شناسهٔ خبر: 130079 - سرویس بین‌الملل
نسخه قابل چاپ منبع: نسیم

تغییر دوگانه "کارآمدی-ناکار آمدی" دولت به "جنگ –صلح" در دوره ترامپ

ترامپ جریان غرب‌گرای داخلی شامل چپ‌های نادم و راست‌های نئولیبرال هنوز نتوانسته‌اند از شوک روحی حاصل از مسدود شدن مسیر تهران - واشنگتن که پس از پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا اتفاق افتاد خارج شده و به یک استراتژی واحد برای ساماندهی اوضاع برسند.

به گزارش «نماینده» به نظر می‌رسد جریان غرب‌گرای داخلی شامل چپ‌های نادم و راست‌های نئولیبرال هنوز نتوانسته‌اند از شوک روحی حاصل از مسدود شدن مسیر تهران - واشنگتن که پس از پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا اتفاق افتاد خارج شده و به یک استراتژی واحد برای ساماندهی اوضاع برسند، اما به نظر می رسد در محافل نزدیک به جریان غرب‌گرا حداقل  سه مسئله  اصلی در خصوص دوران پسا اوباما محل مورد بحث است:

اول اینکه واقعیت دوران جدید در سیاست‌ورزی واشنگتنی و نسبت آن با برجام چیست؟

دوم اینکه در خصوص توجیه این واقعیت در کوتاه مدت باید چه چیزی در فضای اجتماعی سیاسی کشور القا شود؟

و سوم اینکه نقشه راه ادامه حیات جریان غرب‌گرا در کشور در دوران ترامپ چیست؟

*در مورد مسئله اول واقعیت این است که تحقیقاً هیچ فکتی وجود ندارد که اوضاع نابسامانی که حاصل عایدی "تقریبا هیچ" برجام بوده در دوران پسااوباما ذره‌ای بهتر شود، خود دولت هم در خوش‌بینانه‌ترین حالت رقابت ترامپ –کلینتون را رقابت بین بدتر و بد می‌دانست که این قیاس در واقع در نسبت به موضع دو کاندیدا به مسئله برجام "واقعیت‌سنجی" شده بود و البته بنا به پیش‌بینی‌های آقایان کفه ترازو به نفع گزینه "بد" سنگینی می کرد و برای گزینه  بدتر فکری نشده بود. در همین خصوص ابراهیم اصغرزاده می‌گوید : "در ایران میانه‌روها و اصلاح‌طلبان بعید می‌دانستند کاندیدایی که وعده لغو برجام را داده بر مسند ریاست بزرگ‌ترین قدرت اقتصادی، نظامی جهان بنشیند. "

نکته  بعدی این است که هنوز ترامپ در کاخ سفید مستقر نشده فضای پایان اوباما به خوبی در جغرافیای سیاسی آمریکا حاکم شده است، تحولات هفته اخیر در آمریکا و تمدید مجدد داماتو که نسبت حامیانش در هیئت حاکمه  آمریکا حالا و در دوران "پسا اوباما" ۵۰۰ به ۱ است و به تعبیر جناب ظریف "نقض صریح" متن برجام است نشان داد که "کشتیبان سیاست آمریکا در آمریکا را سیاستی دِگر آمده است".

آخرین نکته در مسئله اول هم این است که با پیش‌بینی احتمالی رویکرد جدید کاخ سفید به شدت بازار برخی واسطه‌گری‌ها و دلالی ها تحت عنوان مجموعه‌های آینده پژوهشی، افکار سنجی، اقتصادی و NGO های حقوق‌بشری و امثالهم که معمولاً در دوره حاکمیت دموکرات‌ها پررونق است در این دوران از سکه خواهد افتاد و این خود سبب می‌شود بسیاری از دوستان سابق و لاحق حضرات با مشکل اشتغال روبرو شوند و بسیاری از آقایان در داخل هم کارکرد خودشان را از دست بدهند.

اینها بخش‌هایی از واقعیت‌های دوران جدید در آمریکاست که از منظر جریان غرب‌گرا غیر قابل کتمان است.

*در باب مسئله دوم (حالا چه باید در فضای اجتماعی سیاسی کشور گفته شود)؛ اگر به یک وحدت‌رویه در جریان غرب‌گرا قائل باشیم به نظر می‌رسد استراتژی نخست این است که "علیرغمِ علم به واقعیت، مکرراً بگوییم هیچ اتفاقی نیفتاده است".

مثلا الیاس حضرتی می گوید: البته اینگونه هم نیست که آمریکا بی در و دروازه باشد یعنی این کشور یک سیستم و ساختاری دارد و در چارچوب همین سیستم و ساختار رئیس جمهورش یک اختیاراتی دارد. لذا نباید اینگونه تصور کرد که ترامپ هرآنچه می‌خواهد می تواند انجام دهد"

یا مانند اینکه ابراهیم اصغرزاده در مصاحبه با یکی از روزنامه‌های اصلاح‌طلب بیان می کند :

"برخلاف تصور رایج، شخص رئیس‌جمهور در ساختار سیاسی آمریکا قادر به انجام هر عمل دل‌بخواهی نیست و قدرت او توسط کنگره و سیستم قضایی بر اساس قاعده چک و بالانس کنترل و محدود می‌شود. رئیس‌جمهور آمریکا باید ملاحظه کنگره، شورای امنیت ملی، دستگاه دیپلماسی، نیروهای مسلح و پنتاگون، سازمان سیا و لابی‌های قدرتمند یهودی که بر سیاست خارجی آمریکا نفوذ قابل‌توجهی دارند و منافع کمپانی‌های نفتی و سازنده تسلیحات را تامین می‌کنند در نظر بگیرد. "

البته جناب اصغرزاده حتما نیازی نمی‌بیند که توضیح بدهند با اینکه نهادهای تقنینی و نظارتی ایالت متحده که خیلی قبل‌تر از دست دموکرات ها خارج شده، چگونه می‌توانند مانع تصمیمات دولت جدید آمریکا بشود و یا اگر قبول دارد بالاتر از تصمیمات رئیس‌جمهور آمریکا لابی‌های صهیونیستی و ... قرار دارند و نقش رئیس‌جمهور و هئیت حاکمه خیلی تعیین‌کننده نیست، آیا تصویب برجام در آمریکا هم همین‌گونه و با همین ابزارها و در همین پروسه و زیر نظر لابی‌های اسرائیلی اتفاق افتاده است یا نه؟

و در صورت تصویب برجام با این سازکار و با تایید لابی‌های صهیونیستی، برجام چگونه می‌تواند حامی منافع ایران و ضد منافع صهیونیست‌ها باشد؟

از سوی دیگر جریان حامی دولت معمولا استدلال می‌کنند که آمریکای ترامپ برجام را نقض نخواهد کرد، از این بابت که یک تعهد چندجانبه است نه یک جانبه. اما مسئله این است که خود جریان دولت هم می‌داند آمریکا نشان داده هر جا منافعش اقتضا کرده پیمان‌های بسیار سفت و محکم‌تری از برجام هم چون پیمان "برتون وودز" که پیمانی چند جانبه میان همه  کشورهای غیرکمونیستی بود را هم نقض کرده. در واقع راه حل این است در نظر آمریکایی ها این گونه است که اگر مسئله ماندن برجام بماهو برجام است، باید برجامی باقی بماند که عملا منافع آمریکا را به شکل تام و تمام تضمین کند، (اتفاقی که تقریبا تا حالا افتاده است).

اما واقعیت این است که اگر کسی دلسوز منافع ملی است باید بداند که امید بستن به خروجی اقتصادی گرفتن از برجام در دوران ترامپ مثل شرط‌بندی روی الاغ مرده در مسابقات اسب‌دوانی کورس گنبد کاووس است!

*در پاسخ به مسئله سوم گویا به نظر می‌رسد استراتژی کلان و میان مدت جریان غرب‌گرا تغییر کاربری محیط انتخابات آمریکا برای تغییر مسئله کانونی کشور از دوگانه "کارآمدی-ناکار آمدی" دولت یازدهم  به دوگانه "جنگ –صلح" در دوره  ترامپ است، مصطفی تاج زاده در همین باره در مصاحبه با یکی از رسانه‌های حامی دولت می‌گوید:  

مردم اگر احساس بکنند که ما قصد ماجراجویی یا "تحریک آمریکا" را داریم، پشت سر حاکمیت نمی‌ایستند. اگر دوگانه "تندروهای امریکایی و ایرانی" بازتولید شود، علاوه بر موجودیت جمهوری اسلامی حتی ممکن است کیان کشور و یکپارچگی سرزمینی آن به خطر بیافتد.

احتمالا منظور جناب تاج زاده از تندروی ایرانی، دولتی است که پایبند به مبانی نظری و عملی انقلاب اسلامی باشد و رویکرد غیر تندرو و مطلوب در منظر ایشان هم همان جنس رفتاری است که در دوره اصلاحات و هم زمان با حاکمیت بوش در آمریکا پی‌گیری شد و نتیجه‌اش شد محور شرارت شدن ایران و ناامن شدن اطراف ایران از عراق تا افغانستان و...

استدلالی هم که  تیپ‌هایی مثل تاج زاده می‌کنند خیلی جدید نیست دقیقا در روزهای تلاش‌های دکتر مصدق و آیت‌الله کاشانی برای ملی شدن نفت ایران هم سپهبد رزم آرا دیکتاتور وابسته  ایرانی در مجلس شورای ملی گفت عاقبت پافشاریی ملت ایران بر ملی شدن صنعت نفت  نتیجه‌اش می‌شود جنگ با انگلیس! یا وزیر خارجه پهلوی در زمان جداشدن بحرین گفت یک جزیره کوچک در خلیج فارس ارزش درگیر شدن با دنیا را ندارد!

استدلالی که توسط تیم جناب روحانی همین حالا هم تکرار می‌شود که اگر برجام نبود جنگ می‌شد، در واقع پیش‌فرض ذهنی آقایان اینست که در هر حال عن‌قریبست که توسط آمریکا به کشور جنگ تحمیل شود مگر هنگامی که آنها بر سر کارند، و امتیازات عجیب و غریب به کدخدا ها می دهند.

نظر شما