شناسهٔ خبر: 128030 - سرویس فرهنگ
نسخه قابل چاپ منبع: هفته نامه نماینده

پس کوچه های شعر و ادب

هرگز این را فراموش مکن/گزیده‌ای از کتاب فیه ما فیه مولانا

مولانا

یکی گفت که اینجا چیزی فراموش کرده‌ام. خداوندگار فرمود که در عالم یک چیز است که آن فراموش کردنی نیست. اگر جمله چیزها را فراموش کنی و آن را فراموش نکنی، باک نیست و اگر جمله را به جای آری و یاد داری و فراموش نکنی و آن را فراموش کنی، هیچ نکرده باشی همچنان که پادشاهی تو را به ده فرستاد برای کاری معین، تو رفتی و صد کار دیگر گزاردی؛ چون آن کار را که برای آن رفته بودی نگزاردی، چنان است که هیچ نگزاردی.

پس آدمی درین عالم برای کاری آمده است و مقصود آن است. چون آن نمی‌گزارد، پس هیچ نکرده باشد. «انا عرضنا الامانة علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولا» آن امانت را بر آسمان‌ها عرض داشتیم، نتوانست پذیرفتن. بنگر که ازو چند کارها می‌آید که عقل درو حیران می‌شود: «سنگ‌ها را لعل و یاقوت می‌کند، کوه‌ها را کان زر و نقره می‌کند، نبات زمین را در جوش می‌آرد و زنده می‌گرداند و بهشت عدن می‌کند. این همه می‌کنند، اما از ایشان آن یکی کار نمی‌آید، آن یک کار از آدمی می‌آید: «و لقد کرمنا بنی آدم»؛ نگفت لقد کرمنا السماء و الارض. پس، از آدمی آن کار می‌آید که نه از آسمان‌ها می‌آید و نه از زمین‌ها می‌آید و نه از کوه‌ها. چون آن کار بکند، ظلومی و جهولی ازو نفی شود.»

اگر تو گویی که اگر آن کار نمی‌کنم، چندین کار از من می‌آید، آدمی را برای آن کارهای دیگر نیافریده‌اند. همچنان باشد که تو شمشیر پولاد هندی بی‌قیمتی که آن در خزاین ملوک یابند آورده باشی و ساطور گوشت گندیده کرده که «من این تیغ را معطل نمی‌دارم؛ به وی چندین مصلحت به جای می‌آرم» یا دیگ زرین را آورده‌ای و در وی شلغم می‌پزی که به ذره‌ای از آن صد دیگ به دست آید یا کارد مجوهر را میخ کدوی شکسته کرده‌ای که «من مصلحت می‌کنم و کدو را بر وی می‌آویزم و این کارد معطل نمی‌دارم.» جای افسوس و خنده نباشد؟ چون کار آن کدو به میخ چوبین یا آهنین که قیمت آن به پولی است بر می‌آید، چه عقل باشد کارد صد دیناری را مشغول آن کردن؟

نظر شما