به گزارش «نماینده»دی ماه سال ۵۶ خبر دستگیری یکی از امرای مشهور ارتش شاهنشاهی در مطبوعات منتشر شد.
بلافاصله بعد از این خبر دادگاهی در همان دی ماه تشکیل شد و تیمسار احمد مقربی از امرای مشهور ارتش و مسئول خریدهای ارتش شاهنشاهی در دادگاه نظامی به جرم جاسوسی برای شوروی محاکمه و بلافاصله به اعدام محوم و حکم اعدام وی در ۸ دی ماه اجرا شد.
دستگیری و دادگاهی که کمتر از دو هفته به طول انجامید اما این پایان ماجرا نبود! انقلاب اسلامی مردم ایران در کمتر از ۱۴ ماه بعد به پیروزی رسید و اولین پرونده جدی جاسوسی که جمهوری اسلامی با آن در گیر شد، تنها چند روز پس از پیروزی انقلاب، در اسفند ۵۷ گشوده شد. در شرایطی که جاسوسان روس از عدم وجود هرگونه مانعی بر سر راه خود مطمئن بودند، یکی از جاسوسان پرنفوذ در ایران با نام مستعار «سیکو» شناسایی گردید.
محمدرضا سعادتی که به تعبیر خسرو تهرانی حتی از موسی خیابانی نیز به مسعود رجوی نزدیک تر و به عنوان نفر دوم سازمان مجاهدین خلق شناخته می شد، در شرایطی دستگیر شد که سازمان متبوع وی تلاش می کرد به عنوان سازمانی انقلابی در میان جامعه شناخته شود و توانسته بود در برخی ارکان نظام نیز نفوذ کند.
این نفوذ تا آنجا بود که اگر تیزبینی شهید بهشتی نبود، این سازمان توانسته بود اجرای مراسم استقبال از امام را در دست بگیرد تا بر مشروعیت خود بیافزاید.
اما محمد رضا سعادتی کیست و چرا بلافاصله بعد از انقلاب به شهرت رسید؟ محمد رضا سعادتی فرزند سید علی به سال ۱۳۲۳ در شیراز و در خانواده ای روحانی و کم بضاعت به دنیا آمد.
پس از طی تحصیلات ابتدایی و متوسطه در سال ۱۳۴۱ با رتبه دوم و بورسیه دولتی در دانشکده فنی دانشگاه تهران پذیرفته شد و در سال ۱۳۴۵ در رشته مهندسی برق فارغ التحصیل شد و به سربازی رفت و به عنوان سپاه ترویج آبادانی و مسکن در ایلام مشغول کار شد.
پس از پایان خدمت وظیفه در سال ۱۳۴۷ وارد کارخانه ذوب آهن اصفهان شد و سال بعد به دایره مهندسی ستاد نیروی هوایی منتقل شد و دو سال و نیم در آن مرکز به کار پرداخت.
همزمان با کمک برادران جلال زاده، شرکتی تحت عنوان نولکو را به ثبت رساندند و از طریق جلال زاده با مهدی رضایی آشنا شد و به عنوان سمپات به همکاری با سازمان مجاهدین خلق پرداخت.
هر چند که پیش از آن در دوره دانشجویی با ناصر صادق آشنا شد و مدتی هم در برق منطقه ای شیراز همکارش بود، اما سعادتی در بازجویی عضویت خود را در تشکیلات مجاهدین مرتبط به مهدی رضایی (با نام مستعار بهروز همایونفر) می داند.
سعادتی همچنین در بازجویی علت گرایش خود به مبارزه علیه رژیم پهلوی را، اعدام ۲ تن از دوستان مارکسیستش به نامهای اسماعیل معین عراقی و محمد هادی فاضلی می داند که در گروه سیاهکل فعالیت داشته اند.
بر اساس نظریه موجود در پرونده سعادتی، حضور وی در ذوب آهن اصفهان زمینه ای برای ارتباط وی با کارشناسان شوروی گردیده بود و از آن تاریخ توسط سرویس اطلاعاتی نشان شده بود.
سعادتی از جمله کسانی است که از ضربه شهریور ۱۳۵۰ ساواک به سازمان مجاهدین در امان ماند اما در اردیبهشت ۱۳۵۱ در پی دستگیری مهدی رضایی، سعادتی به همراه همسرش ناهید جلال زاده دستگیر شدند. سعادتی به حبس ابد محکوم شد و در زندان به کمون مسعود رجوی پیوست و به سید سیکو مشهور شد.
هنگامی که در پی نقل فتوا و نجس دانستن کمونیستها و ممنوعیت تماس با آنها در اثر تز جدید سازمان مبنی بر تغییر ایدوئولوژی و مارکسیست شدن در میان زندانیان وفادار به آن شکاف ایجاد شد، وی با همکاری ساواک از اوین به قصر منتقل شد تا در اجرای سیاست ها و منویات رجوی، آنها را مهار کند؛ حسین شریعتمداری در خاطرات خود درباره ماموریت وی می گوید: «سعادتی که آمد (بنابر مأموریتی که داشت) گفت جمع ما جمع مشترک با مارکسیست هاست، خودش هم رفت داخل کمون مارکسیست ها و این دستور سازمانی بود.»
سعادتی در زندان، تاریخ معاصر تدریس می نمود که از جمله شاگردان او می توان به بهزاد نبوی اشاره کرد.
سعادتی در ۲۲ آبان ۱۳۵۷ از زندان آزاد شد و ۲۳ بهمن، زمانی که سازمان طی اطلاعیه ای علنی اعلام وجود کرد، در جمع کادر مرکزی ۱۵ نفره آن قرار گرفت. همچنین به عضویت هیئت مدیره شرکت نولکو بازگشت که شرکتی برای پوشش فعالیتهای سازمان بود. وی در کنار این امور، طبق اقدامی برنامه ریزی شده به فعالیت در دادستانی انقلاب تهران نیز پرداخت.
در این دوره بود که با مأموران شوروی ارتباط گرفت اما خیلی زود لو رفت و هنگام در اختیار گذاشتن پرونده سر لشکر مقربی به ولادیمیر فنسینکو (دبیر اول سفارت شوروی) در شرکت نولکو در ۶/۲/۱۳۵۸ دستگیر شد.
مقربی یکی از نظامیان عالی رتبه ارتش شاهنشاهی بود که مدت ۲۵ سال برای شوروی ها جاسوسی می کرد و در پاییز سال ۱۳۵۶ توسط اداره کل ضد جاسوسی (اداره کل هشتم) ساواک دستگیر شد و به سرعت محاکمه و اعدام گردید. دستگیری و اعدام سریع او در طی این سال ها برای مأمورین شوروی سؤال برانگیز بود که چطور مقربی لو رفت و چه اطلاعاتی در اختیار اداره کل ضد جاسوسی قرار داد.
سعادتی پس از دستگیری و محاکمه توسط موسوی تبریزی با اثبات قطعی جاسوسی وی و اقرار خود بر این موضوع، بر اثر فشار تبلیغاتی سازمان به دستگاه قضایی به ۱۰ سال زندان محکوم شد.
*کشف ارتباط سیکو و فیسینکو
عباس امیر انتظام در خاطرات خود گفته است: « …در یکی از روزهای اسفند ۱۳۵۷ منشی من اطلاع داد که شخصی می خواهد به ملاقات من بیاید و یک مسئله امنیتی را درمیان بگذارد. پس از توافق من مردی درحدود ۵۰ سال با قدی متوسط با لباس رسمی و کراوات به اطاقم آمد. من صندلی طرف راست خودم را به او تعارف کردم. پس از نشستن به من گفت که کارمند و عضو اداره ضدجاسوسی ساواک است. طبق خبر او٬ قراراست درساعت ۵ بعد از ظهر امروز یکی از دیپلمات های سفارت شوروی به دیدن یک ایرانی در ساختمانی درمیدان ۲۵ شهریور برود و چیزهایی را دراختیار فرد ایرانی قرار دهد؛ ضمناً گفت که طرف ایرانی عبدالعلی نامیده می شود. این فردآمده بود تا کسب تکلیف کند.
مطالب را بلافاصله به اطلاع نخست وزیر رساندم. ایشان دستور داد که آن شـخص مسـئله را تعقیب کند٬ ولی آقای بازرگان ازشنیدن نام عبدالعلی که نام یکی از فرزندانش بود٬ ناراحت شده بود.
کارمند اداره ضدجاسوسی ساواک به کارش ادامه داد و روز بعد گزارش کارش رابه من داد که به اطلاع نخست وزیررساندم… [بعدها] وی گفت که عبدالعـلی را دسـتگیر کـرده انـد و نام واقعی این فرد سید محمد رضا سعادتی است که با دستگاه های عکاسی مخصوص جاسوسی که ازدیپلمات روسی دریافت کرده، دستگیر شـده است. من تا آن روز نمی دانستم که محمد رضا سعادتی کیست و به چه گروهی وابسته است!»
البته ابراهیم یزدی عامل گزارش اولیه را دکتر چمران معرفی نموده است اما آنچه مسلم است شناسایی اولیه وی توسط دولت موقت انجام گرفته است.
چگونگی دستگیری این جاسوس بلندپایه، همچون مقربی همچنان برای شوروی به صورت یک معما باقی مانده بود تا به جای حل معمای قبلی معمای دیگری نیز بر آن افزوده شود.
این خلأ اطلاعاتی باقی بود تا آنکه سازمان مجاهدین انقلاب در تاریخ ۲۳ خرداد ٬۱۳۵۸ برخی اسناد و خلاصه گزارش مأموریت سعادتی و بخشی از اظهارات وی در بازجویی را منتشر کرد. در اسنادی که انتشار یافت٬ نوع ارتباطات سعادتی با واسطه اطلاعاتی سازمان جاسوسی شوروی و اسناد تحویل شده و درخواست های سعادتی از وی فاش گردید.
*فیسینکو کیست؟
پس از پیروزی انقلاب، به دستور مستقیم کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی، ایستگاه رزیدنسی کا.گ.ب چندروز روز ۱۴ فوریه ۱۹۷۹ مطابق با ۲۵ بهمن ۱۳۵۷ مستقیماً با مرکز رهبری دو سازمان مجاهدین خلق و فداییان خلق تماس میگیرد.
مسئولیت این ارتباط به عهده ولادیمیر فیسنکو افسر شاخه اطلاعات سیاسی ایستگاه (مستقر در سفارت شوروی در تهران)، گذارده شد. وی به زبان فارسی، تسلط کامل داشت و با موهای مشکی و چشمان قهوهای، شباهت فراوانی به ایرانی ها داشت.
در کتاب «کا.گ.ب در ایران» که به قلم کوزیچکین یکی از مأموران این سازمان در ایران نوشته شده است، در این خصوص آمده است: «برقراری روابط ما با سازمان مجاهدین خلق، علیرغم توهماتی که آنها داشتند، به خوبی پیش میرفت و گسترش مییافت. مجاهدین در جریان حمله به سازمانهای رژیم شاه، سفارتخانههای ایالات متحده و بریتانیا، توانسته بودند آرشیو اسناد ساواک را بدست آورند.
وقتی این خبر را به مسکو منتقل نمودیم، بلادرنگ خطاب به ما چنین نوشتند: بلافاصله با مجاهدین تماس بگیرید و از آنها اسناد مربوط به دخالت و هدایت مزدوران اطلاعاتی شوروی در ارتش و سایر دستگاهها و به خصوص پرونده سرلشگر مقربی در ساواک را طلب کنید. مقربی از افسران با تجربه در ارتش شاه بود که بیش از ۲۵ سال با ما در ارتباط دائم بود.»
این کتاب در ادامه به احضار فیسینکو توسط «گنادی کازنکین» رییس شعبه جاسوسی سیاسی در ایران اشاره می کند که با ابلاغ تلگرام مسکو، از او خواست فوراً با رابط خود در سازمان تماس بگیرد و با ذکر اینکه نیازی به رعایت مسائل امنیتی نیست، گفت: هیچ خطری ندارد؛ ساواک ازبین رفته هیچ کس به تلفن های ما گوش نخواهد داد. همین الآن از سفارتخانه به رابطت تلفن کن.
گزارش دستگیری سعادتی
قسمت هایی از گزارش چگونگی دستگیری و بازپرسی انقلاب اسلامی و دادستانی انقلاب٬ به شرح ذیل است: ضمن مراقبت از اتومبیل سیاسی شوروی٬ در مورخه ۵/۲/۵۸ مشاهده گردید که یک نفر مرد روسی ازاتومبیل پیاده [شد] و در خیابان دیبا منشعب از خیابان روزولت٬ وارد شرکت نولکو -که یک مؤسسه صنعتی است -، گردید. در بررسی بعدی مشخّص شد که مرد روسـی بـه نـام ولادیمیرفیسنکو ٬ دبیراول سفارت شوروی می باشد و مردتماس گیرنده٬ یکی از رهبران سازمان مجاهدین خلق است… چون معلوم بود که رهبر مجاهدین در ساعت ۰۰/۱۷ مورخه ۶/۲/۵۸ و یا ۷/۲/۵۸ (در قـرار ملاقات یدکی) با افسر اطلاعاتی شوروی -جهت مبادله اسناد و مدارک- ملاقات می نماید٬ لذا بررسی های لازم به عمل آمد و طی طرحی٬ مأمورین سپاه پاسداران انقلاب هدایت شدند که ۵ دقیقه قبل از شروع ملاقات٬ مأمورین به شرکت وارد [شوند] و مرد تماس گیرنده و مدارک را ضبط نمایند… پس ازدستگیری مرد تماس گیرنده٬ فیسنکو جهت ورود به شرکت نولکو مراجعه نمود ولی توسط مأمورین به او تکلیف شد که از شرکت خارج شود و فیسنکو٬ بعد ازخروج از شرکت٬ سوار اتومبیلی٬ که توسط سه نفر مأمور شوروی هدایت می شد٬ گردید و منطقه را ترک نمود.
در بازرسی بدنی از مردتماس گیرنده٬ مشخّص شد که مسلح به اسلحه کمری می باشد و نیز در جستجوی مقدماتی از وسایل شرکت٬ یادداشتی که حاکی از همکاری ایـن شـخص بـا سرویس اطلاعات شوروی می باشد، به دست آمد...
در گزارشهای منتشره از بازجویی ها آمده است که وی ضمن اعتراف به همکاری با سازمان جاسوسی شوروی در ایران و تحویل اسناد محرمانه، به اخـذ وسـایل وامکـانات فـنّی٬ آموزشی و الکترونیک و عملیاتی ازسازمان جاسوسی شوروی اذعان نموده بود. او در آخرین ملاقات نیز فهرستی از ما یحتاج سازمان را تهیه نموده بود که در زمان دستگیری به دست ماموران افتاد.
نکته جالب در بازجویی های او این است که در عین اعترافات این چنینی، بدیهیات را منکر می شده است؛ به عنوان نمونه وی در جلسه اول از بازجویی ها در ۶ اردیبهشت ۱۳۵۸ ادعا نمود سران سازمان را نمی شناخته و گفت: دبیر شوروی می گفت به افرادی به نام رجوی و خیابانی سلام برسان.
این در حالیست که او در زندان حامل پیام رجوی بوده است و حتی اگر می توانست عضویت خود در کادر مرکزی سازمان را انکار نماید، انکار آشنایی با رجوی در حالیکه بسیاری از مبارزین که در دادستانی حضور داشتند، آن دو را با هم دیده بودند، امری است که نشان از عدم وجود هرگونه شکنجه و یا اعمال فشاری در بازجویی ها (که از سوی او و اعضای سازمانش ادعا می شد)، دارد. به عبارت دیگر وقتی سعادتی خود را در برابر اسنادی غیر قابل انکار می بیند، ناگزیر لب به اعتراف می گشاید.
محمد رضا سعادتی٬ در اقاریر خود به طرح مسائلی همچون مسئله کردستان٬ حزب توده٬ موقعیت چریک های فدایی خلق٬ افسران اطلاعاتی سیا٬ اسناد و مدارک طبقه بندی شده سازمان منحله امنیت٬ امام خمینی؛ وضع و موقعیت ایشان در ایران، درملاقات های خود با فیسنکو٬ اشاره کرد. وی همچنین به سرقت نزدیک به ۵۰ صفحه مهم از پرونده مقربی از اسناد دادستانی و تحویل آن به شوروی اقرار نمود.
در پی کشانده شدن این پرونده از ابعاد حقوقی به رسانه ای توسط سازمان مجاهدین انقلاب که کلید کشمکشهای بعدی را زد، انتقادهای فراروانی به این سازمان وارد شد. مجاهدین انقلاب در کنفرانسی مطبوعاتی در ۱۱/۴/۱۳۵۸ در پاسخ به دلایل این امر، علم مردم را پشتوانه ای برای رسیدگی عادلانه در برابر فشارهای حامیان سعادتی عنوان کرد.
واکنشها به دستگیری
سران سازمان در اولین واکنش به دستگیری سعادتی به محضر امام (ره) رفتند. از آن دیدار که در همان روز دستگیری اتفاق افتاد در صحیفه نور تنها چند جمله مختصر منعکس گردیده است.
امام خمینی (ره) در بخشی از سخنان خود ضمن تاکید بر اهمیت تلاشهای سازنده به خاطر نجات کشور از بازگشت به اوضاع سابق، فرمودند: اسلام بیش از هر چیزی به آزادی عنایت دارد و در اسلام خلاف آزادی نیست؛ الا در چیزهایی که مخالف با عفت عمومی است.
در این دیدار که در قم انجام شد، مسعود رجوی، موسی خیابانی و تنی چند از اعضای سازمان حضور داشتند. کیهان که آن روزها در سیطره سازمان بود، تیتر بزرگی از صفحه اول شنبه ۸ اردیبهشت را به این دیدار اختصاص داد و با ذکر جمله ای از مسعود رجوی از ملاقات یکساعته اعضای سازمان با امام خبر داد و نوشت کلیه ملاقاتهای امام ۶ روز متوقف شد.
با این حال، امام (ره) نه تنها ملاقاتها را متوقف نکردند بلکه فردای دیدار با مجاهدین، بیش از هر روز دیگری ملاقات داشتند و در دیدار کارکنان صنعت نفت فرمودند: «عزیزان من! …توطئهها را، توطئههای بزرگ را، در همه اقشار، در همه موارد، خنثی کنید. من قبلاً گفته بودم که غائله ایجاد میکنند شیاطین؛ هر روزی به اسمی. ما باید از این غائلهها جلوگیری کنیم، هوشمند باشیم، غائلهها را با هوشیاری توجه کنید و خنثی کنید.
ممکن است پس از چند روز دیگر یک غائله دیگر بلند بشود. از اولاد من یکی ترور بشود یا خودم. اینها باید بدانند که نهضت ما قائم به شخص نیست؛ نهضت ما همگانی است؛ همه ملت رهبرند؛ همه بیدار شدهاند. گمان نکنند که با ترور، کاری انجام میدهند. ملت ما راه خود را یافته است. ما از این دسیسهها نمیترسیم.»
از این جملات به نظر می رسد در آن تاریخ گفتوگوهایی در میان امام و آنها رد و بدل شده که امام آینده آنها را به آنها تذکر داده اند که با ترور نمی توانند کاری از پیش ببرند.
با افشای دستگیری سعادتی توسط سازمان مجاهدین انقلاب و به نتیجه نرسیدن لابی های محرمانه، سازمان مجاهدین خلق از ۲۵ خرداد ۵۸ تا ۹ تیرماه آن سال بیش از ۷ اطلاعیه در حمایت از وی صادر نمود که به توجیه عمل او در برقراری ارتباط با شوروی و ادعای شکنجه وی می پرداخت.
برای اثبات شکنجه به سخنان عزت الله سحابی استناد شده بود. اگرچه نهضت آزادی به تحریف سخنان سحابی واکنش نشان داد اما این اعتراض مورد توجه قرار نگرفت؛ نهضت آزادی در تکذیبیه خود پیشنهاد نمود لازم است خود مجاهدین از نظر سازمانی وارد در تحقیقات شوند. این پیشنهاد در حالی مطرح شد که در اطلاعیه های سازمان، آن بخش از بازجویی های سعادتی که وی در همان روز اول گفته بود این عمل وی عملی سازمانی بوده است تایید شده بود.
در ادامه جوسازی ها در مسیر رسیدگی به این پرونده، در تیرماه ۵۸ اطلاعیه ای با امضای ۴۲ تن از شاعران و نویسندگان چپگرا از جمله احمد شاملو، سیمین بهبهانی، گلی ترقی و… منتشر شد و در حالی که خود سعادتی و سازمان ارتباط با شوروی را پذیرفته بودند، او را «گروگان آزادی در چنبر تهمت ها و افتراهای مرموز» خواندند و از این «عضو سازمان مترقی! مجاهدین خلق» به سالک طریق عشق یاد کرده و خواهان آزادی او شدند.
همزمان جمعیت حقوقدانان نیز که در کنترل نیروهای مارکسیست مشرب بود، با ارسال نامه ای به وزیر دادگستری نسبت به شکنجه سعادتی گلایه کرده و در سناریوی جدیدی او را نه خائن بلکه نگهدارنده اسرار و اسنادی از روابط پشت پرده سازمانهای جاسوسی غرب برای سازمان معرفی نمودند.
سعادتی خود نیز در نامه ای به دادستان کل، خواستار حضور نماینده ای از سازمانش شد اما به رغم اشتراک این پیشنهاد از سوی گروه های مختلف، سازمان نماینده خود را به دادگاه وی نفرستاد تا از پیگیری قضایی و بررسی ماهوی موضوع امتناع نماید.
در پی اعتراض مردم به مواضع سازمان در ۱۷ تیرماه در مشهد، اولین تیراندازی اعضاء سازمان به سوی مردم انجام شد که اگرچه تلفاتی نداشت اما نشان از آغاز رو در رو قرار گرفتن سازمان با نظام و ملت داشت؛ امری که در ۳۰ خرداد ۶۰ به اوج خود رسید.
یکی از نکات عجیب در این پرونده آن است که سعادتی به رغم آنکه به اتهام جاسوسی دستگیر شده بود و طبیعتاً نباید از امکان تبادل اطلاعات با بیرون برخوردار می بود، به راحتی با خارج از زندان در ارتباط بود و به عنوان نمونه می توان به نامه وی در پی درگیری سازمان با مردم در ۱۶ آذرماه ۵۸ اشاره کرد که در شماره ۱۶ نشریه مجاهد به چاپ رسید و در آن، مخالفان سازمان را «چماقدار» توصیف نمود. او همچنین در همین دوره با همسر خویش که از اعضای اصلی منافقین بود نیز ملاقات داشته است.
آشوب طلبی سازمان
سازمان به رغم تمام تلاشهای قانونی برای خلع سلاح اعضایش به این امر تن نداد و در ادامه درگیری ها بعد از دستگیری سعادتی و اختلافات بعدی همچون درگیری های ناشی از حمایت از بنی صدر با مردم، در ۳۰ خردادماه ۶۰ اعلام جنگ مسلحانه نمود و گمان می کرد که با استقبال عمومی روبرو خواهد گردید.
رفتار نابخردانه آنها در نمازجمعه آن هفته تهران توسط حضرت آیت الله خامنه ای موشکافی شد و معظم له در ۶ تیر مورد سوء قصد قرار گرفت.
یک روز متفاوت در اوین
برنامهریزی سازمان با انفجار ۷ تیر تکمیل شد که در آن، آیت الله دکتر بهشتی و ۷۲ تن از یاران نظام و انقلاب به خاک و خون کشیده شدند. همزمان با این اقدام که توسط رابطین سازمان پیشتر به اطلاع اعضای زندانی آن رسیده بود، برنامه ریزی شورش در داخل زندان توسط سعادتی صورت گرفت و پس اعلام خبر انفجار حزب جمهوری اسلامی، تعدادی از هواداران و اعضاء مجاهدین در زندان با شنیدن این خبر شروع به خواندن سرود و پایکوبی کردند و جو زندان را ملتهب کرده و به هم ریختند.
آیت الله گیلانی و شهید لاجوردی آنها را به محوطه زندان اوین آوردند و به صحبت و نصیحت آنها پرداختند که در این مرحله افجه ای طبق برنامه ریزی قبلی و با هدایت سعادتی از موقعیت خود در میان نگهبانان زندان سوء استفاده کرده و اسلحه ای را از نگهبانی گرفته و به سوی محوطه خیز بر می دارد تا آقایان گیلانی و لاجوردی را ترور کند.
شهید محمد کچوئی
کاظم افجه ای به دلیل فعالیت در سازمان مجاهدین خلق و ضدیت با جمهوری اسلامی دستگیر و در زندان به سر می برد که شهید کچویی با او به بحث نشسته بود و او نیز وانمود می کرد که معقول شده است و توانسته بود تا حدی اعتماد مسئولین و نگهبانان زندان را جلب نماید. به دنبال خیز افجه ای برای ترور، شهید کچویی متوجه رفتار وی می گردد و به سوی او می رود که با شلیک افجه ای به شهادت می رسد و او فرار کرده و از آنجا که به ورودی ها و خروجی های زندان آشنا بوده است، خود را به پشت بام ساختمان اداره زندان ها (دادستانی) رسانده و از آنجا خودش را پرتاب می کند که در اثر سقوط کشته می شود.
همزمان با ترور شهید کچویی در هشتم تیرماه، بر خلاف تحلیل سازمان که گمان می کردند با انفجار حزب جمهوری اسلامی، نیروهای حزب اللهی مرعوب می شوند و عناصر آنها فرصت کودتا می یابند و عناصرزندانی نیز با این شورش آزاد می گردند، فضا علیه منافقین تشدید شد و مردم در خیابانها به راهپیمایی و عزاداری پرداختند.
در همین روز بود که همزمان با شورش سعادتی از داخل زندان چندین ماشین اسلحه غیر مجاز که توسط اعضای سازمان در خیابانهای تهران تردد می نمودند، شناسایی شد.
با شکست این طرح و کشته شدن کاظم افجه ای، مهدی آسمان تاب به برنامه ریزی قبلی برای ترور مسئولین دادستانی و طرح آشوب در زندان اقرار می کند و با توجه به اقاریر سعادتی و دیگر اسناد بدست آمده، نقش سعادتی در این ترور از سوی دادگاه قطعیت می یابد و در مردادماه ۶۰ به اعدام محکوم می شود.
پرونده سعادتی سال ها بعد
در سالهای بعد از اعدام سعادتی، کمتر کسی در پرونده جاسوسی او تردید کرد، زیرا از نهضت آزادی تا سازمان مجاهدین انقلاب و همچنین یاران امام در جریان این پرونده بودند و به تبع آن، از وقوع این جرم تردید ناپذیر دفاع کرده بودند؛ اما آنچه مورد خدشه برخی قرار گرفت چرایی اعدام وی بود که بیشتر از سوی دوستان بهزاد نبوی مطرح می شد.
مصطفی تاج زاده در مصاحبه با روزنامه شرق گفته بود: همان طور که مى دانید سعادتى به جرم جاسوسى دستگیر شد و به چند سال زندان محکوم شد اما پس از شهادت کچویى در زندان مشخص شد که فردى که کچویى را ترور کرده از طریق سعادتى جذب سازمان شده و این ترور را صورت داده بود… منتها نکته مهم این بود که سعادتى بعد از رجوى و خیابانى نفر سوم سازمان و مخالف مشى مسلحانه بود و معتقد بود این مشى ضربه اش به سازمان از ضربه دستگیرى حنیف نژاد در سال ۵۰ و یا مارکسیست شدن سازمان در سال ۵۴ بیشتر است و نباید وارد فاز مسلحانه شد...
او سپس تز بهزاد نبوی را به نام شهید رجایی چنین بیان می کند: با زنده ماندن سعادتى مى توان در سازمان خط فعالیت سیاسى را به جاى فاز نظامى تقویت کرد و یا باعث ایجاد انشعابى در سازمان شد که بعدها به سوى فعالیت مسلحانه سوق داده نشوند و معتقد بود اگر چنین اتفاقى بیفتد براى ما مقابله سیاسى با مجاهدین خلق در درازمدت بهتر از وارد شدن به فاز مسلحانه و فعالیت غیرقانونى سازمان است. وقتى رجایى شنید که مى خواهند سعادتى را اعدام کنند تلاش زیادى کرد که جلوى اعدام را بگیرد یا به تأخیر بیندازند تا مسئله را در سطح بالاتر بررسى کنند. ظاهراً مسئول مربوطه مى دانست که در موضع بالاتر ممکن است مانع اعدام شوند، تا وقتى سعادتى اعدام نشد جواب تلفن رجایى را نداد...
او در مصاحبه با مجله چشم انداز ایران نیز گفته است: در صورت عدم اعدام سعادتی، ممکن بود برخی انفجارها و ترورها که متقابلاً خشونتهایی را از طرف مقابل در پی داشت، ایجاد نشود. البته عدهای از صاحبنظران معتقدند به علت هژمونی رهبری، انسجام تشکیلاتی و اندیشه و مشی رجوی، انشعاب در مجاهدین خلق منتفی بود. ولی چون این مسیر طی نشد، هیچ یک از دو ادعا قابل اثبات نیست.
سعید حجاریان و بهزاد نبوی نیز در مصاحبه هایی این فرضیه را مطرح کرده اند که سعادتی در پی مخالفت با مشی مسلحانه سازمان بود و با حفظ او می شد از خشونت های بعد جلوگیری کرد.
این سخنان در شرایطی مطرح می شود که سعادتی در پروژه نظامی همچون ترور مسئولین دادستانی و شورش داخل زندان نقش آمر را داشت و به صورت عملی اعتقادش به برخورد مسلحانه را اثبات نموده بود.
همچنین، امروز خاطرات طرفهای روس نیز چاپ شده است که در آنها تأکید شده در اولین ملاقات با سعادتی در ۲۵ بهمن ۵۷ در دانشگاه تهران، وی پیش از هر چیز، تقاضای اسلحه می نماید و در پاسخ طرف روس که شما که اسلحه های زیادی در اختیار دارید، می گوید اینها که ما داریم چیزی نیست و بیش از چند روز دوام نخواهد یافت و ما نیاز داریم جریان اسلحه برایمان حالت مستمر داشته باشد...
این درخواست سعادتی کاملاً بیانگر نگاه او از همان اولین روزهای پیروزی انقلاب به درگیری برای «به دست آوردن قدرت حاکمیت پیش از آنکه دیر شود»، است.
نکته قابل بحث دیگر به شخص پیشنهاد دهنده باز می گردد. درباره بهزاد نبوی گزارشهایی وجود داشت که در پشت بام مدرسه رفاه به نیروهای سازمان، آموزش تیراندازی می داده و سابقه رابطه استاد و شاگردی او با سعادتی نیز قابل تأمل است. بهزاد نبوی در مصاحبه سال ۵۹ خود با نشریه شاهد نیز علناً از همسویی با سعادتی در زندان و نادرست شمردن نقل فتوا در نجس شمردن مارکسیستها سخن می گوید.
از سوی دیگر، برخلاف ادعای تاج زاده، سعادتی خود مارکسیست شدن سازمان را تبلیغ نموده بود و در این راستا با زندانیان پیرو خط امام(ره) در زندان قصر درگیر شده بود و نمی توان چنین گمانی را دباره او داشت که آنرا ضربه ۵۴ بداند.
اما روایت نیروهای دادستانی از واقعه نیز به شکل متفاوتی است. بهزاد نبوی برای امکان مباحثه با سعادتی، تقاضای انتقال او از قصر به اوین را می نماید که با این تقاضا موافقت می شود.
او چندین جلسه با سعادتی برگزار می نماید که با شورش ۸ تیر، این نشست ها متوقف می گردد و عملاً نیز نشست های بهزاد نبوی با سعادتی هیچ دستاوردی نداشته است.
پس از محاکمه مجدد سعادتی و محکوم شدن به اعدام، بهزاد نبوی از شهید رجایی می خواهد تا با شهید لاجوردی تماس گرفته و خواهان ملاقات او با سعادتی شود. رجایی نیز با لاجوردی تماس گرفته و می گوید شخصی که فعلاً مجاز به گفتن نام او نیستم، می خواهد سعادتی را قبل از اعدام ببیند؛ لاجوردی می گوید او را برای اعدام برده اند، اجازه دهید بپرسم آیا انجام شده که خبر انجام اعدام را به او می دهند و او نیز برخلاف ادعای تاج زاده و حجاریان هم با رجایی صحبت کرده بود و هم در این راستا اقدام کرده بود اما تماس رجایی دیر هنگام بوده است، علاوه بر آنکه یکبار نیز زمان اعدام به تعویق افتاده بود.
نکته قابل توجه در این روایت آن است که بهزاد نبوی تنها تقاضای ملاقات قبل از اعدام را کرده بود و نه توقف اعدام! با توجه به سابقه انقلاب نیکاراگوئه این سوال مطرح می شود که در این دیدار انتظار تبادل چه سخنانی بوده است.
به هر حال محمد رضا سعادتی در ۶ مرداد ماه سال ۶۰ و در همان روزی که رجوی و بنی صدر از ایران می گریزند اعدام می شود و یکی از پرونده های جنجالی پس از انقلاب اسلامی به ظاهر مختومه اعلام می شود.
آنچه که در مورد پرونده سعادتی و شهادت شهید محمد کچویی و ارتباط برخی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب با سعادتی تامل برانگیز است مشی آنها در مقابل سازمان مجاهدین خلق و یکی از رهبران آنها بعد از دیگیری های ۳۰ خرداد سال ۶۰ است که باعث می شود افراد محقق و پژوهشگر با نگاه شک گرایانه بیشتری به این سازمان و برخی از رهبران آن نگاه داشته باشند.
اگر در کنار این موارد ، مواردی همچون پرونده انفجار دفتر نخست وزیری و سقوط هواپیمای ۵۰۵ ارتش در ۷ میر ماه ۱۳۶۰ را اضافه نمائیم ایم شک ها و گمانها در مورد سازمان مجاهدین انقلاب تشدید نیز می شود.
سید مهدی دزفولی
نظر شما