آن را نقد کرده است.

سلیگمن می‌گوید: اشکال‌هایی به نظریه‌ پیشین من وارد است، اولین اشکال این است که در نظریه من شادکامی به طور جدایی‌ناپذیری با خوشحال بودن پیوند خورده بود و همه چیز به شاد بودن و حس رضایت داشتن ختم می‌شد.

دومین نقدی که سلیگمن به نظریه خودش می‌گیرد، این است که می‌گوید: اینکه من معتقد بودم، انسان‌ها باید احساس رضایتمندی از زندگی‌شان داشته باشند و همین را تست می‌کردیم! این در حالی است که احساس رضایتمندی با روحیه انسان در لحظه حال پیوند خورده و یک حس در لحظه حال است.

همان طور که می‌دانید ما یک حسی نسبت به برآیند زندگی‌مان داریم و یک حسی که در لحظه حال داریم، الان من در حال حاضر چه احساسی نسبت به زندگی دارم، لذا سیلگمن می‌گوید: دومین اشکال نظریه پیشین من این بود که ما حس لحظه حال فرد را می‌پرسیدیم و براساس آن وضعیت فرد را می‌سنجیدیم.

اشکال سوم این است که می‌گوید: من در نظریه پیشینم معتقد بودم که هر کاری را انجام دهند، باید به خاطر این باشد که از لذت ببرند و خوشحال باشند و آن حس رضایتمندی را از زندگی داشته باشند، در حالی که براساس بررسی‌های جدید به این نتیجه رسیدم گاهی اوقات انسان کارهایی را انجام می‌دهد، نه صرفاً به خاطر شاد بودن، بلکه به دلیل اینکه آن کار را ارزش، وظیفه و تکلیف خویش می‌داند.

سلیگمن براساس نقدهایی که به نظریه خویش وارد کرده، می‌گوید: من اکنون تغییراتی در نظریه خودم به وجود می‌آورم. نظریه وی از سه مؤلفه به ۵ مؤلفه تغییر یافته است. بنده اکنون نمی‌خواهم این مؤلفه‌ها را توضیح دهم.

شادکامی معادل همان سعادت در ادبیات عرب و ادبیات فارسی است

*با توجه به این نقدها، الان «سیلگمن» چه جایگاهی برای شادی قائل است؟

-سلیگمن می‌گوید: دیگر از نظر من، حس شادی، خوشحالی و احساس رضایت از زندگی در رأس نظریه قرار ندارد، یعنی جایگاه شادی که در نظریه پیشین یک جایگاه کلیدی و محوری بود، الان دیگر چنین جایگاهی ندارد.

همان طور که می‌دانید شادکامی با شادی تفاوت دارد، شادکامی معادل همان سعادت در ادبیات عرب و ادبیات فارسی ما است، سلیگمن می‌گوید: در نظریه شادکامی دیگر شادی و خوشحالی و آن حس خوش رضایت از زندگی در رأس قرار ندارد، بلکه شادی هم یک عنصری در کنار سایر عنصرهای زندگی است.

*پس این گونه نیست که درباره جایگاه شادی، نظر واحدی وجود داشته باشد؟

-دقیقاً همین طور است، مشاهده می‌کنید که تغییرات نظریه‌ها از فلسفه لذت به فلسفه سعادت و در فلسفه سعادت هم از محور بودن شادی اکنون به اینجا رسیده است که دیگر محور نیست، بلکه عنصری در کنار عناصر دیگر زندگی است.

*این تغییرات فقط در نظریه سلیگمن است یا در دیگر نظریه پردازان غربی هم می توان آن را دید؟

-نه این فقط مربوط به سلیگمن نیست، نظریه دیگری در دنیای غرب وجود دارد به نام «Hardiness» یا نستوه بودن به این می‌پردازد که سلامت روان در دوران‌های سخت مبتنی بر نستوهی و مقاوم بودن است.

این نظریه‌پردازان می‌گویند: بر اساس فلسفه لذت ما معتقدیم آدم‌هایی سلامت روان دارند که در یک شرایط مساعدی زندگی کنند، در رفاه، آرامش، آسایش بوده و از زندگی خویش لذت ببرند، اما می‌گویند با کمال تعجب دیده‌ایم انسان‌هایی هستند که هیچ کدام از این شرایط را ندارند، شرایط مساعدی در زندگی‌شان وجود ندارد، اما افرادی هستند که سلامت روان آن‌ها به مخاطره نیفتاده است.

برای روان‌شناسان، سلامت روان از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است و به قول یکی از اساتید، خدای روانشناسی، سلامت روان و آرامش است.

این دسته از نظریه‌پردازان بررسی‌های مفصلی انجام داده و به این نتیجه رسیده‌اند که انسان‌ها به لحاظ شخصیتی یک ویژگی دارند که در فرهنگ ایرانی از آن به نستوهی یاد می‌شود؛ یعنی انسان‌های مقاوم، انسان‌های قرص و محکم که در برابر مشکلات می‌ایستند و خم به ابرو نمی‌آورند، اینها انسان‌هایی هستند که سلامت روانشان به مخاطره نمی‌افتد. بنابراین، می‌توان سلامت روان داشت، در حالی که انسان‌ها شاد هم نباشند چرا!؟

خود نظریه‌پردازان غربی می‌گویند: این برمی‌گردد به اینکه انسان‌ها یک ویژگی به نام «نستوه» یا مقاوم بودن دارند، ما در ادبیات دینی‌مان چقدر درباره این مسأله مطلب داریم که انسان‌های مؤمن، انسان‌هایی مقاوم، بسیار نستوه و خستگی‌ناپذیر، اهل مبارزه و به دور از سستی و راحت‌طلبی.

در نظریه دیگری که به نام «تاب‌آوری» در ایران ترجمه شده است (Reselienc)، به نظرم ترجمه دقیق آن انعطاف‌پذیری است. این دسته می‌گویند: ما معتقدیم بچه‌هایی رشد خوبی در زندگی دارند که در خانواده‌های سالم، با رفاه و به دور از تنش های خانوادگی زندگی کنند، اما باز با کمال تعجب می‌گویند، دیدیم فرزندانی بودند که در زندگی‌های آشفته و خانواده‌هایی که شرایط عالی و مساعدی نداشتند، دارای خانواده‌های آسیب‌دیده بودند که آن‌ها نیز رشد خودشان را به خوبی طی کرده‌اند! چرا؟

می‌گویند این بچه‌ها، انعطاف‌پذیر بودند؛ یعنی با شرایط به راحتی کنار می‌آمدند تا اینکه توانستند مشکلات را پشت سر بگذارند، بنده وقتی این نظریه را می‌دیدم، یاد این روایت از پیامبر اکرم(ص) افتادم که ایشان می‌فرمایند: مؤمن همانند خوشه گندم است که وقتی باد می‌آید همراه با باد خم می‌شود، وقتی که باد تمام می‌شود می‌ایستد، یعنی انعطاف دارد و این باعث می‌شود که نابود نشود.

ما باید برگردیم جایگاه شادی را بشناسیم 

*پس با این حساب سلامت روان و رشد متوقف بر شاد بودن نیست و این گونه نیست که اگر کسی شاد نباشد، از سلامت روان برخوردار نباشد؟

-بله! دقیقاً همین طور است، البته با شاد بودن، خیلی وضعیت بهتری خواهیم داشت، اما فقدان یا کمبود آن مساوی با فقدان سلامت روان نیست، بنابراین، یکی از مباحث بسیار مهم این است که برای شاد بودن چقدر اهمیت قائل باشیم. آن چیزی که خود روانشناسان بیشتر به آن رسیده و تصریح کرده‌اند، اینکه انسان‌ها می‌توانند لذت نبرند و شاد نباشند، اما سلامت روان و رشد خوبی داشته و زندگی آن‌ها اختلال‌های جدی نداشته باشد، این نشان می‌دهد که حس خوشایند داشتن و شاد بودن، آن جایگاه محوری و اصیل را ندارد، فلسفه‌ای که می‌گفت، باید انسان‌ها همیشه شاد باشند، آن فلسفه اکنون دچار تردید شده و نظریه‌های جدید این فلسفه را کنار زده است. براساس مواردی که ذکر شد، ما باید برگردیم جایگاه شادی را بشناسیم، شادی یک عنصر بسیار مثبت بوده و اسلام هم با جدیت شادی و نشاط را قبول دارد.

تغییر نگرش نظریه‌پردازان غربی نشان می‌دهد نظرات آن‌ها مبتنی بر واقعیت‌های انسانی نیست

*چرا نظریه‌پرداران غربی از جمله سلیگمن دچار تردید شده و اصول و مؤلفه‌های پیشین خود را در روانشناسی مورد نقد قرار داده‌اند!؟ شما چه تحلیلی از این دارید؟

-یکی از بحث‌های جدی این است که نظریه‌پردازان غربی به دلیل اینکه به مکتب وحی متصل نیستند و از آسمان ایده نمی‌گیرند، براساس تجربه‌ها و فرضیه‌های خویش حرکت می‌کنند، اما انسان یک واقعیتی دارد که خداوند متعال آن را خلق کرده و براساس آن زندگی‌اش را استوار کرده است و موفقیت در زندگی براساس همان ساخت روانی خواهد بود که خداوند متعال برای ما قرار داده است.

سلیگمن و هر نظریه‌پرداز غربی که نظریه‌اش برخلاف ساخت روانی انسان باشد، اول مقداری پیش می‌روند، بعد با موارد نقض آن مواجهه می‌شوند، از این رو، مجبور به تغییر نظریه‌هایشان می‌شوند، اما اگر روانشناسی ما مسلمانان متأخذ از منبع وحی باشد، ما دچار این مشکل نمی‌شویم، بنده در تحقیقی که در سال ۱۳۷۲ انجام دادم و به نام «رضایت از زندگی» به چاپ رسید، قبل از اینکه سخنان افرادی مانند سلیگمن مطرح شود و من اصلاً آن‌ها را نمی‌شناختم، به این نتیجه رسیده بودم که در حوزه رضایت از زندگی، یکی از عناصر مهم برقراری ارتباطات خوب با دیگران است و در هیچ نظریه‌ای چنین موضوعی را ندیده بود، اخیراً سلیگمن در کتاب «شکوفایی» می‌گوید: در شادکامی که من الان به آن معتقدم، یک مؤلفه‌اش داشتن روابط خوب با دیگران است، بنده سال‌ها قبل با توجه به مطالعه منابع اسلامی به آن رسیده بودم، این قابلیت متون دینی و پیشرفه بودن آموزه‌های آن را نشان می‌دهد.

بنابراین، دلیل اینکه آن‌ها نظراتی می‌دهند و بعد تغییر می‌کند این است که مبتنی بر واقعیت‌های انسانی نیست.

لزوم نگاه واقع‌بینانه درباره جایگاه شادی

*با این حساب تکلیف نظرسنجی مؤسساتی مانند مؤسسه گالوپ چه می‌شود؟

-نکته‌ای که بنده می‌خواهم با تکیه بر تغییر رویکردها و نظریه‌ها عنوان کنم، این است که نظریه‌سنجی‌هایی که مراکزی مانند مؤسسه گالوپ انجام می‌دهند، براساس کدامیک از این رویکردهاست: آن‌ها همه چیز را براساس یک حس خوشایند و حس مثبت داشتن می‌برند، در حالی که سلیگمنی‌‌ها این بحث را نقد می‌کنند و می‌گویند اینکه ما از افراد سؤال کنیم، الان حس خوشایند داری یا نه این، روش درستی نیست، بنابراین نکته اول این است که درباره جایگاه شادی نگاه واقع‌بینانه داشته باشیم، مرحله بعد سراغ شاخص‌های شادی برویم.

تأکید بنده این است که سلیگمن دیگر از شادی صحبت نمی‌کند، می‌گوید: از شکوفایی سخن بگویید؛ یعنی شما چقدر رشد کرده‌اید تا چه اندازه توانسته‌اید، استعدادهایتان را پرورش دهید، چقدر توانسته‌اید در زندگی موفق باشید، به ویژه آن استعدادها و نیروهای درونتان تا چه اندازه رشد کرده است. مبنای ما باید این باشد.

*به نظر شما دقت نظرسنجی گالوپ تا چه اندازه است؟

-یکی از اشتباهات بزرگی که در نظرسنجی‌های گالوپ و دیگر نظرسنجی‌ها اتفاق می‌افتد، این است که ما آمدیم براساس همان نظریه‌ها و رویکردهای قدیم، شادی را در مردم می‌سنجیم نه شکوفایی را! اگر شادی را بسنجیم یک چیز و اگر شکوفایی را هدف قرار دهیم نتیجه‌ای دیگر به دست خواهد آمد! و این سؤال مطرح می‌شود انسان‌های رشد یافته چه کسانی هستند!؟

در همان نظریه‌هایی که عرض شد ممکن است، افرادی سلامت روان داشته باشند، اما لزوماً شاد نبوده و دچار مشکل هم باشند، کدامیک از این دو مهمتر است؟ حتی ممکن است انسان‌ها رشدشان را داشته باشند، اما چه بسا در زندگی خویش نیز دچار مشکل بوده و غم هم داشته باشند، لذا این نکته بسیار مهمی است که مؤسسه گالوپ، مرکز ثقل را روی شادی قرار داده است، در حالی که مرکز ثقل باید روی شکوفایی، رشد و سلامت روان انسان‌ها قرار گیرد.

در ایران ما هشت سال جنگ بود؛ مردم، مقام و نستوه ایستادند و پایداری کردند، البته رنج هم می‌دیدند، اما در آمریکا دو ساختمان و برج مورد حمله قرار گرفت، چقدر سلامت روان مردم آمریکا به هم ریخت و مراجعه و هجوم به مراکز مشاوره افزایش پیدا کرد، بنابراین یکی از بحث‌های بسیار مهم این است که اصلاً نقطه حرکت را ما باید در این تست‌ها بر روی چه چیزی قرار دهیم که متأسفانه در این پروژه‌ای که امثال مؤسسه گالوپ و... انجام می‌دهند، این مسأله مورد توجه قرار نگرفته است.

شادی و نشاط نباید پیامد منفی برای انسان داشته باشد

*مصادیق و شاخص‌هایی که مؤسسه گالوپ آن‌ها را ابزاری برای شادی تلقی می‌کند، چیست و تا چه اندازه با نوع شادی‌ کردن در کشور ما تفاوت دارد؟

-در بحث شاخص‌ها، آن‌ها چیزهایی مثل نوشیدن شراب، رقص‌های دسته‌جمعی و مواردی از این قبیل را نیز جزو مصادیق شادی می‌دانند و عزاداری‌ها، گریه کردن و اندوه را جزو شادی ندانسته و بلکه منافات با شادی می‌پندارند، در حالی که ما براساس دیدگاه اسلامی چیزهایی مانند رقص‌های حرام و مشروبات الکلی را درست نمی‌دانیم.

چرا که در نظریه نشاط از دیدگاه اسلام، یک عنصر مهم و تعیین‌کننده این است که آن شادی و نشاط نباید پیامد منفی برای انسان داشته باشد و براساس منابع اسلامی، خوردن شراب و رقص‌های حرامی که وجود دارد، منجر می‌شوند به اینکه انسان‌ها پیامدهای منفی آن را در زندگی خویش تجربه کنند، هر چند در لحظه حال به قول سلیگمن شاد هستند، اما آینده آن‌ها را ممکن است دچار خسارت کند، لذا یکی از بحث‌های جدی این است که مؤلفه‌ها و شاخص‌هایی که آن‌ها از مردم سؤال می‌کنند، همین مباحث است و از طرف دیگر مسائلی مانند مراسم دعا و مناجات‌ها، منافات با شاخصه‌های شادی در نظریه‌های قدیم روانشناسان و در نظرسنجی‌های مؤسسه گالوپ دارد، در حالی که ما در نظریه «شادی از دیدگاه اسلام» معتقدیم ارتباط با خداوند متعال و مناجات با او و راز و نیاز با خالق بی‌همتا که ممکن است، با اشک و ناله و گریه همراه باشد به دل انسان صفا و جلا می‌دهد، روح انسان را می‌گشاید و از آن حالت‌های تلخ و منفی دور می‌کند.

بنابراین این شاخص‌ها در نظرسنجی‌های مؤسساتی مانند گالوپ به عنوان شاخصه‌های منفی تلقی می‌شود! و لذا سؤالات اینها نمی‌تواند بیانگر واقعیت‌های زندگی انسانی باشند، بنابراین در این‌گونه موارد باید به نکته دوم که مسأله شاخص‌هاست توجه جدی کرد و مراقب این نکات هم بود.

تناقضی در تحلیل مؤسسه گالوپ

*مؤسسه گالوپ تحلیلی هم از کشور ایران در خصوص میزان شادی و غمگینی ارائه می‌دهد. نظر شما درباره این تحلیل چیست؟ و تا چه اندازه آن را درست می‌دانید؟

-بله! نکته آخر مسأله تحلیل شادی است، اگر ما براساس همین شاخص‌های ظاهری و مادی هم نگاه کردیم و مثلاً دیدیم یک جامعه‌ای هم درصد شادی و نشاطش کم باشد، چگونگی تحلیل آن بسیار مهم است، وقتی کارهای آماری انجام می‌شود، باید مورد تحلیل هم قرار گیرد و تحلیل مناسبی برای آن عنوان شود.

برای بنده جالب بود وقتی گزارش مؤسسه گالوپ را مطالعه می‌کردم، در این گزارش به یک تناقض جالبی رسیدم، به طور مثال در تحلیل اینکه چرا مردم ایران شاد نیستند، اگر از تمام اشکالاتی که بر این نظرسنجی وجود دارد بگذریم، یک تحلیلی دارد و آن اینکه مؤسسه گالوپ گفته است: البته ایرانی‌ها کاملاً حق دارند که احساسات منفی داشته باشند، چرا که نرخ بالای بیکاری، تورم شدید، تحریم‌های بین‌المللی و اثر برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی، رفاه خانواده‌های ایرانی را تحت تأثیر منفی خود قرار داده است این از یک طرف.

اما در طرف دیگر مؤسسه گالوپ در بحث شادترین کشورهای جهان، کشوری مانند پاراگوئه را مثال می‌زند که جزو خوشحال‌ترین کشورهای جهان است، براساس همان شاخص‌هایی که اندازه‌گیری کرده‌اند می‌گوید: از ۱۰ کشور دارای بیشترین میزان احساسات مثبت، همه جزو آمریکای لاتین هستند که برای سومین سال متوالی پاراگوئه‌ای‌ها پیشتاز خوشحالان جهان هستند، بعد در تحلیل آن می‌گوید: این واقعیت که تعداد زیادی از مردم آمریکای لاتین از زندگی خود راضی‌اند، به این دلیل است که بازتاب‌دهنده گرایش فرهنگی مردم این منطقه در «تمرکز بر روی نکات مثبت زندگی» است.

شاخص‌های سنجش مؤسسه گالوپ، متناسب با وضعیت فرهنگی ایران نیست

بنابراین تحلیل مؤسسه گالوپ معتقد است که مردم پاراگوئه شاد هستند، چون روی نقاط مثبت زندگی خویش دست می‌گذارند. خودِ این تحقیق تصریح می‌کند که اینها مردم فقیری هستند، زندگی مادی خوبی ندارند، اما نمی‌آید به این تناقض پاسخ دهند با اینکه مردم هر دو کشور مشکل اقتصادی دارند، اما مردم ایران ناشادند و مردم پاراگوئه شاد، می‌گوید علت اینکه مردم این کشورها شادترند، به خاطر این است که به نقاط مثبت زندگی‌شان فکر می‌کنند.

عرض بنده این است که این تحلیل‌گران چرا نمی‌گویند، مردم ایران با اینکه به اندازه مردم پاراگوئه مشکلات اقتصادی ندارند، اما چون نگاهشان به نقاط مثبت زندگی نیست و منفی‌گرا هستند، شاد نیستند!؟ چرا این تحلیل را ندارند!؟ چه بسا ممکن است سوگیری‌های سیاسی پشت این ماجرا وجود داشته باشد که تحلیل‌ها را نیز دچار مشکل می‌کند.

بنابراین اولاً باید نگاه و مرکز ثقل را از شادی و نشاط به سوی ویژگی‌هایی مانند سلامت روان، رشدیافتگی، پیشرفت سوق دهیم، ما کشوری هستیم که سی و چند سال در مقابل بزرگترین دشمن‌ها و قدرت‌های جهانی مقاومت کرده‌ایم و سلامت روان مردم ما در جای خودش محفوظ است، مردم زندگی خودشان را دارند، موفق هستند اتفاقاً خود غربی‌ها تعجب می‌کنند می‌گویند این همه مردم ایران تحت فشار اقتصادی قرار می‌گیرند، اما هم‌چنان زندگی مردم عادی است و مردم روال طبیعی را طی می‌کنند.

همچنین گزارشگرها می‌گویند: فروشگاه‌های ایران پر از غذاست، رستوران‌ها باز است مردم غذاهای خوشمزه می‌خورند و ... اینها وجود دارد، یک ملت مبارز، نستوه که رسالتی را بر دوش خویش کشیده است این ملت هم‌چنان مقاوم و زنده است و قدرت‌ها را براساس اهداف الهی خود به چالش می‌کشد. براساس نظریه‌های نستوهی «Hardiness»، یا انعطاف‌پذیری ما باید اینجا مردم را بسنجیم و بگوییم آیا کشور موفقی هستیم یا نه!؟ صرف شادی‌های ظاهری مهم نیست.

مطلب بعدی در بحث شاخص‌ها است؛ شاخص‌هایی که مؤسسه گالوپ در این نظرسنجی مورد توجه قرار داده با توجه به وضعیت فرهنگی که ما در کشورمان داریم متفاوت است. روانشناسان در حوزه روانشناسی فرهنگی معتقدند: نمی‌توان معیارهای یک جامعه را به یک جامعه دیگر دیکته کرد، همچنین در تحلیل شاخص‌هایی که محققان مؤسسه گالوپ براساس آن تحقیق می‌کنند باید واقع‌گرایانه نگاه کرد.

رابطه توجه به نکته‌های مثبت زندگی در ایران با تغییر معیارهای مؤسسه گالوپ

*آیا فکر می کنید مردم ایران مردم شادی هستند؟

-بنده قبول دارم بر اساس نظرسنجی مؤسسه گالوپ - با همان معیارهایی که ما به آن نقد داریم- احساسات منفی تا حدودی در مردم ما وجود دارد؛ اما یکی از دلایل بزرگ آن این است که مردم ما کمتر عادت دارند به نکات مثبت زندگی‌شان توجه کنند، بیشتر دوست دارند نکات منفی را ببینند، اهل آرزوهای دور و دراز هستند و در کل، نکات منفی را بیشتر از نکات مثبت می‌بینیم، اگر همین فرهنگ در کشور ما تغییر کند، یعنی نگاه به ابعاد منفی زندگی به نگاه ابعاد مثبت زندگی انسان‌ها تبدیل شود، ما به مراتب از کشورهایی مثل پاراگوئه که جزو شادترین کشورهای جهان شمرده شده، احساس خوشحالی‌مان و شادمانی‌‌مان افزایش پیدا می‌کند.

بین وضعیت مردم به عنوان یک وضعیت عینی و واقعی و احساس خرسندی مردم از وضعیت زندگی‌شان تفاوت وجود دارد، مردم پاراگوئه وضعیت مالی خوبی ندارند، حتی خود روانشناسان کشور هند را مثال می‌زنند و می‌گویند: برخی از مردم هند کنار کاخ‌ها زندگی می‌کنند، روی خاک می‌خوابند، در پیاده‌روها شب را سپری می‌کنند، اما احساس خوشایند داشته و از زندگی خود راضی هستند! چرا!؟ چون نوع نگاه آن‌ها متفاوت است.

ما باید دقیقاً در تحلیل‌هایمان مراقب باشیم، اگر مردم ما این حس را پیدا کنند و نگاهشان مثبت شود و بیشتر به جنبه‌های مثبت زندگی توجه کنند، حتی براساس معیارهای مؤسسه گالوپ و حس آن‌ها هم تغییر خواهد کرد و شاخص‌های ظاهری این شاد بودن هم که آن‌ها بر این اساس آزمایش می‌کنند، دگرگون خواهد شد.

 

نظر شما