شناسهٔ خبر: 136518 - سرویس سایر حوزه‌ها
نسخه قابل چاپ منبع: هفته نامه نماینده

با مناسبت و بی‌مناسبت برای همسرم هدیه می‌خرم

گبرلو

هفته نامه «نماینده» / «محمود گبرلو» در محافل روزنامه‌نگاری چهره‌ای شناخته شده محسوب می‌شود که بیشتر او را در زمان فعالیت در روزنامۀ رسالت می‌شناسند. او در کنار فعالیت‌های روزنامه‌نگاری به فعالیت‌های هنری پرداخته و خود را به‌عنوان یک منتقد سینمایی معرفی کرده است. سینمایی‌ها او را یک اداره‌کنندۀ خوب برنامه‌ها می‌شناسند تا یک منتقد کارکشته اما او در سال‌های اخیر با اجراهایش فضای مطلوبی را برای سینمایی‌ها ایجاد کرده است. در کافه گپ این هفته میزبان او شدیم که روحیۀ آرام و لحن همراه با طمأنینه‌اش دقایقی دلچسب را پدید آورد.

*به عنوان اولین سؤال متولد چه سالی و اهل کدام شهر هستید؟

متولد خرداد ۱۳۴۱ در بندر گز از استان گلستان هستم. پدر من شهرستانی و مادرم اهل تهران بود و این باعث شد که کمی با فرهنگ جایی که در آن به دنیا آمدیم غریبه باشیم و کم‌کم با فرهنگ آنجا خو بگیریم و نوع تربیت ما هم بسیار متفاوت بود.

*در چه خانواده‌ای پرورش یافتید؟

پدر من در شهر بندر گز فروشگاه داشت و به قول معروف کاسب بودند. مادرم نیز فرد تحصیل‌کرده‌ای بود و در آن سال‌ها آموزشگاه خیاطی داشت و با ۴برادر و ۱ خواهر زندگی خیلی آرام اما متوسطی داشتیم. خانوادۀ ما مذهبی هم بودند. خاطرم هست که همیشه به همراه پدرم ساعت‌های نماز به مسجد می‌رفتیم و طبیعتاً محیط مسجد، نماز و عبادت در پرورش ما خیلی نقش داشت چرا که به نوعی مسجد پاتوق ما بود. شب‌ها و به‌خصوص در مراسم مختلف اوقات خود را در مسجد می‌گذراندیم و بیشترین تفریح ما وقت گذراندن با بچه‌های مسجد بود.

*دوران کودکی بیشتر چه بازی‌ها و سرگرمی‌هایی داشتید؟

خب دوران کودکی من در شمال کشور گذشت. آنجا هم رسم است که می‌گویند: «بچه که به دنیا آمد می‌فرستنش به باغ تا شب خودش به خانه بیاد.»(با خنده) واقعیت هم همین است به خاطر طبیعت بکر شمال بچه‌ها در باغ‌های متنوع بازی‌های مختلفی را انجام می‌دهند و ضمن بازی از میوۀ درختان هم تناول می‌کنند. بازی‌های دوران کودکی من هم بازی‌های پسرانه‌ای بود که با خود خشونت هم به همراه داشت. مثل تفنگ بازی، شمشیر بازی و ... ولی زیباترین بازی برای من الاکلنگ بود. از طرفی چون شخصاً به سینما علاقه داشتم و خیلی هم پرشور و هیجان بودم و معمولاً هم از فیلم‌ها تأثیر می‌گرفتم، فیلم‌های وسترن و سرخ‌پوستی و فیلم‌های آمریکایی زیاد می‌دیدم و همیشه فکر می‌کردم من هم گانگستری هستم که باید هفت تیر به کمر مبارزه کنم و بعد در بازی‌های ما یک عده‌ای سرخ‌پوست و یک عده‌ای وسترن می‌شدند و با هم مبارزه می‌کردند. بزرگتر که شدیم در اردوهای مدرسه‌ای شرکت می‌کردیم البته قبل از انقلاب ما اردوهای مدرسه‌ای به شکل جدّی نداشتیم چون به نوعی در مدرسه فقیرانه‌ای رشد کردیم ولی دوران دبیرستان هم زمان با شروع انقلاب بود و فضا متفاوت شد تقریبا از سن ۱۸ سالگی که هم زمان شد با شروع انقلاب  و شروع دوران خدمت سربازی خیلی جدی وارد جریانات انقلاب شدم.

*پس خدمت سربازی هم رفتید؟

بله. سال ۵۹ تا ۶۱ . محل خدمت من در همان شهر خودمان یعنی بندرگز بود. که البته مقارن شد با فضای جنگ تحمیلی و فعالیت در جبهه و جنگ.

*برای ما کمی از دوران تحصیل خود بگویید.

دوران ابتدایی من در مدرسه نظام‌الملک بندر گز گذشت و دوران راهنمایی هم در مدرسۀ گل و دبیرستان هم در مدرسۀ امیرلطیفی تا مرحلۀ دیپلم سپری شد و بعد از دیپلم به تهران آمدم و وارد دانشگاه و آموزش فیلم‌سازی شدم تا به امروز.

*چه سالی ازدواج کردید؟

وقتی به تهران آمدم وارد حوزۀ هنر و اندیشه شدم و ۴سال دورۀ فیلم‌سازی را در آنجا گذراندم و سال ۶۵ خداوند قسمت من کرد که با دخترخاله‌ام در تهران ازدواج کنم.

*مهریۀ همسرتان چقدر بود؟

۳۰۰ هزار تومان

*اوایل ازدواج زندگی چطور بود؟

شروع زندگی ما در اتوبان آهنگ در منزل پدری و در ۲ اتاق ۱۴ متری و یک آشپزخانۀ کوچک شروع شد. طبقۀ بالای منزل ما برادرم زندگی می‌کرد و طبقۀ پایین هم برادر دیگرم بود. کم‌کم توانستیم یک آپارتمان به صورت اقساط خریداری کنیم و زندگی خود را مستقل کنیم. تا سال ۶۷ هم که بچه اولم به دنیا آمد ما هنوز در منزل پدری بودیم.

*چند فرزند دارید؟

۲فرزند دارم، پسرم حامد متولد سال ۶۷ و دخترم نگین که سال ۷۹ به دنیا آمد. حامد تحصیلات خود را در کارشناسی ارشد حقوق بین‌الملل تمام کرده و نگین هم سال آخر دبیرستان است.

*اهل خرید هدیه برای همسرتان هستید؟

بله به شدت. البته من متولد ماه خرداد هستم و خردادی‌ها کلاً افراد تنوع‌طلبی هستند جدا از اینکه برای خردادی‌ها بار منفی دارد که ما هنوز گرفتارش نشدیم(با خنده) در کل متولدین این ماه افراد با ذوق و سلیقه‌ای هستند مضاف بر اینکه من فعالیت‌های جوانی خود را با هنر و فرهنگ شروع کرده بودم به همین دلیل این روح هنری تأثیرگذار بود بر من تا بتوانم یک رابطۀ عاطفی خوب با همسر و فرزندانم داشته باشم و معمولاً به مناسبت‌های مختلف یا حتی بدون مناسبت برای همسرم هدیه می‌خرم چون در تمام این سال‌ها خودم را مدیون او می‌دانم. من هیچ وقت در منزل نیستم و بار تربیت بچه‌ها و مدیریت منزل همیشه به دوش همسرم بوده است. ایشان متولد ماه مهر هستند و همیشه با مهربانی زیاد پشت من و زندگی‌مان ایستاده است. یک نکته هم دربارۀ همسرم بگویم. اینکه ایشان مؤلف ۵ جلد کتاب آشپزی هستند و تا حدی سلیقه از خود به خرج می‌دهند که به میز غذایی که برای ما می‌چینند می‌گوییم کافه مریم. چون نام ایشان هم مریم است.

*هر دو نفر در اوج تفاهم که باشند باز ممکن است دچار اختلاف‌نظر و اختلاف سلیقه شوند. معمولاً شما چگونه این اختلاف‌نظرها را برطرف می‌کنید؟

واقعیت این است که ما موقع اختلاف‌نظر حسابی با هم بحث و جدل می‌کنیم. (با خنده) و هر دو روی نظر خود محکم پافشاری می‌کنیم برای هم استدلال می‌آوریم و به این راحتی‌ها هم از مواضع خود کوتاه نمی‌آییم اما در پایان با این وجود بحث‌ها و جدل‌ها به یک جمع‌بندی می‌رسیم و معمولاً هم من سعی می‌کنم این فضا را به یک فضای دوستی و صمیمیت تبدیل کنم چون من حرفۀ روزنامه‌نگاری را دنبال می‌کنم، روزنامه‌نگارها هم اهل بحث و جدل و حرف زدن و بعد آشتی و دوستی هستند کینه‌ای به دل نمی‌گیرند و لطافت و مهربانی خانم‌ها هم باعث می‌شود که گذشت داشته باشند. در مورد این سؤال نمی‌خواهم ریا کنم. اگر در مورد برخی موضوعات تربیتی یا مواردی که مربوط به پیشرفت زندگی است به اختلاف‌نظر برسیم با هم خیلی بحث می‌کنیم و هیچ وقت پیش نیامده که از این بحث‌ها احساس ضرر کنیم.

*غیر از وقت‌هایی که اختلاف‌نظر دارید، در محیط منزل چقدر ممکن است عصبانی شوید؟

در کل آدمی هستم که سعی می‌کنم با دیگران خوش‌رو باشم و سعی می‌کنم دل آدم‌ها را به دست بیاورم؛ خب در کنار این از روابط عمومی خیلی خوبی هم برخوردار هستم، سعی می‌کنم با همه روابط دوستی و گفتمان و تعامل داشته باشم و میان دوستان آشنایان و خانواده کم پیش می‌آید عصبی شوم و اگر عصبانی شوم خشم را درون خودم می‌ریزم.

نظر شما