شناسهٔ خبر: 48557 - سرویس سیاست
نسخه قابل چاپ

تلخ است، اما دوستان و دوستدارانش بخوانند ...

محمد قوچانی هم مزه قدرت را چشید و به مذاقش خوش آمد

قوچانی

نماینده - این روزها بلند کردن پرچم اعتدال از سوی برخی از چهره های اصلاح طلب بیش تر از همه جلب توجه می کند. چهره های رسانه ای که با قلم وبیان خویش برای اصلاح طلبان موج مردمی ایجاد می کردند، با عبور از گذشته پر آب و تاب  خود را معتدل می نامند. در این بین یک چهره نام آشنا برای روزنامه خوانان هردو جریان اصلاح طلب و اصولگرا دیده می شود. محمد قوچانی، سردبیر و نویسنده بسیاری از نشریات اصلاح طلب که طرفداران قابل توجهی در بین رسانه ای های اصلاح طلب دارد.قوچانی

قوچانی البته این روزها که بخت یارش نبود و هنوز اوج نگرفته مجبور شد از آسمان فرود آید، شنیده می شود که بیکار ننشسته و سرگرم انتشار آخرین شماره امسال مهرنامه است.

او بعد از روی کار آمدن دولت روحانی، دست به کار راه اندازی روزنامه آسمان شد و در معرفی آن نوشت: «یک سال قبل هرگز گمان نمی بردیم که یک سال بعد بتوانیم همچنان روزنامه نگاری کنیم چه رسد به اینکه هفته نامه ˈآسمانˈ را روزنامه کنیم. اما به مصداق ˈتلک الایام نداولها بین الناسˈ اکنون در گذار از آن روزگار سخت و پس از دوران یخبندانی سیاسی از بهار ۲۴ خرداد یخ ها آب شده و چهار سال صبر آسمان بر اصول اصلاح طلبی و روزنامه نگاری ثمر داده و ثابت شده که همچنان در ناامیدی بسی امید است و پایانی دوره ی احمدی نژاد ریاست جمهوری ورحانی است» .

قوچانی در ادامه نوشت: «امروز اما بار امانتی بر دوش آسمان نهاده شده که باید برای به دوش کشیدن آن تمرین کرد ، آسمان عنوان اولین روزنامه روزگار اعتدال – اولین روزنامه ای که در دولت دکتر حسن روحانی مجوز نشر گرفته – بیش از همه با این پرسش روبروست که چگونه می توان هم روزنامه ای مستقل بود و هم معتدل ماند؟ روزنامه نگاری در روزگار اصول گرایی از نظرامنیتی کار دشواری بود اما از نظر حرفه ای همواره روزنامه مخالف منتشرکردن آسان تر از روزنامه معتدل منتشر کردن است».

برای کسانی که با قوچانی و قلم وی و رویکرد سیاسی اش آشنا هستند ، هضم این مطلب سخت است که چرا روزنامه ای که سردبیری وی با قوچانی است باید ، خود را اولین روزنامه روزگار اعتدال بنامد ؟

رجوع به گذشته نه چندان دور نشان می دهد ، که قوچانی همواره دست به قلم نشریات اصلاح طلبی بود که در تند روی ، رک گویی و تاخت یک جانبه به جریان مقابل بی نظیر بودند. چنان که در بهارنشریات زنجیره ای بود که قوچانی رشد کرد. وی از سال ۷۴ به همکاری با نشريه «عصرما»ارگان سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی پرداخت. روزنامه جامعه ، نشاط و عصر آزادگان«خرداد»، و «اخبار اقتصاد»  برای قوچانی آغاز دوره جدیدی از روزنامه نگاری بودند که در سال های پس از دوم خرداد ۷۶ تجربه کرد وجالب است که قوچانی با نوشته های انتقادی خود علیه هاشمی رفسنجانی به شهرت رسید.

بنابر این ،رویکرد روزنامه نگاری آن روزهای قوچانی دقیقا نقد کسانی بود که هم اکنون قوچانی در کنارشان قرار گرفته و از آزادی قلم اش در دوران اعتدال ابراز خرسندی می کند. مبنای کلی کار قوچانی در مقالات ، به بیان خودش  تلاش برای نقد قدرت و افسون زدایی از آن بود و چون در این میان هاشمی رفسنجانی - به گواه خود محمد قوچانی - نماد کامل قدرت حاکم دانسته شده است، بیشترین نقد ها و حملات اش متوجه وی بود.

رویکرد روزنامه نگاری آن روزهای قوچانی دقیقا نقد کسانی بود که هم اکنون در کنارشان قرار گرفته و از آزادی قلم اش در دوران اعتدال ابراز خرسندی می کند. مبنای کلی کار قوچانی در مقالات ، به بیان خودش  تلاش برای نقد قدرت و افسون زدایی از آن بود و چون در این میان هاشمی رفسنجانی - به گواه خود محمد قوچانی - نماد کامل قدرت حاکم دانسته شده است، بیشترین نقد ها و حملات اش متوجه وی بود.

از همین رو کتاب ها ونوشته هایش که مرکب از مجموعه مقالات وی در روزنامه ها است، عموما با نقد گفتمان قدرت همراه است و غالبا هاشمی و خانواده وی را هدف گرفته است. كتابهایی چون «پدرخوانده و چپهای جوان» ، «يقه سفيدها»،«کتاب جمهوری مقدس» ، «برادر بزرگتر مرده است»، «بازی بزرگان» .

قوچانی که در عصر اصلاحات طرفدار دو آتیشه اصلاحات ونقاد هاشمی رفسنجانی به عنوان نماد جریان رقیب بود. در روزنامه آسمان آن روزهای خود را اینگونه نقد می کند:« گرچه روزگار «اصلاح» بود اما هنوز واژه‌ی «انقلاب» طنین دلنشین‌تری داشت. مگر نه این بود که هر نسل ایرانی باید یک انقلاب می‌داشت و مگرنه این بود که ما از پدران‌مان و پدران آنان هیچ کم نداشتیم؟! پس چرا نباید صاحبِ یک انقلاب باشیم؟! از همین‌رو بود که در توصیف روزگار ماقبل دوم خرداد – به شیوه همه‌ی اهل انقلاب – افراط می‌کردیم و آن را چون عهد مادون بعثت می‌خواندیم. به شیوه‌ی همه‌ی انقلابیون رجز می‌خواندیم و کوس شجاعت و غریو پیروزی سر می‌دادیم و حریف را خوار می‌کردیم و بازگشت به گذشته را ناممکن می‌دانستیم. تیغ اول را به روی کسی کشیدیم که قابله‌ی دوم خرداد بود. شیخ اکبر هاشمی‌رفسنجانی که با اصلاحات اقتصادی طبقه متوسط جدیدی را خلق کرد که در دوم خرداد به سیدمحمد خاتمی رأی دادند و او با همه‌ی اشتباهات سیاسی‌ گذشته‌اش در پاسداری از رأی مردم با آن خطبه‌ی جمعه‌اش کوتاهی نکرد».

چنین است که قوچانی با نقد گذشته خود ، گذشته هاشمی را موجه می سازد تا ردای اعتدال برتنش گشاد نباشد.

روزگاری که در حادثه ۱۸ تیر قوچانی روزنامه نگار جوان و جویای نام شب وروز نداشت تا هر آنچه اتفاق می افتد را با قلم آتش خویش به" تصویر" بکشد و ازماحصل این تصویرسازی ، به مراد خویش در نقد رقیب و اثبات دولت اصلاحات برسد، در آن سوی رقیبی وجود داشت به نام جریان راست که به نمایندگی از آن حسن روحانی در ۲۳ تیر سخنان کوبنده ای در محکومیت فتنه ۱۸ تیر گفت «ولایت مهمترین رکن حکومت ونظام ما در قانون اساسی کشورما است. اهانت به این رکن ،اهانت به قانون اساسی است.اهانت به قانون گرایی است و اهانت به همه ارزشهای انقلابی است. من در این حادثه چند روزه چیزی که می دیدم ، در میان این مردم با وفا، صبر ۲۵ ساله مولای متقیان علی (ع)   را به نمایش گذاشتند  که فرمود"صبرت فی العین غذی و فی الحلق شجی" استخوان در گلو وخار در چشم این چند روزه تحمل کردند. این صبر انقلابی ، این تحمل توام با کظم غیض ، این حفظ نظم و آرامش ، این هوشیاری ، آماده بودن اما منتظر دستور ماندن و دست روی دست گذاشتن نکته بسیار جالبی بود. اگر منع مسئولین نبود مردم ما ، جوانان مسلمان ،غیور و انقلابی ما با این عناصر اوباش به شدیدترین وجه برخورد می کردند و آنها را به سزای اعمالشان می رساندند».، جالب است اکنون این دو در یک نقطه به هم رسیده اند.

روزگاری که در حادثه ۱۸ تیر قوچانی روزنامه نگار جوان و جویای نام شب وروز نداشت تا هر آنچه اتفاق می افتد را با قلم آتش خویش به" تصویر" بکشد و ازماحصل این تصویرسازی ، به مراد خویش در نقد رقیب و اثبات دولت اصلاحات برسد، در آن سوی رقیبی وجود داشت به نام جریان راست که به نمایندگی از آن حسن روحانی در ۲۳ تیر سخنان کوبنده ای در محکومیت فتنه ۱۸ تیر گفت

همان قوچانی با همان قلم بعد از ۸ سال از دوران خاتمی قلم در نقد آن دوران و به قول خودش انقلابی گری آن می پردازد، اکنون قوچانی روحانی را ایده آل تر از خاتمی یافته است:« شیخ حسن روحانی حتی بیش از سیدمحمد خاتمی نماد دموکراسی‌خواهی است. این سخن ممکن است بر یاران و عشاق خاتمی گران تمام شود و یاران و عشاق روحانی را زیاده از حد خشنود سازد اما اگر از اشخاص عبور کنیم و به اوضاع توجه کنیم قبول خواهیم کرد حتی اگر خاتمی دموکرات‌تر از روحانی باشد، عصر روحانی دموکراتیک‌تر از عصر خاتمی خواهد بود».

قوچانی می نویسد:« خاتمی حرف‌های روشنفکرانه‌ی مهم و مبهمی می‌زد. از طرح‌های کلان آزادی و عدالت سخن می‌گفت. اهل عدد و رقم نبود، اهل کتاب بود اما اهل حساب نبود. از افقی به جهان نگاه می‌کرد که روشنفکران از آن به جهان نگریسته بودند. از افق ولتر و روسو که پدران انقلاب فرانسه بودند و از افق جلال آل‌احمد و علی شریعتی که الهام‌بخشان انقلاب ایران بودند. اما شیخ حسن روحانی سیاستمداری عمل‌گراست که در صورت یک انتخاب ناگزیر برای ملت ایران پدیدار شده است. رئالیسم بی‌رحمانه‌ای که ما را به حسن روحانی رسانده است ما را از هرگونه اغراق و مداهنه بی‌نیاز می‌کند. روحانی دیپلمات است نه روشنفکر. اهل معامله است نه فلسفه. حقوقدان است نه فیلسوف. او نه فقط در برابر سرهنگ‌ها که برکنار از فیلسوف‌ها ایستاده است».

نمی توان مبنای این تحول در دیدگاه از خاتمی فیلسوف مأب به سمت روحانی حقوقدان را یافت . شاید این تئوری جامعه شناختی در قوچانی عینیت یافته است که" هرچه انسان به میان سالی می رسد، محافظه کارتر می شد" گو اینکه در میان سالی قدرت بیشتر به مذاق انسانها خوش می آید تا نقد قدرت. قوچانیِ جوان سالهای اصلاحات اکنون در مرحله ای از زندگی است که لازمه اش چسبیدن به نهاد های قدرت است. او برای خود نام و آوازه ای دارد ، نویسنده و خبرنگار جوان آن روزها اکنون سردبیر می شود، اگر آن روز بر  قلمش می نازید اکنون تحلیل گری می کند چرا نباید به قدرت بیندیشد، دبیری گروه «مقاله» جشنواره مطبوعات، آغاز خوبی است که دولت روحانی  به او هدیه داد تا قوچانی هم مزه قدرت را بچشد ، چه عیبی دارد برای رسیدن به این مرحله ، از انقلابی گری و اصلاح طلبی به اعتدال بگراید و از نقد تند و تیز هاشمی و خانواده اش به تمجید از نقش هاشمی در تولد دوم خرداد بگوید، از جبهه گیری آن روز در مقابل طیف روحانی به حمایت از وی برخیزد.

اما بر خلاف آنچه که این روزها رایج شده است ، تلاقی قوچانی با هاشمی و روحانی ، در مقوله اعتدال نیست ، بلکه در مقوله قدرت است و همان طور که گفته شد ، این ذایقه و کشش به سمت ستایش قدرت است که این پیوند را امکان پذیر ساخته است. قوچانی می نویسد:« در شخصیت روحانی جنبه‌هایی از اقتدارگرایی هاشمی و آزادی‌خواهی خاتمی با هم دیده می‌شد. اقتدارگرایی در کشور ما خارج از تعاریف آن در علم سیاست معنا شده است. «اقتدار» در علم سیاست نه «استبداد» (قدرت نامشروع) که ترجمه قدرت مشروع است. قدرتی که براساس رأی و اراده و رضایت شهروندان اعمال می‌شود. شهروندان ایرانی به همان اندازه که با بی‌قانونی و زورگویی و انحصارطلبی مخالفند با آزادی‌های بی‌حدومرز و ناپایدار هم مخالفند».

قوچانیِ جوان سالهای اصلاحات اکنون در مرحله ای از زندگی است که لازمه اش چسبیدن به نهاد های قدرت است. او برای خود نام و آوازه ای دارد ، نویسنده و خبرنگار جوان آن روزها اکنون سردبیر می شود، اگر آن روز بر  قلمش می نازید اکنون تحلیل گری می کند چرا نباید به قدرت بیندیشد،    دبیری گروه «مقاله» جشنواره مطبوعات، آغاز خوبی است که دولت روحانی  به او هدیه داد تا قوچانی هم مزه قدرت را بچشد ، چه عیبی دارد برای رسیدن به این مرحله ، از انقلابی گری و اصلاح طلبی به اعتدال بگراید و از نقد تند و تیز هاشمی و خانواده اش به تمجید از نقش هاشمی در تولد دوم خرداد بگوید، از جبهه گیری آن روز در مقابل طیف روحانی به حمایت از وی برخیزد.

 قوچانی از این توضیح می گذرد که درعرصه سیاست ورزی قول رایج از قدرت واقتدار است ،  که غلبه دارد نه تعریف علمی، با این حال" اقتدار گرایی" هیچ تعریفی بغیر از اعمال یک جانبه قدرت و نفوذ در حیطه های غیر معمول زندگی افراد و دخالت غیر مسئولانه در اموربخش های مختلف ندارد، البته وی مصداق اقتدارگرایی را خوب تشخیص داده است و سلف او را هم خوب معرفی نموده است ، اما در مغلطه ای آشکار بین قدرت و اقتدار با اقتدار گرایی خلط معنا نموده است ، البته این امر نه از سربی دقتی و بی اطلاعی که اتفاقا با شناخت همه جانبه ازروحیه شخص اقای هاشمی و روحانی ؛ صورت گرفته است.

شاید صداقت رسانه ای قوچانی باعث شده است، که برخلاف دیگر چهره های اصلاح طلب به جای پناه بردن به تعریف تحریف شده از اعتدال ، اقتدارگرایی را شاخصه دولت اعتدالی معرفی نموده است .

به عبارتی بهترین مصداق یابی شعار اعتدال گرایی را قوچانی انجام داده است و آن مفهوم اقتدارگرایی نهفته در خط مشی هاشمی و سپس روحانی است. این البته از قدرت ذهن تحلیل گر قوچانی برمی خیزد که در میانه اعتدال و اصلاح ،تعریفی متفاوت از اعتدال دهد و البته تکامل اصلاح طلبی را در رسیدن به این نقطه بداند.

قوچانی می نویسد،«متأسفانه رشد تفکر نظامی‌گری در درون جبهه اصولگرایی آن را از ماهیت محافظه‌کارانه و میانه‌روانه خود دور کرد اما رشد تفکر اعتدال‌گرایی در درون جبهه اصلاح‌طلبی آن را از رادیکالیسم و چپ روی دور ساخته است. دوگانه «خاتمی – هاشمی» را می‌توان در چهار سال آینده با مشارکت حسن روحانی به مثلث تحول‌خواهی بدل کرد».

بنابر این ، قوچانی رسیدن ازاصلاح طلبی به اقتدارگرایی را مسیر تکاملی می داند. تکاملی که روحانی ،هاشمی،خاتمی را به هم پیوند زده است. اگر این تعریف از اعتدال بدون ملاحظه ارایه شود، آن وقت پذیرش اینکه جریان اصلاحات و اعتدال در پیوند هم اند چندان دشوار نخواهد بود. چرا که اصلاح طلبی نماد بارز تندروی و افراطی در حوزه سیاست و اجتماع و فرهنگ بود و راه مختومه تندروی، اقتدارگرایی در روزگار سلطه و استیلا است. با این وصف به درستی قوچانی خودش را اعتدال گرا معرفی می کند.

 

نظرات مخاطبان 0 1

  • ۱۳۹۲-۱۲-۲۱ ۱۳:۱۵سلمان 4 4

    تنها سایتی هستید که بعضی از این افراد روشنفکرو خوب شناختید و دارید خوب روی اونها کار میکنید بیشتر راجع به این افراد مطلب بنویسید.
                                

نظر شما