«نماینده»؛ محسن زندی*: سال گذشته مطلب کوتاهی در مورد توسعهی اقتصادی عربستان نگاشتم و تأکید کردم که توسعهی اقتصادی، بدون توسعهی همهجانبهی سیاسی و حرکت کشور به سوی دموکراسی و ایجاد نهادهای فراگیر، صرفاً یک رشد کاذب است که به فربِگی قشر حاکم و ایجاد یک حکومت اُلیگارشی (اندکسالاری/ طبقهسالاری) میانجامد، که زوالِ آن دیری نخواهد پایید.
قتل مخالفین نظام حاکم، از شیخ نِمِر شیعی گرفته تا جمال خاشقچیِ آقازاده، گواهی بر آن است که ابتداییترین اصول توسعهی سیاسی که پذیرش حقوق بشر و تکثرگرایی (دستکم در حوزهی آزادی اندیشه و آزادی بیان) است در این کشور رخ نداده است؛ چه رسد به چرخش آزادانه و عادلانهی قدرت.
البته از حمایت قدرتهای بزرگ سرمایهداری از نظام فعلی عربستان نیز نباید تعجب کرد؛ خاورمیانه محل سه منبع اقتصادی مهم دنیا، یعنی نفت، اسلحه وموادمخدر است. از اینرو قدرتهای سرمایهداری که بر مدار سوداقتصادی قوام میگیرند، ناچار به حضور و دخالت آشکار و پنهان در این سرزمین حاصل خیز هستند.
در این زمینه خواندن این کتاب توصیه میشود: "چرا ملتها شکست میخورند: ریشههای قدرت، شکوفایی و فقر". نوشتهی اقتصاددانان آمریکایی، دارون عجماوغلو استاد دانشگاه امآیتی، و جیمز رابینسون استاد دانشگاه هاروارد.
هم پیدیاف، و هم صوتیِ آن دراینترنت وجود دارد.
به هشیاری کشور ترکیه در این داستان نیز باید تبریک گفت که علاوه بر دفاع از حاکمیت ملی خود، بیشترین بهرهبرداری سیاسی را نیز از این حادثه نمود. اتفاقی که میتوانست در زمان شهادت شیخ نمر برای ایران بیفتند؛ اگر تندروهای وطنی این موقعیت را بر باد نمیدادند و به ضدِ خود تبدیل نمیکردند.
تندرَویهای مشکوکی که باعث شد خون یک مظلوم فراموش شود و در کشاکش سفارتسوزی و شلوغبازیِ آنها، ما به فقدان امنیت دیپلماتها و اماکن دارای مصونیت متهم شویم، و بهجای اینکه اجماع جهانی علیه دولت جانی برانگیخته شود، متأسفانه، علیه ما شکل گرفت و در مجامع جهانی محکوم شدیم و سعودیها سررشتهی ماجرا را بهدست گرفتند. خطایی که طبق معمولِ همیشهی تاریخ، مردم عادی باید تاوان آن را بدهند.
مطلب پیشین:
این روزها فضای مجازی پُر شده است از به رخکشیدنِ پیشرفتهای عربستان، و حسرت بردن به فعالیتهای گستردهی شاهزادهی جوانش؛ که از قضا این احساسِ توسعه در عربستان، با احساسِ تنگنا در کشور خودمان (مثلا مقایسهی دیدار بنسلمان با بیل گیتس، و خبرِ بسته شدنِ تلگرام در کشور ما)، و بیثباتی اقتصادی (مثلاً نوسان شدید قیمت دلار و طلا) همراه شده است.
به گمانم (به عنوان یک فردِ عامی)، این فقط رویهی سطحیِ داستان است. محمد بنسلمان (پادشاه آیندهی عربستان) بیشترین شباهت را به محمدرضا پهلوی در جوانی و میانسالی دارد؛ عربستانِ امروز همان راهِ ایران دههی چهل و پنجاه شمسی را میرود؛ یعنی: توسعهی گستردهی اقتصادی؛ سرمایهگذاری در صنایع و بورسهای مهم دنیا؛ واردات گستردهی صنایع پیشرفته؛ گسترشِ روابط خارجی؛ و خرید فراوان تجهیزات نظامی؛ که با اصلاحاتِ گزینشیِ اجتماعی از سوی حکومت همراه است.
اما تاریخِ توسعههای اینچنینی نشان میدهد که عاقبتِ این شاهزادهی قدرتطلب، و کشوری که میسازد، با آنچه برای شاهزادهی ایرانی و کشوری که ساخت تفاوتِ چندانی نخواهد داشت؛ چرا که عربستان نیز همانند ایرانِ آن زمان سه مشکل اساسی دارد:
نخست آنکه؛ با تمام این زلَمزیمباها و نمایشهای چشمخیرهکنِ توسعهای، عربستان (بر اساس نظریهی نظام جهانیِ والرشتاین) اقتصادی حاشیهای و وابسته دارد، که هیچ محصول چشمگیری برای ارائه به دنیای کنونی ندارد. گرچه این اصلاحات گستردهی نفتآلود، عربستان را به سمت نیمهحاشیهای شدن و نزدیک شدن به کشورهای قدرتمندِ مرکزی (در نظام والرشتاینی) میکشاند، اما همین کشورهای قدرتمندِ مرکزی به زودی با احساس خطر از قدرتمند شدن یک کشورِ حاشیهای که حالا بخش مهمی از سرمایهی آنها در اختیار اوست، همان بلایی را که بر سر محمدرضا آوردند، بر سر او خواهند آورد؛ یعنی شاه جوان و کشورش را بعد از یک دوشیدنِ اساسی از مدارِ بازی خارج خواهند کرد.
دوم آنکه؛ در کنار عاملِ خارجی بالا که سالهایِ بعد عربستان را از دور خارج خواهد کرد، توسعههای اقتصادی آنها بدون زیربنای مناسبِ مدَنی و انسانی صورت میگیرد، که نتیجهای جز شکاف طبقاتیِ گسترده و خفقانِ آزادیهای اساسی مردم در یک نظام سیاسیِ استبدادی ندارد، و لاجرَم با توجه به بافتِ ناهمگون جامعهی عربستان (برخلاف جاهایی مثل امارات و قطر و کویت و عمان) به انقلابی (احتمالاً اسلامی) میانجامد، و باقی ماجراهایی که یک انقلاب میتواند داشته باشد.
و سوم، طبقهی فاسد اقتصادی و سیاسی در عربستان است که گردش قدرت و ثروت برای آنها به راحتیِ انجامِ یک معاملهی اقتصادی است. فساد اقتصادی و فساد سیاسی، آفتی است که مستحکمترین قلعههای قدرت را نیز نابود خواهد کرد.
بهتر است، به جای حسرت خوردن و احساس ناکامی، دست به دست هم دهیم و کشور خود را آباد کنیم؛ و این به دست نمیآید، مگر با افزایشِ آگاهی ما، و احساس مسئولیت، تلاش و همّتِ همگانی. اگر قرار است دست به مقایسه بزنیم؛ خود را با امکانات و توانمندیهای خودمان مقایسه کنیم (مقایسهی افقی)، و نه با دیگران (مقایسهی عمودی).
آگاهی و تلاشِ جمعی، دو مَعبرِ مطمئن برای رسیدن به جامعهی مدنیِ حقیقی، و توسعهی پایدارِ اقتصادی و سیاسی است. هیچ فردی و هیچ کشوری با تزریق، متمدن نمیشود.
پژوهشگر فلسفه، دین و اخلاق
نظر شما