شناسهٔ خبر: 128183 - سرویس فرهنگ
نسخه قابل چاپ منبع: هفته نامه نماینده

پس کوچه های شعر و ادب/رمزگشایی داستان شیخ صنعان عطار نیشابوری

شیخ صنعان

به عقیدۀ استاد زرینکوب، داستان شیخ صنعان یک داستان رمزی است. سرگذشت روح پاکی است که از دنیای جان به عالم ماده میآید، در آنجا گرفتار دام تعلقات میگردد، به همه چیز آلوده میشود و به هر گناه دست میزند، حتی اصل و گوهر آسمانی خود را فراموش میکند و با آلایشهای مادی انس میگیرد. اما جذبۀ غیبی او را سرانجام درمییابد، دست او را میگیرد و او را از آلایشها پاک میکند، به دنیای عُلوی، به دنیای صفا و پاکی میبرد و نجات میدهد.

گرفتاری شیخ با تکرار و دیدن رویایی حاکی از سجده بر بتی در روم آغاز میشود که شیخ را در پدید آمدن آن هیچ تقصیر و ارادهای نیست. این گرفتاری با رویایی به پایان میرسد که در آن، پیامبر(ص) به مریدی مخلص مژده میدهد که خداوند به شفاعت او، شیخ را بخشیده و نجات داده است. بنابراین، تمام ماجرای شیخ ناشی از تقدیری از عالم غیب است اما چه حکمتی در این ماجرا، نهفته است؟

نخستین علتی که به ذهن میآید، بلایی است که خداوند بر مقرّبان خود روا میدارد تا ناخالصی‌هایشان را فرو نهند و شایستگی وصال حق را پیدا کنند.

پس از ۴۰ شبانه روز ناله و زاری مریدان، وقتی پیامبر(ص) برای نجات شیخ به خواب یکی از مریدان میآید.

با توجه به اینکه شیخ صنعان، مظهر علم، ایمان، اسلام و زهد است، با ۴۰۰ مرید صاحب کمال، ۵۰ سال معتکف حرم بوده و نماز و روزۀ او بیاندازه است و نفس او شفای بیماران و در شادی و غم پیشوای مردم است:

پس چه غباری میان حق و شیخ صنعان است؟ آخرین بیت از ابیات فوق بر اقبال خلق بر شیخ و خوشنامی او در میان مردم دلالت دارد. عطار، شیخ صنعان را نمونۀ اعلای تصوف زاهدانه معرفی می‌کند که با تمام کمالات معنوی، بهرهای از عشق ندارد و به همین دلیل گرفتار بلای عشق میشود و این گرفتاری برای آن است که شیخ از ایمان بگذرد و پای در راه کفر نهد. رها کردن ایمان و کافر شدن، بدنامی، رسوایی و ملامت شدن را در پی خواهد داشت و در پرتو همین ملامت است که غرور ناشی از خوشنامی میشکند و آخرین حجاب میان سالک و حق برداشته میشود و این، همان غبار بسیار سیاه و حجابی است که پیامبر(ص) به مرید مخلص میگوید که میان شیخ و حق از دیر باز بوده و به او بشارت میدهد که این حجاب و غبار نیز برداشته شده است. از طریق عشق دختر ترسا و ملامت خلق از غم نام و ننگ و سالوس و ریای مستتر در آن آزاد میشود:

داستان شیخ صنعان، شیخ زاهد با یک خواب گرفتار عشق و بلاهای آن میشود و این، عنایت حق است تا پردۀ غرور از میان برخیزد. در غزلهای بسیاری از عطار، حق یا مهین فرشتۀ حق، جبرئیل، در صورتهای زیبای انسانی، ترسا، ترسا بچه، وشاق اعجمی، ترک و نگار بر زاهد آشکار میشود و او را گرفتار شراب عشق میکند و از مسجد و صومعه سلامت بیرون میآورد و پس از سرگردانی در کوچه‌های خطر بار ملالت، به وصال یار میرساند.

نظر شما