نماینده: ۱- جامعهای را در نظر بگیرید که تجربه زیست در یکی از پربرکتترین روزگاران تاریخ را دارد. مردمانی که پیامبر اکرم(ص) را دیدهاند، مواعظ او را از دو لب مبارکش شنیدهاند، در رکابش جنگیدهاند و زخم برداشتهاند، دیدهاند که او در باره علی (ع) چه گفته، حتی در رکاب علی (ع) هم جنگیدهاند و پس از او با پسر ارشدش امام حسن (ع) بیعت کردهاند و... اما فرجام کار به اینجا میرسد که در روز تشییع جنازه او، پیکر مطهرش تیرباران میشود و هیچکس چیزی نمیگوید! کار به آنجا میرسد که برادر دیگر او یعنی امام حسین (ع) در مقابل چشم مردمان و به دست مسلمانان! شهید میشود و باز هم کسی چیزی نمیگوید! چه کسی یا کسانی و با چه ترفندی توانستند جامعه را به این مرحله از سقوط و پستی برسانند!؟ آیا این همان مدینهالنبی و همان آرمانشهر پیامبر بود!؟ ظاهرا که همان است! نماز و روزه و حج و...برپاست! اما پسر پیغمبر هم قربانی میشود! اینها تلخترین تجربیات بشری در کره خاک است و پس از آن هم بارها و بارها به طرق گوناگون تکرار شد. در همه این حوادث، از یک سو با جامعهای روبرو هستیم که مسلمانند و از دیگر سو با افرادی که در آن جامعه مسلمان، خط و تحلیل خود را القا میکنند و آنگونه اسلامی را میسازند که از دل آن هم کاخ سبز اموی قابل توجیه و پذیرش است و هم به شهادت رساندن فرزند رسولخدا! فرجام این مدل مسلمانی چیست و به کجا میانجامد!؟
۲- «بنده در قضایای تاریخ اسلام این را مکرر گفتهام که چیزی که امام حسن(ع) را شکست داد، نبودن تحلیل سیاسی در مردم بود. مردم تحلیل سیاسی نداشتند. چیزی که فتنه خوارج را به وجود آورد و امیرالمومنین(ع) را آن طور زیر فشار قرار داد و قدرتمندترین آدم تاریخ را آنگونه مظلوم کرد، نبودن تحلیل سیاسی در مردم بود و الا همه مردم که بیدین نبودند؛ تحلیل سیاسی نداشتند. دشمن یک شایعهای میانداخت، فورا این شایعه همهجا پخش میشد و همه آن را قبول میکردند! چرا باید اینطور باشد!؟ اگر ملت، هوشیاری لازم را داشته باشد، شایعه دشمن مثل برف و یخی زیر آفتاب است. چه کسی باید این کار را بکند؟ شما جوانان باید بکنید. بنده با شما جوانان عزیزمان، حجّت خدا را تمام میکنم. من به شما عرض کردم و گفتم».
این سخنان که به روشنی یک خطر تاریخی و تجربه شده را برای ما بازگو میکند بخشی از فرمایشات رهبر معظم انقلاب است و بر آن است تا خطر تلاش برای انحراف جامعه از مبانی اصولی انقلاب و بستن پیرایه به آرمانهای نخستین آن را هشدار دهد. خطری که سالهاست با آن مواجهیم و باید گفت نسبت به اهمیت و خطیر بودن آن غفلت شده است. این روش که نهایتا به تخدیر جامعه و آمادگی آن برای پذیرش القائات و شبهات منتهی میشود، دو بخش مهم و تعیینکننده را در مقابل دیدگان مخاطب قرار میدهد. حسب ظاهر، این مردم هستند که در این موضوع به خوابی خطرناک و رخوتآور فرو میروند. اما این همه موضوع نیست و بخش دوم که کماهمیت هم نیست، کسانی هستند که دلشان میخواهد مردم در خواب غفلت و فراموشی فرو بروند تا بر سرشان آنچه میخواهند بیاورند. طبیعتا آن که میخواهد با این آفت خطرناک مبارزه کند هم باید به بیداری مردم اهتمام ورزد و هم به پاسخگویی به شبههافکنیهای دروغزنان.
۳- مردم در طول سالهای پیش و پس از انقلاب شکوهمند اسلامی دلدادگی و متابعت خود نسبت به امام راحل و امام حاضر را بارها و بارها نشان دادهاند و در عمل ثابت کردهاند که تا پای جان و فدا کردن عزیزان، پای آرمانهای رهبر انقلاب ایستادهاند. افتخارات پرشکوه دوران دفاع مقدس، همدلی در روزهای سخت، دفاع جانانه از انقلاب در جریان فتنه ۷۸ و ۸۸ و دهها نمونه دیگر، گواه بر این است که مردم در ادای دین خود کوتاهی که نکردهاند، هیچ بلکه از مسئولان و مدعیان هم پیشتر هستند. اما این سابقه و کارنامه درخشان و افتخارآمیز نباید ما را به خواب ببرد و از کید دشمن غافل کند. همان کیدی که به فرموده رهبر عزیز انقلاب، سبب تحمیل شکست به امام حسن و مظلومیت و غربت امیرالمومنین(ع) شد. تزریق رخوت، تزریق آسایش و رفاهطلبی، سرکوب روحیه ایثار، زهد و سادهزیستی و الگو قرار دادن مترفین و اشراف و در یک کلام، ایجاد انحراف در باور عمومی نسبت به اصول مبنایی انقلاب و از آن بدتر انحراف در بنیانگذار انقلاب- که رهبر عزیز در سالگرد عروج امام راحل نسبت به آن هشدار داد- اموری است که بیتردید به غفلت و تخدیر جامعه منتهی میشود و باید نسبت به آن به شدت هوشیار بود.
۴- اما اینکه چه کسانی و با چه هدفی سعی در ایجاد انحراف در باور مردم دارند و با آنان چه باید کرد، مهمترین پرسشی است که در این مقال قابل بیان است وگرنه مردم که به فرموده رهبر انقلاب مسلمانند و امتحان پس داده. انحراف در باورهای عمومی از آنجا آغاز میشود که عدهای درصدد بقاء در قدرتند و برای آن، نیازمند بسط نفوذ خود در جامعه و کسب رای و موافقت بخشهای وسیعتری از جامعهاند. همین جا باید گفت که معمولا کسانی به این روش متمسک میشوند که میدانند یارای رویارویی با اصل باور مردم را ندارند و به ناچار به انحراف و تغییر شکل آن روی میآورند. در صدر اسلام نیز چنین بود. مشرکین ابتدا سالها با پیامبر جنگیدند و چون ناامید شدند، از در تظاهر به دینداری وارد شدند و به تدریج انحرافات را در دین مردم ایجاد کردند. البته بودند گروهی که از ابتدا اسلام آوردند و بعدها چرب و شیرین دنیا آنها را به خود مجذوب کرد. هردو گروه- که حالا دیگر دوتا نیستند و در پیوندی شوم یکی شده اند- برای بقاء در قدرت، آرمانها را دستخوش قلب و تغییر میکنند. اگر پیامبر(ص) همانند فقیرترین مردم زندگی میکرد، آنها به سبک اشراف و پادشاهان زندگی میکردند! اگر پیامبر یار و حامی مظلومان و محرومان بود، آنها با حلقههای ثروت و قدرت سران قبایل پیوند داشتند! اگر پیامبر برای خود و همه مسلمانان سهمی برابر از بیتالمال قائل بود، آنها برای خود و فرزندان خویشانشان، سهم ویژهای از بیتالمال در نظر داشتند و به ثروتاندوزی از آن طریق میپرداختند! و خلاصه هرچه او کرده بود، اینها در مسیری کاملا متضادش راه میپیمودند! اما اینها که تضاد آشکار با سیره او دارد و طبعا باید به مخالفت جامعه منجر شود!
۵- از اینجاست که آنها برای سرپوش گذاشتن به زشتی کار خود، سه روش را بکار بستند؛ نخست آنکه به جعل حدیث و روایت روی آوردند و کوشیدند پیامبری به مردم معرفی کنند که توجیهگر کار آنان باشد! پیامبری که توجیهگر اشرافیت و دستدرازی به بیتالمال باشد! هزاران حدیث و روایت و خاطره، با همین هدف و با هدف تقدیس این افراد ساخته و پرداخته شد! فضائل عجیب و غریبی در این روایات مجعول برای برخی افراد ذکر شد که آنان را هم رتبه با پیامبر اکرم(ص) و حتی بالاتر از او قرار میداد و اینگونه وانمود و نقل میشد که رسالت پیامبر بدون حضور و نقش اینان اساسا به جایی نمیرسید! این راهکار، رخنه در دین و «انحراف عقیده» مردم بود. اما راهکار شوم دیگری هم در کار بود! منحرف کنندگان جامعه، در این مقطع کوشیدند گروههای ضعیفالایمان جامعه را در بخشی از ثروت ناحق و برآمده از بیت المال خود، شریک کنند! چرا!؟ تا مزدوران و پیاده نظام وابسته به مال حرام را در جامعه تکثیر کنند! اینها همانهایی بودند که سالها بعد سید الشهدا (ع) در روز عاشورا درباره چرایی عدم تاثیر کلام حق در دلهایشان فرمود: «شکمهاشان از حرام پر شده» این روش «تغییر سبک زندگی» مردم بود. تغییر از یک زندگی ساده، توام با زهد و قناعت به یک زندگی مترفانه وتوام با زیاده طلبی و فزون خواهی. آنها برای تخدیر جامعه به یک عنصر دیگر نیز نیاز داشتند و آن «ماندن در گذشته» بود در آن زمان امام معصوم در جامعه بود و فریاد میزد و حقایق را به مردم یاد آور میشد اما منحرفین میگفتند ما به سنت و روش پیامبر عمل میکنیم و کاری به این حرفها نداریم! چرا!؟ چون پیامبر از دنیا رفته بود و میتوانستند هر پیرایهای به او ببندند و هرجور که میخواهند او را تفسیر و تاویل کنند و هر دروغی را به او نسبت دهند! اما امام حی و زنده، با کژیها و پلشتیها مبارزه میکرد، پس طبیعی بود که او را قبول نداشته باشند و دم از پیشوای از دنیا رفته بزنند! در باره صحابه نیز چنین بود. ابوذر، یار صدیق و زاهد پیامبر مورد خشم و کینه آنها بود اما همان زمان به شهدای بدر و احد افتخار میشد و بر سر اینکه اهل کدام قبیله بودند، دعوا میکردند! تغییر باورهای دینی، تغییر سبک زندگی مردم و نگه داشتن جامعه در گذشته، حربههایی بود که کارگر افتاد و با اسلام عزیز آن کرد که کرد!
اما در مقابل اینان چه باید میشد؟ برای مبارزه با «انحراف عقیدتی» تنها و تنها باید به امام حی -که ادامهدهنده راه امام و مقتدا سفرکرده است- اقتدا کرد و به هیچ وجه و تحت هیچ شرایطی اسیر دروغ زنانی که پیشوای سفر کرده را چراغ راه میدانند تا هرجور که دلشان خواست تفسیرش کنند، قرار نگرفت. و برای مبارزه با «انحراف در سبک زندگی» و اخلاق عمومی جامعه، باید ابوذروار، در سادگی زندگی کرد و بر سر سفره شبهه ناک ارباب قدرت ننشست تا روز به روز پیاده نظام این سپاه پلیدی کم و کمتر شود.
فراموش نکنیم تاریخ در حال تکرار است. همانگونه که امروز ما گذشتگان را به ارزیابی و نقد مینشینیم، آیندگان نیز درباره ما چنین خواهند کرد و بالاتر از آن، باید روز باز پسین جوابگوی غفلت و کوتاهی خود در پاسداری از انقلاب باشیم. اگر میبینیم برخی از حضور مردم در تشییع شهدای گمنام و فریاد هیهات منا الذله آنان عصبانی شدهاند، اگر میبینیم عدهای مدام شعار میدهند «بسیجی واقعی همت بود و باکری» و... برای آن است که رزمنده و انقلابی را فقط بعد از شهادتش میپسندند و از «نام آنها با حیلهگری برای مقابله با «مرام» آنان بهره میگیرند. این جماعت سیره امام حسین(ع) و امام خمینی(ره) را نیز با همین انگیزه تحریف میکنند و باید به یاد بیاوریم که اینها در تاریخ سابقه داشته است و ما مکلف به ادای رسالت خویشیم.