شناسهٔ خبر: 57376 - سرویس جامعه
نسخه قابل چاپ منبع: مهر

معصومه آباد:

دو سوم «من زنده‌ام» را در مطاف کعبه نوشتم/ جرقه تالیف خاطراتم را رهبری زدند

معصومه آباد معصومه آباد می‌گوید دو سوم از کتاب «من زنده‌ام» زمانی نوشته شده که من در مطاف بودم و در طواف خانه کعبه به سر می‌بردم. در آن ایام 15 روزه بعد از اتمام طواف روزانه گوشه‌ای می‌نشستم و کتاب را می‌نوشتم.

به گزارش نماینده، کتاب «من زنده‌ام» شامل خاطرات معصومه آباد از دوران اسارت در زندان‌های رژیم بعث عراق است که همزمان با انتشار با اقبال گسترده‌ای نیز از سوی مخاطبان همراه شد و به تازگی نیز تقریظی از سوی رهبر معظم انقلاب بر آن نوشته شده است. به همین مناسبت گفتگویی با نویسنده این کتاب انجام دادیم که در ادامه از نگاه شما می‌گذرد:

جایی خوانده بودم که گفته بودید قصد ندارید تا زنده هستید خاطراتتان را منتشر کنید اما پس از آن در فضایی قرار گرفتید که متمایل به این کار شدید. در مورد این فضا و چرایی آن برایم توضیح دهید؟

در دوره‌ای فکر می‌کردم این خاطرات بخشی از زندگی فردی و تجربه شخصی من است و سال‌هاست که در حال زندگی با آن هستم. حس می‌کردم این خاطرات سازنده زندگی فعلی و آینده من باشد و حال من را به آینده وصل می‌کند. اما در گذر زمان حس کردم این خاطرات در دست من است اما برای من نیست. امانتی است که باید به نسل‌های حاضر که من را می‌بینند و باور دارند برسانم. به نسلی که من را می‌بیند و باورم دارد نه نسلی که در آینده قرار است من را تنها در کتاب بخواند و شاید باور نکند.

جالب است که بعد از این همه سال خاطراتتان را فراموش نکرده‌اید. واقعا بخشی از آن هم نبود که از یادتان رفته باشد؟

نه. چیزی از یادم نرفته است. حتی شماره سلول‌هایی که در آن بودم را هم هنوز به یاد دارم. حتی آدم‌های غیر خودی را. این کتاب حاصل وعده‌ای بود که به خودم دادم مبنی بر اینکه این خاطرات را هیچ وقت فراموش نکنم. درست است که هر چه بود تلخی و درد بود اما گاهی اوقات همین تلخی‌ها و دردها است که به ما هشدار و آگاهی می‌دهد و بیداری را در انسان پدید می‌آورد.

گاهی پیش می‌آمد که حس می‌کردم ما با نسلی مواجهیم که هیچ اطلاعات مشخصی از دوران جنگ ندارد و حتی گاهی اطلاعاتی غلط به دستش رسیده که باید بازخوانی و اصلاح شود. حس کردم در مقابل این همه غفلت و فراموشی مقصر هستم و نسبت به آن باید متعهد باشم. اما تلنگر اساسی به من برای نوشتن این کتاب در یکی از دیدارهایی که با تعدادی از برادران آزاده در پنجم مرداد 91 خدمت مقام معظم رهبری رسیدم به من زده شد که این کتاب را بنویسم.

در آن جلسه چه گذشت؟

در آن جلسه نکاتی خیلی اساسی از سوی حضرت آقا طرح و بر آن تاکید شد. مطرح کردند که آزادگان ذخایر سرافراز کننده کشور هستند و خاطراتشان نباید در سینه‌ها محفوظ بماند. باید یک دنیا حرف آنها را به فیلم و سریال و کتاب مبدل کرد. اما در کنار اینها نکته‌ای فرمودند که برایم بسیار جالب بود. ایشان فرمودند این خاطرات و داستان‌ها در بخش‌هایی می‌تواند درس‌های خداشناسی و معرفت شناسی از ذات الهی را به انسان بدهد. این وعده الهی حق است و محقق خواهد شد. همانجا بود که فکر کردم در دوران اسارت در زندان‌های مخوف صدام هیچ‌وقت فکر نمی‌کردیم که روزی از این زندانها بیرون بیایم اما در نهایت وعده خدا محقق شد و ما آزاد شدیم.

تا قبل از تالیف این کتاب تجربه نویسندگی داشتید؟

در حد و اندازه مقاله نوشتن و کتاب‌های علمی چرا اما خاطرات نه. البته گاهی دست به قلم داشتم اما دست به قلمی که در گنجینه شخصی و کتابخانه خودم باقی می‌ماند. انتشارات چاپ کننده این کتاب وابسته به یک موسسه فرهنگی به نام خودم است و بنا بر فعالیت آن معمولا با اصحاب قلم حشر و نشر داشتم اما کتابی در حوزه دفاع مقدس تا قبل از «من زنده‌ام» ننوشته بودم.

نوشتن این کار نخست سختتان نبود؟

نه اصلا. حتی نوشته‌ها در بعضی از قسمت‌ها مکتوب نمی‌شد و همانطور که حرف می‌زدم مکتوب می‌شد و کسانی که به من کمک می‌کردند متن آن را تایپ می‌کردند.

با این حال متن کتاب خیلی حرفه‌ای تدوین شده است.

دو سوم از این کتاب زمانی نوشته شده که من در مطاف بودم و در طواف خانه کعبه به سر می‌بردم. در آن ایام 15 روزه بعد از اتمام طواف روزانه گوشه‌ای می‌نشستم و کتاب را می‌نوشتم. برخی از بخش‌های کتاب از ظرفیت احساسی خود من خارج بود. گاهی حس می‌کردم احساس آنقدر روی کلمات سایه انداخته که دیگر نمی‌توانم ادامه دهم و در همین جا بود که فضای معنوی خانه خدا و حرم پیامبر اکرم به کمک من می‌آمد و برای نوشتن به من کمک می‌کرد.

فعالیت سیاسی شما در کشور و همزمان شدنش با دیده شدن کتاب شما و  اعلام تالیف تقریظ مقام معظم رهبری بر این کتاب برای شما حاشیه ساز نشد؟

نه. این ها ارتباطی با هم نداشت. اینها بخشی از ارتباطات شخصی من است. حال ممکن است مسئولیتی هم داشته باشم یا نداشته باشم.

از ماجرای تقریظ نوشتن مقام معظم رهبری بر این کتاب اطلاعی دارید و می‌دانید چرا رخ داده است؟

وقتی که من این کتاب را نوشتم در جلسه‌ای خدمت ایشان رسیم که اذن رونمایی از ایشان بگیرم. در آن جلسه فرمودند که کتاب به دست من رسیده و در حال مطالعه آن هستم اما از این به بعدش را از روی نسخه‌ای که شما آوردید می‌خوانم .

نکته‌ای که خیلی برای من جالب بود این بود که وقتی ایشان کتاب را مطالعه کردند در نشستی که خدمتشان رسیدم در جمع فرمودند: «رنج چشیدنی است؛ نه خواندنی است و نه دیدنی. رنج را باید احساس کرد.» ایشان بیان کردند که صداقتی که در این کلمات بود قابل توجه بود. این بهترین عبارتی بود که شنیدم.

من قبل از نوشتن این کتاب قلمم را قسم دادم که به کلمات من وفادار باش. در حین نوشتن بعضی بخش‌ها آن را از پشت پرده اشک می‌نوشتم و بعد که آقا در تقریظ‌شان نوشتند که برخی بخش‌های کتاب را از پشت پرده اشک خوانده‌اند فهمیدم که قلمم توانسته به رسالت خود عمل کند. برخی از دوستان به من می‌گفتند که صدای شما در این کلمات هست و آنها گاهی اوقات خیس و تر است. از نظر من اما این خاطرات متعلق به همه ایران است و هر که آن را می‌خواند به آن احساس تعلق می‌کند. باور شخصی من این است که اگر مشیت الهی بر این بوده که من آزاده باشم باید این مشیت الهی را در اختیار همه مردم جامعه و تاریخ قرار دهم.

برای ترجمه این خاطرات برنامه‌ای دارید؟

ترجمه انگلیسی این کتاب بعد از اینکه رهبری اعلام کردند که ظرفیت ترجمه دارد در دستور کار من قرار گرفت. کار ترجمه انگلیسی آن به پایان رسیده و ترجمه عربی آن در حال اتمام است.

 

منبع: مهر

نظر شما