شناسهٔ خبر: 58052 - سرویس تاریخ
نسخه قابل چاپ

چمران، شریعتی و درد مشترك

چمران «معمولاً دردها و غمهایی وجود دارد كه كشنده و نابود كننده است؛ روح را كثیف و چركین می‌كند، قلب را به شدت می‌فشرد، تنفس را برآدمی محال می‌كنند، دنیا را تیره وتار می‌نماید، شمع حیات را در وجود آدمی خاموش می‌كنند، روشنایی‌ها به تاریكی و زیبایی‌ها را به زشتی مبدل می‌كنند. ...

به گزارش نماینده به نقل از مرکز اسناد انقلاب اسلامی  «معمولاً دردها و غمهایی وجود دارد كه كشنده و نابود كننده است؛ روح را كثیف و چركین می‌كند، قلب را به شدت می‌فشرد، تنفس را برآدمی محال می‌كنند، دنیا را تیره وتار می‌نماید، شمع حیات را در وجود آدمی خاموش می‌كنند، روشنایی‌ها به تاریكی و زیبایی‌ها را به زشتی مبدل می‌كنند. ...

و من این نوع درد و غم را درد و غم كثیف می‌نامم.در عوض دردها و غم‌های دیگری نیز وجود دارد كه مفرح روح و جلا دهنده ی قلب است، انسان را به آسمانها صعود می‌دهد و روح را از زندان وابستگی‌های زمینی آزاد می‌كند. این غم ودرد همچون آتشی مقدس شمع وجود آدمی را روشن می‌نماید. جسم را می‌سوزاند و عصاره حیات را به صورت اشك تقدیم محبوب می‌كند.

و نتیجه این سوزش، نور است و روشنی ومن این نوع درد و غم را به زیبا و پاك، وصف می‌كنم من آن راهی را و مكتبی را مقدس می‌شمارم كه غمها و دردهای كثیف آدمی را به زیبا و پاك مبدل كند و آن شخص را تقدیس می‌كنم كه روحش واحساسش و افكارش، قلب آدمی را صفا و جلا دهد وغمها و دردهایش را زیبا و متعالی كند.روح را از قفس جسم آزاد كند وبه آسمانها صعود دهد.

بر این حساب دكتر علی شریعتی بینهایت قابل تقدیس است، آدمی را منقلب می‌كند. روح را از قید زمان و مكان آزاد كرده وبه ازلیت و ابدیت متصل می‌نماید ودر آسمانها به سیر و سیاحت می‌پردازد...

همه علاقه‌های پست مادی و وابستگی‌های زمینی را پست و بی مقدار می‌كند و همه غمها و دردهای شخصی و زمینی و مادی را ازبین می‌برد...»(۱)

این كلمات شگرف و معانی بلند و دور از دسترس، فروتراویده از قلم یك فیزیكدان برجسته ایرانی و استاد ممتاز فیزیك دانشگاههای امریكاست.!

این كلمات شگرف با معانی آسمانی اش، تراوشات ذهن و قلم سربازی رستگار از خیل سرفرازانی كه جان ودل خود را بر پاسبانی از وطن و عقیده و ایمان خویش، به محبوب بی همتای خویش هدیه كردند.

این كلمات عزیز سوگنامه چمران بر سوگ دوست ِدرست پیمان خویش، علی شریعتی است.همو كه «درد» را با همه معنای عظیم و لطیفش بر قندیل قنوت خویش می‌بندد و اینگونه در آسمان راز و نیاز به جلوه اش می‌نشاند:

«خدایا مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مكشان، اضطرابهای بزرگ، غمهای ارجمند و حیرتهای عظیم را به روحم عطا كن، لذتها را به بندگان حقیرت بخش و دردهای عزیز رابرجانم ریز»(۲)

این دو بزرگ، از كدام دردها و غمهای مقدس می‌گویند كه كام خویش را عطشناك جرعه نوشی ازنیام آن دردها و اندوه‌ها می‌دانند. دست نیاز به سمت پروردگار بی نیاز، به تمنای هر چه تمام تر بلند می‌كنند و از تاك طربناك دعا و نیاز و راز، خوشه می‌چینند.

این دو عزیز از كدام درد‌های عظیم و حیرتهای ارجمند می‌گویند؟

گویی تركیب این كلمات با جنس سخنهای سرگردان در روزمرگی ما جناس نمی‌شود. از یك سنخ نیستند. و موسیقی فروباریده در دامان این واژه ها، نه آن ترانه ایست كه در گوشهای صخره سان ما زمزمه می‌شود.

و قفس سینه‌های عادت كرده به روزهای پی در پی «نان» و روز مرْگی‌های مداوم « نام » چه بیگانه است با این دشت پر از گلهای «درد» و سبزه زار سرشار از سبدهای« داغ».

اگر چه تمام قامت این واژه‌های سترگ را باید در دشتِ پر از لاله و ریحان عرفان جست، تاجایی كه كاملترینشان، دردمند ترین ایشان است . و این سلسله می‌خرامد تا برِ خیمه دردمند ترین قبیله درد و داغ، علی(ع)، یگانه نجوا گر آسمانی ترین كلمات در گوشنای زمینی ترین سمبل خاك، آن چاه گرامی.

چمران در همان نامه می‌گوید:« من اعتقاد دارم درجه شخصیت انسانها به اندازه غم و درد آنهاست و می دانم كه خدای بزرگ بر بندگان مخلص و دلباخته خودرحمت می‌كند و دریایی از درد و كوهی از غم به آنها ارزانی می‌دارد.»

هرچند بهترین میزان سنجش جنس این دردها و غمها، وادی بی انتهای معرفت است .اما در لابلای این كلمات نقش شده در صفحات خاك، به نظر می‌آید صورت دیگری هم، این درد دارد. صورتی ازمعانی ملموس‌تر.

درد اجتماع، دردمردم، درد ستمی كه ازجولانِ استعمار و استثمار، به شلاق پر نفَسِ زر و زور و تزویر، بر گرده انسانهای مظلوم فرود آمده بود. این شلاق از فرود آمدن باز نمی‌ایستاد و این شانه‌های ستم كشیده از فریاد كشیدن چاره نداشت.

درد ایشان فریاد درد آلود مردمانی است كه ارّابه سهمگین سلطنت سلطه و ستم از روی دوش‌های زخم خورده شان می‌گذرد . ــ‌ و قرنها بود كه می‌گذشت ــ . و كسانی چون چمران و شریعتی به التیام این همه درد و اندوه می‌نشینند. و برای درمان كهنه زخمهای جامعه خویش به مداوا می‌ایستند .درد مشترك این دو بزرگ، درد بشریت مظلوم و ستم كشیده است.

درد مردمانی بی پناه كه نان سفره هاشان را به غارت می‌بردند تا نام ننگینی از خویش به جای گذارند . بی آنكه بدانند یا بفهمند كه نام از نانِ سفره ای بی رنگ و تهی اندوختن، به خواری انباشتن و به ذلت پراكندن است.

درد توده‌های انسانیی كه قرنهای متمادی، سنگهای سنگین قبور فراعنه را از فرسنگها به دوش كشیده و در زیرتحمل بار گران بی عدالتی و تبعیض و ستم سلاطین ستمْ سفره، جان خود را ازدست می‌داده و به دنبال روزگار نجات و رهایی از چنگال چنگ زنندگان بر جان و مال و حیات خویش بودند.

و همچنین فریاد بلند چمران و شریعتی، فریاد پنهانی ۱۴۰۰ سال رنجمویه‌های فروخفته تشیع است در روزگاری كه همهمه استثمار و هیمنه سیاه استعمار، سایه بر سطح زمین و سر مستضعف پراكنده و هیچ حلقومی چون اینان، یارای فریاد كشیدنش را نداشت.

قرنها سلطه سلاطین در سرزمینی كه به نور دانش و دین آراسته بود، شانه‌های این كهنْ وطن را خسته تر از همیشه كرده بود و مردمان وادی ایمان و عقیده، در پی فریاد راسانانی كه تاراج وطن را و ایمان را و سترگی تاریخ این دیار را با زبانی رسا و شیوا و كوبنده فریاد كنند.

از سوی دیگر، غم خفتگانی چند(۳)، خواب را درچشمان بیدارشان می‌شكند و آرامش و سكوت را از زندگیشان می‌گیرد و نفسهاشان سرشار از گرمای دمادم« بازگشت به خویشتن »می شود تا جماعت مخاطب خویش را به تكانه و تكاپویی آگاهانه وادارند. و چقدر به اندوه جامعه خویش نزدیك شده و مأنوس می‌شوند .دست نوازش و طبابت بر آلام كهنه هموطنان خویش می‌كشند و فریاد می‌زنند:

«خدایا! تو را شكر می‏كنم كه مرا با درد آشنا كردی تا درد دردمندان را لمس كنم، و به ارزش كیمیایی درد پی ببرم، و «ناخالصی»های وجودم را در آتش درد بسوزم، و خواسته‏های نفسانی خود را زیر كوه غم و درد بكوبم، و هنگام راه رفتن بر روی زمین و نفس كشیدن هوا، وجدانم آسوده و خاطرم آرام باشد تا به وجود خود پی ببرم و موجودیت خود را حس كنم.»(۴)

 

و چقدر مسؤلانه، لایه‌های گوناگون جامعه خویش را در می‌كاود و متعهدانه به بیداریشان می‌خواند و اندوه عمیق خویش را در آیینه بلند آسمان ورانداز می‌كند.وبا خدای خویش وخدای مردمان خویش، اینچنین فریاد می‌زندكه:

خدایا!

به‌ عوام‌ ما علم‌ و به‌ مومنان‌ ما روشنایی‌ و به‌ روشنفكران‌ ما ایمان‌ و به‌ متعصبین‌ ما فهم‌ و به‌ فهمیدگان‌ ما تعصب‌ و به‌ زنان‌ ما شعور و به‌ مردان‌ ما شرف‌ و به‌ پیروان‌ ما آگاهی‌ و به‌ جوانان‌ ما اصالت ‌و به‌ اساتید ما عقیده‌ و به‌ دانشجویان‌ ما نیز عقیده‌ به‌ نویسندگان‌ ما تعهد و به‌ هنرمندان‌ ما درد و به‌ شاعران‌ ما شعور و به‌ محققان‌ ما هدف‌ و به‌ نومیدان‌ ما امید و به‌ ضعیفان‌ ما نیرو و به‌ محافظه‌كاران‌ ما گستاخی‌ و به‌ نشستگان‌ ما قیام‌ و به‌ راكدان‌ ما تكان‌ و به‌ مردگان‌ ما حیات‌ و به‌ كوران‌ ما نگاه‌ و به‌ خاموشان‌ ما فریاد و به‌ مسلمانان‌ ما قرآن‌ و به‌ شیعیان‌ ما علی‌ و به‌ فرقه‌های‌ ما وحدت‌ و به‌ حسودان‌ ما شفا و به‌ خودبینان‌ ما انصاف و به‌ فحّاشان‌ ما ادب‌ و به‌ مجاهدان‌ ما صبر و به‌ مردم‌ ما خودآگاهی‌ و به‌ همه‌ ملت‌ ما همت‌ تصمیم‌ و استعداد فداكاری‌ و شایستگی‌ نجات‌ و عزت‌ ببخش (۵)

و نیز گویاترین حقیقت زمانه را و حقیقی ترین نیاز مردمان روزگارش را چه شیرین و ملتمسانه از پروردگار رحمن می‌طلبد كه:

خدایا!

می دانم كه اسلام پیامبر تو با «نه» آغاز شد و تشیع دوست تو نیز به «نه» آغاز شد. مرا، ای فرستنده محمد(ص)و ای دوستدار علی(ع) به «اسلام آری» و به «تشیع آری» كافر گردان!(۶)

 

پی‌‌نوشت‌ها:

۱- قسمتی از نامه مشهور چمران كه در سوگ شریعتی نوشته شد.

۲-شریعتی، دكترعلی ـ نیایش ـ چاپ چهارم ۱۳۷۰ـ انتشارات الهام ـ ص.۹۹

۳-اشاره به شعر «غم این خفته چند، خواب در چشم ترم می‌شكند» از نیما یوشیج

۴-بخشی از سوگنامه شهید چمران

۵-شریعتی، دكترعلی ـ نیایش ـ چاپ چهارم ۱۳۷۰ـ انتشارات الهام ـ ص.۱۱۷

۶-همان.ص۱۰۸

برچسب‌ها:

نظر شما