تاریخ بیهقی یا تاریخ مسعودی نام کتابی نوشتهٔ ابوالفضل بیهقی است که موضوع اصلی آن تاریخ پادشاهی مسعود غزنوی پسر سلطان محمود غزنوی است. این کتاب علاوه بر تاریخ غزنویان، قسمتهایی درباره تاریخ صفاریان، سامانیان و دوره پیش از پادشاهی محمود غزنوی دارد. در بخشی ز این کتاب داستانی آمده که آن را به نثری روان می خوانیم.
زمانی «امیرمسعود غزنوی»، فرزند «سلطان محمود» و جانشین او را بیماری فرا میگیرد. مسعود، بهبود مییابد و به شکرانة آن میخواهد از مال حلال به مستحقان صدقه بدهد. امیرمسعود بخش کوچکی از زرهای دولتی را که پدرش هنگام جنگ در هندوستان به دست آورده بود، آن را زر حلال میدانست. چون پدر «بتخانهها خراب کرد، بتهای زرین بشکست و گداخت و این زر حلال بیشبهه را در مواقع صدقه به کار میبردند.» صدقهای که برای شکرانة سلامت آدمی به مستحقان میدهند، البته باید از مال حلال باشد. جالب است که بسیاری از شاهان ایران در ذهنشان مال دولتی را یکسر حلال نمیپنداشتند. اگر میخواستند برای سلامت خود صدقهای به مستحقی بدهند، باید از زر حلال میبخشیدند!
مسعود با رئیس دبیرخانه (یا وزیرش) «بونصر مشکان» مشورت میکند. بونصر یک قاضی پیر بازنشسته به نام «ابوالحسن بولانی» و پسرش «بوبکر» را نام میبرد که سخت تنگدست هستند. مسعود خشنود میشود که دو تن مستحق پاکدامن را دریابند و برای این کار دو کیسة زر حلال(!) در اختیار وزیر میگذارد. بونصر قاضی و پسرش را احضار میکند. وزیر سخندان خوب شرح میدهد که سلطان محمود چگونه زر حلال را در جنگها از زر مشکوک جدا میکرد و اکنون مسعود مقداری از آن زر را به قاضی تنگدست ولی عالی همت، تقدیم میدارد.
قاضی تنگدست به شرح و بسط بونصر گوش میسپارد. آنگاه پس از دعا و تشکر از عنایت شاه میگوید: «این صلت فخر است، پذیرفتم و بازدادم که مرا به کار نیست و قیامت سخت نزدیک است. حساب این نتوانم داد و نگویم که مرا دربایست نیست؛ اما چون بدانچه دارم ـ و اندک است ـ قانعم، و زر و بال این چه به کار آید؟»
وزیر میگوید: «ای سبحانالله! زری که سلطان محمود از بتخانهها به شمشیر بیاورده باشد و بتان شکسته و پاره کرده و آن را امیرالمؤمنین میروا دارد ستدن آن، قاضی همی نستاند؟» زری که امیر مسلمانان در راه جهاد به دست آورده و خلیفة اسلام آن را میپذیرد، پس ناپذیرفتن قاضی چه معنی دارد؟ قاضی میگوید:
«زندگانی خداوند دراز باد! حال خلیفه دیگر است که او خداوند ولایت است و خواجه با امیر محمود به غزوهها بوده است و من نبودهام و بر من پوشیده است که آن غزوهها بر طریق سنت مصطفی علیهالسلام هست یا نه؛ من این نپذیرم و در عهدۀ این نشوم.»
نظر شما