به گزارش نماینده، دکتر مسعود اسداللهی کارشناس ارشد مسائل غرب آسیا و استاد دانشگاه، سالهاست وقت خود را به پژوهش و تحقیق درباره تحولات منطقه و بخصوص لبنان اختصاص داده است. وی که به تازگی پس از چند سال زندگی در لبنان به کشور بازگشته به واسطه حضور چند ساله در این کشور مهم عربی، تسلط خوبی به اوضاع و احوال منطقه پر آشوب و بحرانی غرب آسیا دارد. او چند سال پیش نیز، کتاب «از مقاومت تا پیروزی» را درباره زمینهها، مقدمات و تاریخچه تشکیل حزبالله لبنان به رشته تحریر درآورد که با ترجمه به زبان عربی مورد توجه پژوهشگران و علاقه مندان به مسائل منطقه در داخل و خارج کشور قرار گرفت.
دکتر اسداللهی از آن دست کارشناسان مبرز حوزه غرب آسیاست که دقیق، جامع و البته صریح درباره پدیده های منطقه سخن می گوید. گفتگوی وی با خبرگزاری دفاع مقدس را بخوانید:
- وضعیت برخی کشورهای منطقه غرب آسیا به واسطه اثر گذاری کشورهای غربی به ویژه آمریکا الان آشفته و بحرانی است. از طرفی در مقابل نیز فضای دل دادهگان به محور مقاومت، فضای نگران کننده ای است. همانطور که رهبر معظم انقلاب اسلامی اخیرا در فرمایشات خود فرمودند که خبرهایی دارم که درصددند جنگهای نیابتی را به مرزهای ایران بکشانند و در همین راستا سید حسن نصرالله دبیر کل مجاهد حزب الله لبنان نیز در سخنرانی اخیر خود گفت که اگر لازم باشد در مقابل تکفیری ها اعلام بسیج عمومی می کنیم، با توجه به این اظهارات و شرایط، ارزیابی و تحلیل شما از وضعیت کلی کشورهای منطقه غرب آسیا به ویژه محور مقاومت چیست؟
*ماجرا از سقوط صدام شروع شد*
باید نقطه عطف تحولات منطقه غرب آسیا را از زمان سقوط صدام در نظر بگیریم. سقوط صدام تحولی عظیم در جهان عرب و به تبع آن افراط گرایان وهابی-سلفی ایجاد کرد. از آنجایی که در ایران صدام را به عنوان یک آدم دیکتاتور، جنایتکار و ستمگر می شناسیم، سقوط او را یک امر مثبت تلقی می کنیم؛ حتی اگر سقوط وی از سوی آمریکاییها هم صورت گرفته باشد. اما برخی نگاه ها در جهان عرب که بیشتر نگاه وهابی و سلفی دارند به صدام با وجود حمله به کویت، منفی نیست.
نقطه آغاز تحولات امروز درعراق به سال ۲۰۰۳ بر می گردد یعنی فروردین ۱۳۸۳که صدام سقوط کرد. سقوط صدام، فقط سقوط نظام بعثی نبود. این سقوط از دید جریان های وهابی-تکفیری و بعثی یک تحول تاریخی عظیم است. از دیدگاه آنان عراق که سمبل قدرت حزب بعث بوده و در طول تاریخ یعنی از زمان خلفای عباسی به بعد این کشور در دست اهل سنت بود اما امروز حاکمیت آن علاوه بر حضور اهل سنت و اکراد در دولت، در دست شیعیان قرار گرفته است.
*بغداد در حافظه تاریخی سنی های افراطی پایتخت "هارون الرشید" است؛ پس الان باید سقوط کند*
برای برخی کشورهای عربی و البته افراطیون سنی مهم نیست که صدام خوب و یا بد بود. از نظر آنها این تحول(قدرت یابی شیعیان در عراق) یک تحول بسیار فاجعه بار برای آنان است بنابراین تلاش می کنند تا وضعیت را به صورت سابق برگردانند. یعنی قدرت را از دست شیعیان بگیرند و بار دیگر به دست جریان افراطی همچون حزب بعث یا تکفیری ها بدهند. بغداد در حافظه تاریخی جریان های افراطی اهل سنت نظیر تکفیری ها و سلفی ها پایتخت هارون الرشید است که به آن "بغداد الرشید" میگویند، پس سقوط بغداد، سقوط این جریان است و قادر به تحمل آن نیستند. از این رو برای آنها فرقی نمی کند که نوری المالکی رئیس جمهور باشد یا حیدر العبادی.
*افراطیون جهان عرب قادر به تحمل روابط گسترده ایران و عراق نیستند*
در رابطه با ایران هم جریان های افراطی جهان عرب و اهل سنت همچون وهابیون و تکفیری ها عین همین نظر را دارند یعنی برای آنها فرقی نمی کند که در ایران چه کسی رئیس جمهور است. آنها نمی خواهند ایران درعراق نفوذ داشته باشد و این دو کشور با هم روابط گسترده و حسنه ای داشته باشند. تحولات اخیر در منطقه سرآغازعمق یافتن شکاف بین ایران و دیدگاه های افراط گرایانه در جهان عرب است. این شکاف در طول تاریخ وجود داشته است. از دید افراطیون ما به عنوان ایرانی دو مشکل اساسی با آنها داریم یکی تفاوت مذهبی و دیگری تفاوت قومیتی است. بر اساس دیدگاه های این طیف، ایران شیعه هست ولی جهان عرب به زعم آنها سنی است. مشکل دوم از دیدگاه اینها این است که ایرانی ها فارس هستند ولی آنها عرب هستند.
*عربستان تمام توان استراتژیک خود را برای زمین زدن عراق پایه ریزی کرده است*
عربستان نیز بر اساس همین دیدگاه ها که بیان شد تا به امروزهیچ رابطهای با عراق بعد از صدام برقرار نکرده است. در زمان نوری المالکی که هیچ اقدامی از سوی این کشور صورت نگرفت ولی در زمان حیدر العبادی قول داده اند که سفارت خود را در این کشور راه اندازی کنند.
عربستان تمام توان استراتژیک خود را بر این اصل پایه گذاری کرده که دولت عراق را به زمین بزند که تاکنون به این هدف دست نیافت چراکه از یک طرف دولت العبادی بر اساس انتخابات آزاد سر کار آمد و از سوی دیگر ایران از آن حمایت کرد.
*بیداری اسلامی؛ فاجعهای برای عربستان بود*
- بیداری اسلامی چه تاثیری بر تحولات ذکر شده، داشت؟
وقتی موج بیداری اسلامی در کشورهای منطقه شروع شد، تحولات دیگری را به تحولات سابق اضافه کرد. بیداری اسلامی از کشورهایی همچون تونس، مصر، یمن و بحرین شروع شد که حاکمان این کشورها همپیمان آمریکا بودند. موج بیداری اسلامی برای عربستان به عنوان کشوری که خود را سردمدار جهان عرب می دانست، فاجعه دیگری بود. وقتی عربستان در مصر و بحرین با شکست مواجه شد، سعی کرد این شکست خود را در سوریه جبران کند و به دنبال آن سعی کردند نظام سوریه را سرنگون کنند.
*ایران نظام سوریه را به دلیل سیاست خارجی اش تائید می کند*
ایران نظام سوریه را به خاطر سیاستهای خارجی آن تایید می کند. در خصوص سیاست داخلی نظام سوریه رهبر معظم انقلاب اسلامی و سید حسن نصرالله طی پیامهایی به بشار اسد خواستار اعمال اصلاح بودند. البته خود بشار نیز خواستار همین اصلاحات بود.
*"بهار دمشق" از کی آغاز شد/ چرا قدیمی ها حزب بعث سوریه مانع ادامه اصلاحات اسد شدند؟ *
وقتی بشار اسد در سال ۲۰۰۰ قدرت را دست گرفت، فضای کشور را در زمینههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به مدت ۸ ماه باز گذاشت که از این دوره به "بهار دمشق" یاد می شود. اما قدیمیهای حزب بعث به بشار اسد فشار آوردند که اگر این اصلاحات ادامه یابد نظام سقوط می کند. به نظر من اگر در آن زمان این افراد اجازه می دادند بشار اسد اقدامات اصلاحی را انجام دهد، سوریه به این بحران دچار نمی شد. البته معارضان سوریه هم در این خصوص اشتباه کردند که فکر می کردند با رفتن حافظ اسد، نظام سوریه سقوط خواهد کرد و ازخط قرمزها عبور کردند. اگر عقل داشتند در سال ۲۰۰۰ گام به گام با اصلاحات پیش می آمدند آنها زیاده روی کردند. از طرف دیگر هم محافظه کاران (نسل قدیمی قدرت) ترسیدند و بشار اسد هم مجبور شد بخش سیاسی اصلاحات را تعطیل کند ولی تحولات اجتماعی و اقتصادی را ادامه داد.
*عربستان تصور می کرد بشار اسد در عرض ۲هفته سقوط می کند*
تحولاتی که در سوریه شروع شد خیلی سریع به جنگ تبدیل شد. عربستان در سوریه متوقف نشد. تصورعربستان بر این بود که حسنی مبارکی که ۱۸ روزه سقوط کرده پس بشار درعرض دو هفته سقوط خواهد کرد. چراکه حسنی مبارک مشکل مذهبی نداشت خودش سنی و حکومتش هم سنی بود. ولی بشار اسد علوی است و ۷۰ در صد مردم سوریه هم سنی هستند. عربستانی ها تصور می کردند که بشاراسد به راحتی سقوط خواهد کرد و بدینوسیله شکستهای خود در عراق و بحرین را نیز جبران خواهند کرد.
*سوریه تا لبه پرتگاه رفت اما با تدابیر ایران نجات یافت*
سوریه حلقه وصل محور مقاومت است پس اگر سوریه سقوط کند، محور مقاومت نیز تضعیف خواهد شد. بر خلاف تصور آنها چنین اتفاقی حادث نشد و نظام سوریه تا به امروز پا برجا است. البته فراز نشیبهای زیادی را درطول این مدت طی کرد، حتی در لبه پرتگاه هم قرار گرفت ولی خوشبختانه با تدابیر ایران و مجاهدت های حزب الله، شیعیان عراقی و افغانستانی و ... نظام از خطر سقوط نجات یافت.
عربستانیها علاوه بر اینکه عراق را از دست دادند، سوریه را نیز از دست دادند. عربستانی ها مدعی شدند که شعیان به سوریه آمدند و مانع فروپاشی این حکومت شدند و نظام سوریه تظاهرات کنندگان و مخالفان نظام را با اسلحه و با حمایت ایرانی که ادعای حمایت از مستضعفین را می کند، سرکوب کردند. یعنی آنها به بحران سوریه بعد مذهبی دادند. بحران سوریه از این لحاظ برای ایران خیلی هزینه داشت که ایران به طایفه گرایی متهم شد. هرچند ایران توضیح داد که حمایت این کشور از نظام سوریه به خاطر سیاست آن در حمایت از مقاومت است و این اتفاقاتی که درسوریه رخ می دهد انقلاب نیست یک توطئه است ولی آنها بوسیله تبلیغات رسانهای قبول نکردند و نهایتا همه این اتفاقات موجب عمیق تر شدن برخی شکاف های مذهبی شد.
طرحی که غربیها، عربستان و قطر و ترکیه داشتند این بود که نمی خواستند مستقیم با ایران وارد جنگ شوند. آنها اعتقاد دارند باید برای مقابله با ایران و همپیمانان منطقه ای آن همچون حزب الله لبنان، شعیان عراقی و شعیان افغانی و غیره گروههایی درست کنند که به نیابت از این کشورها بجنگند.
*دلایلی که گروهای جهادی شیعه عاقلانه رفتار می کنند/ تفکر سلفی به سمت انقلابی گری برود؛ تروریست می شود*
در اکثر کشورهای عربی این پتانسیل وجود ندارد که گروه عاقلی مثل حزب الله تاسیس شود. نوع تفکر جریان سلفی و وهابی بهگونهای است که اگر آنها به سمت انقلابی گری هدایت شوند تبدیل به تروریست می شوند. فقه جریان سلفی و وهابی با فقه شیعه فرق می کند. عقل یکی از منابع فقه شیعه است یعنی عقل در کنار قرآن و سنت قرار دارد. ولی در فقه جریان افراطی اهل سنت عقل، تفکر و استدلال جایی ندارد لذا همین باعث می شود که فرد در جریان خیلی سطحی نگر باشد. وقتی در جریان افراط گرایانه اهل سنت، انقلابی گری رواج داده می شود به صورت طبیعی به جنایتکاری مثل داعش تبدیل می شوند. یعنی این جنایتهایی که داعش مرتکب می شود با توجه به فقه جریان افراطی سلفی-وهابی چیزعجیبی به نظر نمی رسد.
*دیدگاه جالب و دقیق"اخضر ابراهیمی" درباره تفاوت علمای شیعه با مفتیان افراطی*
زمانی اخضر ابراهیمی وزیر خارجه الجزاریر بود. در سال ۱۹۹۲ انتخابات شهرداری در الجزاریر برگزار شد که در این انتخابات گروههای اسلامگرا برنده شدند. ارتش الجزایر با توجه به اینکه از قدرت یابی اسلامگرایان احساس خطر کرد، انتخابات را باطل اعلام کرد. به خاطر باطل اعلام شدن انتخابات، جنگی خونین بین ارتش الجزایر و گروههای اسلامگرا آغاز شد. در آن زمان ایران بلافاصله با وجود اینکه الجزایر رابطه اش با ایران خوب بود علیه عملکرد دولت الجزایر موضع گیری کرد که این انتخابات آزاد بوده و اسلام گرا پیروز شدند و شما چرا باطل اعلام کردید. رابطه ایران با الجزیره مدتی قطع شد. بعد از مدتی که این روابط بهبود یافت، اخضر ابراهیمی به ایران سفر کرد و در این سفر به نکته خوبی اشاره کرد و گفت که "شما نمی دانید از چه کسانی حمایت می کنید شما خودتان اسلام گرا هستید و فکر می کنید اسلامگرا های افراطی الجزایری هم مثل شما فکر می کنند. آنها با شما تفاوت عمدهای دارند. در حوزههای شیعه وقتی یک فردی می خواهد مرجع تقلید شود باید حداقل ۴۰ سال درس بخواند. این دروه طولانی باعث می شود ازلحاظ فکری پخته شود و از نظر شخصیتی هم احساساتی عمل نکند و در صدور فتوای قتل و خونریزی احتیاط کند. در حالیکه در اسلامگرای سلفی قضیه فرق می کند وقتی شخصی یک و یا دو کتاب می خواند مفتی می شود و اولین فتوای آن هم فتوای قتل است".
*جایگاه رفیع حزب الله در همه تصمیمات لبنان/ عربستان بازهم شکست خورد*
پس عربستان در عراق و سپس سوریه شکست خورد. بعد آنها در لبنان که دیدند حزب الله از جنگ ۳۳ روزه سر فراز بیرون آمد و نه تنها تضعیف نشد بلکه به بازیگر بزرگ منطقهای تبدیل شد. یعنی آنها جنگی را به راه انداختند که هدفشان تضعیف و نابودی حزب الله بود. ولی الان حزب الله در لبنان به جایی رسیده است که هیچ تصمیمی مهمی بدون موافقت حزب الله گرفته نمی شود. این پیروزی حزب الله هم شکست سوم عربستان به حساب می آید.
عربستانی ها در صحنه فلسطین از هر حربهای برای شکست گروههای مقاومت اسلامی استفاده کردند، ولی عملا مقاومت در جنگهای ۸، ۳۳ و ۵۲ روزه مقاومت کردند و پیروز شدند در واقع این موفقیت ها، پیروزی ایران در مقابل عربستان دست نشانده آمریکا در منطقه بود.
*در انتخابات بحرین هر ۱۰۰۰ رای یک شیعه مساوی است با یک رای سنی! *
وقتی موج بیداری اسلامی به بحرین رسید استدلالی را که عربستانی ها در سوریه داشتند، در بحرین نیز همان استدلال را به کار می بردند. با این تفاوت که در سوریه آنها می گفتند که ۷۰ درصد مردم سنی هستند و نظام به آنها ظلم می کند، درحالی که برعکس سوریه در بحرین ۷۰ درصد مردم شیعه هستند. "القرضاوی" در خصوص بحران بحرین سخنرانی کرد و مدعی شد که بحران بحرین، انقلاب نیست بلکه یک شورش طایفهای است و آنها می خواهند یک حکومت سنی را نابود کنند و به جای آن یک حکومت ولایت فقیه را سر کار بیاورند. درحالیکه مردم بحرین در شعارهای خود، سرنگونی حکومت بحرین را نمی گفتند بلکه خواستار برگزاری انتخابات آزاد، تعیین نخست وزیر به واسطه رای مجلس بودند. الان انتخابات در بحرین آزاد که نیست، بلکه در انتخابات این کشور هر هزار رای یک شیعه، مساوی است با یک رای سنی!
*اشتباهات برخی از اعضای سیاسی حماس درباره سوریه از کجا شروع شد؟ *
یکی از مشکلاتی که ایران با برخی از اعضای سیاسی حماس داشت، این بود که آنها می گفتند که هیچ نظامی مثل نظام سوریه از ما حمایت نکرد اما ما نمی توانیم مقابل خواست برحق مردم سوریه بایستیم. پاسخ به آنها این بود که خوب چطور شما در بحرین جلوی خواست مردم می ایستید و از پادشاه بحرین حمایت می کنید و حرکت مردم را محکوم می کنید و اگر واقعا این منطق شما است و در بحرین هم از مردم حمایت می کردید می گفتیم که شما صداقت دارید.
*عربستان از اوضاع بحرین می ترسد چون در همسایگی "القطیف" و "الاحساء" است*
وقتی اوضاع بحرین بحرانی شد، همین بحران برای عربستان ضربه ای محکم بود. چون مناطقی از عربستان (القطیف و الاحساء) در همسایگی بحرین شیعه نشین هستند که منابع نفتی عربستان نیز در همین مناطق شیعه نشین قرار دارد، لذا اگر عربستان این مناطق را از دست بدهد، منابع نفتی خود را از دست داده و منافع سعودی ها به خطر میافتد.
*رواج وهابیت در یمن به وسیله عربستان/حوثی ها به شیعیان ۱۲ امامی گرایش پیدا کرده اند*
عربستانیها از چند دهه قبل درصدد رواج فرقه وهابیت در یمن هستند، برهمین اساس اقدام به مسجد سازی و تبلیغ در یمن کردند که تا حدودی موفق هم بودند، ولی هنوز به آن اندازه موفق نشدند که فرقه وهابیت در یمن گسترش پیدا کند. بیشتر مردم یمن زیدی و شافعی هستند که در این میان بخشی از زیدیها، حوثیهایی هستند که بر اثر همین تحولات به شیعیان اثناعشری گرایش پیدا کرده اند.
*کاری که حزب الله در ۲۰ سال کرد، انصارالله در ۲۰ روز انجام داد*
زیدیها از نظرعقیدتی شیعه ولی از نظر فقهی سنی هستند. حوثی ها شاید نزدیک ۱۲ درصد از جمعیت "زیدی ها" را شکل دهند ولی در فعل و انفعالات به یکی از بازیگران اصلی در صحنه یمن تبدیل شده اند و حتی بقیه قبائل یمن نیز با آنها ائتلاف کرده اند. این تحول بی سابقه است به قول یکی از بزرگان کاری که حزب الله در ۲۰ سال انجام داد انصار الله در ۲۰ روز انجام دادند.
*منصور هادی به دنبال "ایزوله کردن" محل سکونت حوثی ها بود*
- اساساَ چه شد که بحران یمن به اینجا رسید؛ خواست مردم و گروه های نظیر انصارالله چه بود و چرا عبدالله صالح که دشمن حوثی هاست در کنار آنها قرارگرفت؟ لطفا در این باره توضیح دهید؟
اسداللهی: علت شروع جنگ در یمن این بود که منصور هادی طرحی مبنی بر تقسیم بندی جدید استانها را طراحی کرد که در این طرح منطقه صعده، محل سکونت حوثی ها ایزوله و راه دریایی آنها قطع می شد و درگوشه ای آنها را گیر میانداخت، که به دنبال این اتفاق اعتراضها شروع شد و حوثی ها این طرح را علیه خود دانستند.
*دلیل ائتلاف عبد الله صالح با انصارالله/عربستان خود را در محاصره ایران می بیند*
بلافاصله قبائل زیدی که دل خوشی از عربستانیها نداشتند، همپیمان حوثیها شدند. البته رهبری هوشمندانه عبد الملک الحوثی هم واقعا تاثیر داشت. در این میان علی عبدالله صالح که دشمن تاریخی حوثی هاست و ۶ بار هم با حوثی ها وارد جنگ شده است، ولی در این تحولات به خاطر اینکه عربستان و قطر وی را بر زمین زده بودند، در کنار حوثیها قرار گرفت و از آنجایی که ارتش یمن
را علی عبد الله صالح پایه گذاری کرده است لذا قسمت عمده ارتش یمن به علی عبدالله صالح وفادار هستند. تعدادی از فرماندهان ارتش یمن که زیدی بودند، بلافاصله با حوثیها همپیمان شدند و ائتلافی قوی و کارآمدی تشکیل دادند. در مقابل ائتلاف مردم و گروه های یمنی، وهابیها به همراه حزب اصلاح یمن و باقی مانده ارتش یمن که ضد علی عبدالله صالح بودند، خیلی راحت شکست خوردند. که چهارمین شکست عربستان در منطقه در یمن رقم خورد. سعودی ها در رسانههای خود به صراحت می گویند که ایران ما را در عراق، سوریه، بحرین، لبنان و یمن که تنگه باب المندب را در اختیار دارد، محاصره کرده است.
*وصیت ملک عبدالله به پسرانش: یمن باید عقب مانده بماند/چرا یمن رقیب عربستان است؟ *
یمن تنها کشورعربی است که پتانسیل رقابت با عربستان را دارد از همین رو تلاش عربستان از چندین سال پیش بر این است که یمن پیشرفت نکند که وصیت ملک عبدالله به پسرانش نیز این بوده که یمن باید عقب مانده بماند. اما سوال اینجاست که چرا ملک عبدالله این وصیت را کرده بود؟ چون یمن از لحاظ مساحت کشور بزرگی است بعد جمعیت این کشور قابل رقابت با جمعیت عربستان است علاوه برآنها منابع نفتی زیاد و ساحلی گسترده دارد که هم به دریای عرب و هم به دریای سرخ و تنگه باب المندب که موقعیت بسیار مهم و ژئوپلیتیکی دارد، مشرف است.
*۳ استانی که عربستان از یمن گرفته با زیدی ها بیشتر قرابت دارند تا وهابی ها*
عربستان سه استان اسماعیلیه و زیدی نشین شمال یمن را از این کشور گرفته است. چون مذهب مردمان این مناطق اسماعیلیه است، آنها با زیدی خیلی بیشتر از وهابیها قرابت دارند. عربستان در این مناطق با مشکلات عدیدهای مواجه است. لذا اگر یمن دولت قدرتمندی باشد برای عربستان مشکلات فراوانی را بوجود می آورد. وقتی یمن در نظام دو قطبی به دو قسمت تقسیم شد، عربستان خیلی خوشحال بود که این تقسیم بندی باعث می شد که توان یمن نصف شود. پس از فروپاشی نظام دو قطبی، یمن جنوبی و شمالی برخلاف میل و تلاشهای عربستان، متحد شد و این اتحاد کابوسی برای عربستان شد. عربستان از آن زمان تلاش می کرد که این کشور را به نابودی بکشاند. با توجه به اینکه علی عبد الله صالح روی کار بود، زمینه برای این فرو پاشی مهیا بود. ولی علی عبد الله صالح برای اینکه عربستان با یمن کاری نداشته باشد، سه استان یمن را به آنها بخشید.
با توجه به مسائلی که مطرح کردیم اگر این وضعیت کلی را در نظر بگیریم عربستان چطور می خواهد این وضعیت را تحمل کند. این وضعیت برای عربستان قابل تحمل نیست. بخصوص اینکه عربستان از سیاست های اوباما ناراضی است. البته عربها از جورج بوش هم ناراضی بودند و می گفتند که جورج بوش دو بار به خاورمیانه حمله کرد، که در یکی از این حملات طالبان را از بین برد و در دومی صدام را نابود کرد که به دنبال این اقدام افغانستان و عراق به رایگان تقدیم ایران شد.
- به خوبی به نقش عربستان در بحران های منطقه و نیز شکست های پی در پی سعودی ها از محور مقاومت و ایران اشاره کردید؛ در اینجا مایلیم درباره اسلام اخوانی و نقش ترک ها در مناقشات منطقه نیز بدانیم؟
*الگوی اوباما در ابتدا برای مسلمانان؛ هم اسلام گرا، هم اخوانی هم حامی رژیم صهیونیستی*
اوباما به جهان اسلام اعلام کرد که در نظر دارد، الگوی یک اسلامی که از نظرغرب مورد تایید است، به جهان معرفی کند. از همین رو در اولین سخنرانی خود در این منطقه غرب آسیا که در ترکیه انجام شد خطاب به جهان اسلام گفت که اگر شما الگوی اسلامی می خواهید، اردوغان و کشورش یک الگوی مورد تایید غربی ها هستند از این رو باید از اردوغان و کشورش الگو بگیرید که هم اخوانی و اسلامگرا هستند و هم و با رژیم صهیونیستی رابطه دارند. این اسلام، اسلام خوبی است. اگر شما می خواهید اسلامی باشید، نباید مثل ایران باشید.
*عرب ها، اسلام ترکی را = ظلم های امپراطوری عثمانی می بینند*
درجهان اسلام اساسا سه نوع اسلام وجود دارد؛ اسلام ایرانی، اسلام عربستانی و اسلام ترکی. اوباما که درصدد معرفی اسلام ترکی به عنوان اسلام الگو بود بعد از مدتی متوجه شد که الگوی اسلام ترکی برای عربها جذابیت ندارد. چراکه تاریخ طولانی امپراطوری عثمانی و ظلمهایی که ترکها به اعراب کرده بودند باعث ایجاد یک حافظه تاریخی در اعراب نسبت به ترک ها شده بود. اعراب از دروان امپراطوری عثمانی به عنوان دوران استعمار ترکی یاد می کنند. اسلامگراهای سنتی یعنی اخوانیها از اسلام ترکی خوششان می آید ولی لائیکهای عرب به شدت ضد ترک هستند.
*الگوی اسلام اخوانی الگوی دوم آمریکا برای اعراب*
اوباما یک سال پس از معرفی اسلام ترکی به عنوان اسلام الگو در سفری به مصر در دانشگاه قاهره تلویحا الگوی اسلام اخوانی (اخوان المسلمین) را بعنوان الگوی اسلامی معرفی کرد. به این دلیل که اسلام اخوانی هم عربی بود و هم اینکه اخوانی ها در همه کشورهای عربی شعبه داشتند و این برای اعراب جذاب بود.
به همین دلیل بود که وقتی موج بیداری اسلامی شروع شد، آمریکاییها به شدت از اخوانیها حمایت کردند. در واقع آنها به ارتش مصر گفتند که به مبارک بگویید که تاریخ مصرفاش تمام شده است و باید برود. مبارک قصد ترک قدرت را نداشت ولی شورای نظامی تشکیل جلسه داد و به مبارک گفت که ما نمی خواهیم جلوی ملت بایستیم چون ارتش مصر هیچ موقع، ملت مصر را سرکوب نکرده است. لذا بیانیهای خوانده شد و مبارک بعد از ۱۸ روز مقاومت از قدرت برکنار شد.
*دلایلی که عربستان با اخوانی ها خوب نیست/ قطر و ترکیه اخوانی ها را علیه "اسد"سامان دهی کردند، عربستان سلفی ها را*
اما پیروزی اخوانیها در مصر و افتادن قدرت به دست اخوانی ها برای عربستان قابل تحمل نبود. عربستانیها در طول تاریخ با اخوانیها خوب نبودند. چون دارای دو الگوی اسلامی متفاوت هستند. اختلاف این دو الگوی اسلامی ریشه تاریخی دارد چون زمانیکه جمال عبد الناصر اخوانیها را از مصر اخراج کرد آنها به عربستان پناه بردند و اکثرا به عنوان معلم در سیستم آموزش و پرورش مشغول بکار شدند. بر همین اساس عربستانی ها مدعی هستند که کتابهای دینی آنها را اخوانی ها تدوین کرده اند و در این کتابها علیه آل سعود حرف زده شده است.
بنابراین، این شرایط برای عربستان قابل تحمل نبود. از یک طرف به خاطر تحولات سوریه و عراق با ایران مشکل داشت و از طرف دیگر از تحولات مصر و تونس و لیبی به خاطر اینکه به نفع اخوانی ها بود راضی نبود. لذا شکافی بین عربستان و امارات از یک طرف و ترکیه و قطر از طرف دیگر ایجاد شد. آمریکا هم دچار مشکل شده بود چون میخواست محوری را شکل بدهد که با هم سازگار نمی شد. در بحث اخوان المسلیمن اختلاف نظر داشتند ولی در سوریه باهم متحد بودند. در بحث سقوط نظام بشاراسد، ترکیه و قطر ائتلاف ملی را درست کردند که شاکله آن اخوانیهای سوریه بودند ولی عربستانیها آنرا نمی پذیرفتند و به همین خاطر عربستانی هم سلفیها را سامان دادند.
منبع: دفاع پرس