نماینده: انتخابات ریاست جمهوری دهم و حواشی آن از آن دست اتفاقاتی است که تا سالها بحث پیرامون آن به شکلی گرم و ملموس ادامه خواهد یافت و نیز از آن برهههای تاریخی است که تاریخ، قضاوتهای زیادی را درباره آن ثبت خواهد کرد. منظرگاههای بسیاری برای پرداختن به آن میتوان انتخاب کرد و از جهات مختلف قابلیت بررسی خواهد داشت. با نگاه جامعهشناسانه به نوعی آوردگاه همهجانبهای برای محک تحلیلهای مرسوم جامعه ایران بود و هست و علاوه بر کمک به فهمی بهتر از رفتار سیاسی جامعه ایران تصویر بسیار مغتنمی نیز از ماهیت نخبگان سیاسی ایران بهدست میدهد. در فضای شکل گرفته حول محور این انتخابات بسیاری از گروههای نخبگان سیاسی فعال شدند که این فعالیت و چند و چون آن فرصت خوبی برای بررسی ماهیت آنها بهدست میدهد؛ بررسیای که در سالهای قبل به علت نبود چنین فضایی بیشتر با حدس و ادعا همراه میشد و حوادث فشرده و سرعت بالای رویدادها باعث ایجاد شرایطی شد که عمل سیاسی این نخبگان بر مبنای عقاید واقعی و به دور از ظاهرسازی قابل رویت باشد. به نحوی باید گفت شتاب زیاد حوادث و خلافآمد عادت بودن آنها فرصت پنهان کردن لهجه فکری و بینش سیاسی بسیاری را از آنان گرفت و برای جامعه روشنفکری در ایران در تحلیل نگارنده به نوعی سرافکندگی ختم شد. سرافکندگیای که اکنون پس از گذشت ۶ سال از آن حوادث کمکم نمایان میشود و در محاکمات روشنفکرانه در بستر روزنامههای اصلاحطلب نمود پیدا میکند.
در انتخابات ریاستجمهوری دهم بازیگران بسیاری از درون جامعه ایران که همواره صدایشان از دهان تحلیلگران بیرون آمده بود اینبار خود به سخن گفتن پرداختند و در نهایت هم به شکلی طنزگونه محکوم صدای برساخته خود شدند، صدایی که باید فقط به کام صاحبان خودخوانده مردم باشد و طنزگونه به کام وکلای آدمهای زنده. در دوران دانشجویی استادی داشتیم که خود را یک لیبرال کلاسیک میدانست و با افتخار و صراحت نیز بیان میکرد. استاد نامبرده لیبرال ـ دموکراسی پیگیری شده توسط سیاسیون اصلاحطلب مملکت را کاریکاتوری و مبانی آن را برخاسته از مطالعه کتابهای ترجمه شده به فارسی- که به قول خودش روبهروی دانشگاه تهران میفروشند- میدانست. نکته اصلی و قابل بیان این تذکر طنزگونه این است که اصلاحطلبی در ایران نه ناشی از یک جریان پایهای فکری بلکه ناشی از کوچ دستهجمعی یک کاست سیاسی به جایی نزدیکتر به مد سیاسی روز جهان است. همراهی شگفتانگیز جماعت به اصطلاح روشنفکر با بافت نخبگانی الیگارش و انحصارطلب - که با قدرت گرفتن احمدینژاد بشدت در معرض تهدید بود - خیانتی طنزگونه به تمام ادعاهای لیبرالیستی آنها بود. محکمترین استدلال این جماعت در همراهی با آن چیزی که قاعدتا باید با آن مخالفت میکردند، استدلال دفع شر احمدینژاد بود. شری که خود برساخته به خطر افتادن منافع اقلیت نخبگان حاکم در سالهای پس از انقلاب بود. در این میان عبدالکریم سروش که بزرگترین این جماعت روشنفکر به نظر میرسد با استدلالی در تحلیل حداقلی خود به حمایت از مهدی کروبی برخاست. استدلالی که میگفت کروبی گامهایی برخواهد داشت هرچند کوچک و نمیگفت که آیا او اصولا به دنبال آن گامهاست؟ یا اینکه صرفا به دلیل نیاز به همراهی قسمتی از جامعه به سمت این چنین مباحث لیبرالی حرکت کرده است. پرسشی که قطعا با توجه به شخصیت سیاسی نامبرده و عملکرد وی در سالهای پیشتر به پاسخ دوم خواهد رسید. در این زمینه مثال بسیار و بسیار است و برای خواننده پیگیر مسائل سیاسی پر واضح و روشن است ولی بعضی از این اظهارنظرها به روشن شدن مقصود ما در این گفتار کمک بیشتری میکند. برای مثال شاید اظهارنظر احمد پورنجاتی از فعالان سیاسی اصلاحطلب که به خوبی درون این کاست سیاسی جا میگیرد خالی از لطف نباشد. نامبرده در صفحه فیسبوک خود اخیرا در باب انتخابات ۸۸ اینچنین نوشته است:
«برای من، ۲۲ خرداد ۸۸ و همه پیامدهای کمسابقه و حیرتانگیزش، نه پایان تاریخ است و نه حتی نوعی نوستالژی یا داغ حسرت یک خاطره شیرین!
بگذارید آنان که در «مقبرهسازی سیاسی- ایدئولوژیک»، سابقه و مهارت کاسبکارانه دارند، از هر حادثهای هرچند «باسمهای» برای روضهخوانی و عوامفریبی مردم، نان بخورند.
به گمان من، داستان انتخابات ۸۸ و پیامدهای ادامهدار و اندوهبارش، یک «تراژدی» بود. اگر جامعه ایران را به «مادر» تشبیه کنم، سال ۸۸ «فصل بارداری» مادر بود که انتظار داشت در زایشگاه مدنی انتخابات، بیدغدغه و آرام، فرزندی بزاید سالم و بیعیب و نقص. اما ناگهان به جای اتاق زایمان، سر از آشپزخانه زایشگاه درآورد و نوزادی عجیبالخلقه بر دامن مام نازنین! تا مدتها پشت در اتاق زایمان به انتظار ایستاده بودیم. طعنه شنیدیم، زخم خوردیم، به بیرون رانده شدیم، نوزاد عجیبالخلقه را باور نکردیم، تا سرانجام که تق قضیه درآمد!
مادر «اما با همه نارواییها، اگر گاه خم به ابرو آورد، اگر در خلوت خویش فریاد کشید، افسرده و گوشهگیر نشد، هرگز. قامت راست کرد از پی آن زایمان آشپزخانهای و تحویل نگرفت آن نوزاد عجیبالخلقه را، هرگز!
صور اسرافیل «تراژدی خرداد ۸۸» همه طرفهای قضیه را وارد عالم محشرکرد. همه بینقاب و لخت و عریان. هر چه به «واقع» بودند و تا پیش از آن، دیگرگون مینمودند! همه ما هنوز و همچنان در عالم محشریم...»
بله! همانطور که مشخص است فرزند مام وطن عجیبالخلقه بود و باید طرد شود و البته این تراژدی به یک اعتراف هم ختم میشود؛ به اینکه تراژدی خرداد ۸۸ همه طرفهای قضیه را وارد عالم محشر کرد. همه بینقاب و لخت و عریان. هر چه به واقع بودند و تا پیش از آن دیگرگون مینمودند! - و از روی همین عریانی است که مدعیان دموکراسی و سینهچاکان مردم و مادحین مشارکت عمومی همان نخبههای منجمد انحصارطلب سالهای پیش از آب درمیآیند.
همه اینها نشانههایی از همان مسالهای است که گفتیم داعیان آزادیخواهی و لیبرالیسم در ایران در اصل همان کاست سیاسی به اصطلاح رایج چپ سابقند و هنوز به آرمان خانواده و اصل اساسی آن که خودی و غیر خودی است پایبندند. اینگونه است که کبادهکشان دموکراسی وقتی منافع خانواده و پدرخواندهها را در خطر میبینند، به راحتی خط بطلان بر نتایج دموکراسی میکشند و با قمه و چماق به خیابان میریزند و تازه وقتی که همان سیستم انتخاباتی به قول خودشان مردود دوباره بر خر مراد سوارشان میکند کم کم احساس میکنند که نه، انتخابات درون این سیستم بسیار صحیح و پاکدستانه برگزار میشود! فقط کافی است منافع در درون خانواده به گردش درآید و هیچ مهمان ناخواندهای بدون طی مراحل برادرخواندگی وارد خانواده نشود. اینجاست که به ناچار به تکاپوی تعیین نسبت خود با انتخابات ۸۸ میافتند به گونهای که عباس عبدی در مصاحبهاش با یکی از روزنامههای اصلاحطلب به صراحت به این موضوع اشاره میکند و میگوید: معیار تشخیص انتخابات از غیر انتخابات این است که شما ۴ سال مبارزه میکنید با استرسها و تنشها، انتخابات به شما نشان میدهد آیا قبول شدید یا نه. بعد از آن دیگر کار تمام شده و بازی تمام میشود اما ۲۲ خرداد عکس این قضیه اتفاق افتاد. گویی مبارزه اصلی از ۲۳ خرداد شروع میشود. این انتخابات نیست و نباید نام آن را انتخابات گذاشت. حتی اگر اسم آن انتخابات باشد رسم آن انتخابات نبود. هیچ نیروی اصلاحطلبی نباید در چنین فرآیندی شرکت کند یا حداقل چنین فرآیندی را شکل دهد.
اما همه میدانیم که تقریبا تمام اصلاحطلبان راهی غیر از این برگزیدند که علاوه بر اینکه موید شاکله کلی بحث ما است به نوعی به دنبال ایجاد امکان گفتوگویی درون نظام سیاسی حاضر برای اصلاحطلبان و به نوعی هموار کردن راه برای استفاده از نظام انتخاباتی آسیبدیده توسط خود اصلاحطلبان است.