شناسهٔ خبر: 99929 - سرویس فرهنگ
منبع: پارس

قرآن را با ترجمه بخوانیم

حدادعادل+ترجمه قرآن431 این ماه، بهار قرآن است و قرآن هم در این ماه یکجا در قلب مبارک پیامبر نازل شده و چقدر در فضیلت تلاوت قرآن توصیه شده است.

«نماینده»/غلامعلی حدادعادل: می‌دانید که این ماه، ماه قرآن و بهار قرآن است و قرآن هم در این ماه یک جا در قلب مبارک پیامبر نازل شده و چقدر در فضیلت تلاوت قرآن در این ماه توصیه شده است. ثواب یک آیه‌اش به اندازه ختم کل قرآن است. تلاش می کنم نکاتی را درباره قرآن خیلی فشرده و فهرست‌وار عرض می‌کنم:

 

استاد بهاءالدین خرمشاهی، قرآن‌پژوه در مورد قرآنی که توسط حدادعادل ترجمه شده می گوید: «بیش از پنجاه ترجمه قرآن را نقد و بررسی کرده‌ام و ویراستاری چهارده ترجمه را نیز بر عهده داشتم، اما گواهی می‌دهم که هیچ یک از ترجمه‌ها، رسایی، روشنی و سلامت نحوی، زبانی و بیانی را نظیر آن چه در ترجمه حدادعادل شاهدیم، توامان نداشته‌اند. شیوایی متن این اثر، سبب کاهش دقت در ترجمه نشده و دقت در ترجمه به شیوایی متن آن آسیبی نزده است. از گفتن این حرف‌ها قصد مبالغه ندارم...این ترجمه به یقین جاودانه خواهد شد.»
«شب قدر» شبی است که در آن قرآن بر پیامبر عظیم الشأن اسلام نازل شده است، این یادداشت دکتر غلامعلی حدادعادل مترجم قرآن رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی ایران است که پایگاه خبری تحلیلی «پارس» آن را منتشر کرده است.

۱-  قرآن، هم کتاب توحید است هم وحدت. کتاب توحید است از آن جهت که ما را با وحدت خدا و یگانگی خدا آشنا می‌کند، سراسر قرآن، توحید است. همان‌طور که کسی شاهنامه را می‌خواند و از اول تا آخرش ذکر قصه‌های شاهان و فتوحات و داستان‌های شاهانه است که اسمش را گذاشته‌اند «شاهنامه». قرآن را باید «خدانامه» دانست چون از اول تا آخر اشاره به آن حقیقت یکتا دارد. قرآن را باید 

«کتاب وحدت» هم هست، از آن جهت که همان حبل‌المتینی است که قرآن می‌فرماید: «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ »( سوره : آل عمران آیه : ۱۰۳) و یک مصداق بارزش خود قرآن است که معجزه‌ جاودانه‌ پیغمبر ماست و مثل معجزات پیامبران دیگر محدود به زمان زنده بودن آن پیامبر نیست. یعنی معجزه‌ای که هم در زمان پیامبر و هم بعد از پیغمبر، معجزه بودن خودش را نشان داده است.

 

۲- قرآن کتابی است که در آن هیچ شک و شبهه‌ای نیست، یعنی برخلاف کتاب‌های مقدس ادیان دیگر و مسیحیان، کتابی است که مستقیما مکتوب وحی است. ما می‌دانیم که در تورات داستان مرگ حضرت موسی هم ذکر شده است و این خود بهترین دلیلی است که تورات را بعد از حضرت موسی نوشته‌اند. تورات، نوشته مردم است بر اساس آنچه شنیده بودند و تحریف دارد، همینطور انجیل.

با این همه دشمنان اسلام نتوانستند در وحی بودن قرآن شک کنند و مسلمانان از همان دهه اول و اوایل دوران پیامبر(ص) که قرآن را جمع‌آوری کردند، آنقدر در گردآوری قرآن انضباط داشتند که تعداد حروف و کلمات و آیات و همه این‌ها را هم نوشتند. حتی اگر دو قرائت بوده و یکی «ملک یوم‌الدین» و دیگری «مالک یوم‌الدین» می‌خواندند، روی هر دو صحه می‌گذاشتند. چه با «هفت روایت» و چه با «چهارده روایت»، همه را مشخص کرده‌اند. 

معجزه بودن قرآن هم، فقط به فصاحت و بلاغت قرآن نیست، فقط از حیث زبان و ادبیات عرب نیست. از هر جهت شما به این کتاب توجه کنید معجزه است؛ یعنی هرچه در این کتاب غور بکنید، به فرمایش امیرالمومنین(ع) در نهج‌البلاغه، دریایی است که عجایبش تمام نمی‌شود. 

 

۳- این قرآن سند هویت همه مسلمانان دنیاست؛ یعنی شناسنامه هویت جمعی امت اسلامی است. اگر روزی بخواهیم این امت را معرفی کنیم، این امت با اعتقاد به قرآن معرفی می‌شود. در همه دنیا هم ما یک قرآن داریم، حتی «رسم‌الخط» قرآن را هم در کشورهایی که خط مشترک دارند سعی می‌کنند یکی باشد. مثلا در حال حاضر اگر شما بخواهید در کشور خودمان قرآنی چاپ بکنید، آن را می‌برند و با آن «رسم‌المصحفی» که از قدیم بوده و از زمان نخست گردآوری قرآن، یادداشت شده است، تطبیق می‌دهند. مثلا «رحمان» را هیچوقت با «میم» و «الف» نمی‌نویسند، چون رحمان در آن قرآن اولیه مثل «رحمن» نوشته می‌شده است که این یگانگی و وحدت حفظ بشود. 

این قرآن منشا جهان‌بینی ما مسلمان‌هاست. یعنی هرچه که بخواهیم به اسلام نسبت دهیم باید از قرآن بگیریم و البته ما «عترت پیغمبر»(ع)  را هم مفسر صحیحی و حقیقی قرآن می‌دانیم و مایه‌ ‌انحراف بعضی‌های دیگر را از آن جهت می‌دانیم که دست از دامن مفسران اصلی قرآن کشیده‌اند، اما ائمه(ع) در نظر ما پیشوایانی هستند که ما را با حقیقت قرآن آشنا می‌کنند.

 

۴- در این قرآن شما ریشه و اصل همه چیز را پیدا می‌کنید. از باب اصول اعتقاد به خدا، اعتقاد به عالم غیب و معاد، اخلاق فردی و اجتماعی، روابط با دیگران و مسائل اجتماعی، مسائل اقتصادی، نظام سیاسی و حکومتی، جنگ، جهاد و دفاع، یعنی چیزی از لوازم خصوصی و زندگی اجتماعی نیست که شما اصل و مبنایش را در قرآن پیدا نکنید و این قرآن جامعیتی دارد که اگر کسی به این جامعیت توجه نداشته باشد اسلامش اسلام متوازن و متعادلی نیست. 

اگر شما می‌خواهید یک متفکر و نویسنده‌ را ارزیابی کنید و ببینید آیا این نویسنده تفکر و اندیشه‌اش منطبق بر اندیشه‌ اسلامی است، بهترین ترازو قرآن است. فرضا اگر متفکری بیاید و فقط و فقط درباره جنبه‌های درونی، قلبی، فردی و شخصی اسلام صحبت کند، این متفکر اگر اینطور باشد و اگر فکر و بیان خودش را محدود به این جنبه از اسلام کند، اسلامش ناقص است. از کجا می‌فهمیم؟ از آنجایی که وقتی به قرآن مراجعه می‌کنیم می‌بینیم: قرآن فقط محدود به رابطه‌ قلبی بین انسان و خدا نیست، قرآن به رابطه انسان با دیگران هم توجه دارد، به زندگی اجتماعی و سیاسی هم توجه دارد، به فقر و غنا هم توجه دارد، به قضا، دادگستری، اجرای احکام و این گونه امور هم توجه دارد. قرآن به روابط فی‌مابین گروه‌های مردم توجه دارد. 

اگر کسی بیاید قرآن را مانند بعضی فرقه‌های منحرف صوفیه یا بعضی آدم‌ها که بساطی راه می‌اندازند و دکانی باز می‌کنند و دائم سر به «جیب مراقبت» فرو می‌برند، بفهمد و غیر از این موضوع، راجع به هیچ چیز دیگر حرف نزند، معلوم است که این اسلام ناقص خواهد بود. 

از طرف دیگر اگر کسی بیاید و فقط راجع به جنگ، دفاع، اقتصاد و مسائل اجتماعی صحبت کند و اسلام را منحصر به نظامات بیرونی و اجتماعی بداند، اما از تهذیب نفس، تقوا، پاکی، اخلاص و از نیت و ایمان صحبت نکند باز هم معلوم است که رویکردش ناقص است. 

 

۵- مثالی دیگر می‌زنم؛ اگر کسی آمد و هزاران صفحه راجع به اسلام صحبت کرد و کتاب نوشت، اما شما دیدید ده صفحه در نوشته‌های او راجع به معاد چیزی نیست، در این یعنی توازن وجود ندارد و اسلامی که معرفی می‌کند با اسلام قرآنی هماهنگی ندارد. 

چرا؟ 

برای اینکه شما در کدام صفحه از صفحات قرآن توجه به معاد را نمی‌بینید؟

همین گونه است اگر کسی اسلام را طوری معرفی کرد که عالم غیب در آن وجود ندارد و توجهی به عوالم غیب نمی‌شود و بحثی درباره آن نمی‌کند. شما اولین آیات سوره‌ بقره که اول قرآن است را می‌خوانید، می‌گوید: «الم ذَٰلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ ۛ فِیهِ ۛ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ  الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ» و بلافاصله می‌گوید: «وَیُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ». می‌بینید که در صلاتش ارتباط قلبی انسان با خداست و در مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ، ارتباط افقی انسان با جامعه. این توازن و تعادل و همه‌جانبه ‌نگریستن، چیزی است که بر مبنا و اساس قرآن حاصل می‌شود. 

 

۶- نکته دیگر که توجه به آن را ضروری می دانم این است که قرآن را با ترجمه بخوانیم. ای کاش روزی برسد که همه‌ تحصیل‌کرده‌های ما آنقدر زبان عربی یاد بگیرند که وقتی قرآن را می‌خوانند آن را با همان زبان خودش بفهمند. این آرزوی خوبی است ولی آرزوی نزدیکی نیست، کما اینکه صد سال بیشتر است که داریم زبان خارجی درس می‌دهیم و دانش‌آموزانی که دیپلم می‌گیرند و فارغ‌التحصیلان دانشگاهی که بتوانند به زبان خارجی کتاب بخوانند، معدودند. عربی هم همین‌طور است. بنابراین واقعا اگر کسی می‌خواهد استعدادش را در راه دین خرج کند، بنده توصیه اولم به او این است که برود و زبان عربی را یاد بگیرد و آنهایی هم که زبان عربی‌شان کامل نیست، حتما قرآن را با ترجمه بخوانند. 

این خیلی بدیهی است که وقتی یک کتاب را بخوانیم و نفهمیم، چه انتظاری می‌توانیم داشته باشیم که آن کتاب در دل و جان جوان‌ها و مردم اثر کند، البته خواندن قرآن ثواب دارد، با صوت خوب خواندن و حفظ کردنش خوب است، اما از چه جهت ثواب دارد؟ از این جهت که مقدمه‌ ورود ما به عالم قرآن باشد. 

مانند این است که در زدن درب خانه لازم است، باز شدن درب و عبور از درگاه و گذر از دهلیز و راهرو لازم است، با این حال همه اینها برای چه لازم است؟ برای آنکه بیایی و وارد خانه شوی و صاحب‌خانه را ملاقات کنی. 

طبعا اینهایی که می‌گوییم خوب و لازم است برای این نیست که در خودش متوقف بمانی، برای این است که شما را به آن اصل و حقیقت قرآن برساند. پس یک قدم این است که وقتی شخصا و به تنهایی هم قرآن می‌خوانیم آن را با ترجمه فارسی بخوانیم. 

 

۷- توصیه دیگر اینکه شب‌ها قبل از خوابیدن در تمام ایام سال با خودتان عهد کنید که حداقل یک صفحه از قرآن را با ترجمه فارسی بخوانید. این، هم به آشنایی شما با زبان عربی کمک می‌کند، بهتر از آن با خود قرآن آَشنا می‌شوید و هر یک سال و نیم هم می‌توانید یک بار ختم قرآن کنید. بزرگانی مثل شهید مطهری هر شب قبل از خواب یک حزب قرآن را می‌خواندند و آنها احتیاجی به مراجعه به ترجمه هم نداشتند. این یک صفحه قرآن را بخوانید و در محافل و مجالس هم سعی کنید قرآن را با ترجمه بخوانید. نمی دانم چه عیبی دارد وقتی در محفلی قرآن خوانده می‌شود، ترجمه‌اش را هم بخوانند. 

ما در هفته شاید در ده جلسه از سمینارهای بزرگ و گردهمایی گرفته تا همایش دانشگاهی‌ شرکت می کنیم، در حالی که متخصصین نشسته‌اند، یک برادر قاری هم می‌آید و با صوت خوش قرآن می‌خواند و همه هم مودب می‌نشینند و گوش می‌دهند و نود درصد هم نمی‌فهمند چه خوانده و شنیده‌اند. هیچ کسی هم نمی‌پرسد این حرف‌هایی که گفتند معنی‌اش چه بود؟ انگار همه با هم قرار گذاشته‌ایم نه کسی سوال بکند و نه کسی جواب بدهد... صلواتی ختم کنید... باید کاری بکنیم که ترجمه‌خوانی در جامعه ما سنت شود، یعنی اگر قرآن خوانده می‌شود، ترجمه‌اش را هم خوانده شود. این کاری است که چند سالی است که در مجلس شروع شده، چون از رادیوی مجلس هم پخش می‌شود باید الگو شود. خوشبختانه دیده‌ام که در مساجد ما، قرآن را بیشتر از گذشته می‌خوانند و در بعضی از مساجد هم با ترجمه می‌خوانند.