به گزارش نماینده از مهر، بوکوحرام، نام گروهی تروریستی و افراط گراست که در نیجریه فعال است. معنای نام این گروه، پیچیده نیست و به همان معنای تحت اللفظی آن یعنی «حرام بودن کتاب» است. این گروه تروریستی با تأکید بر حرام بودن آموزش های غربی، خواهان تعطیل شدن همه مدارس غربی است. در این زمینه و با هدف معرفی بیشتر این گروه با دکتر سید جواد میری دانشیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به گفتگو نشسته ایم. سیدجواد میری دارای مدرک دکتری از دانشگاه بریستول انگلستان است و مطالعات و پژوهش های گسترده ای در زمینه مطالعات منطقه ای داشته است. متن این گفتگو از نظر می گذرد؛
*تفکر بوکوحرام چیست؟ چگونه شکل گرفته اند؟ خاستگاه پدیدار شدنشان کجاست؟ الان حوزه فعالیت شان در کجاهاست و اساساً تفکرشان چیست و چه می گویند؟
حقیقت امر این است که وقتی ما می خواهیم درباره بوکوحرام صحبت کنیم باید چند نکته را مد نظر خودمان قرار بدهیم؛ یکی این است که فضا یا بستری را که بوکوحرام در آن رشد و نمو کرده باید بشناسیم و باز خوانی کنیم و ببینیم در چه فضایی در چه مقتضیاتی و براساس چه شرایطی بوکوحرام رشد کرده است. آیا ارتباطی بین بوکوحرام به مثابه یک جنبش تروریستی و تکفیری با جنبش ها و یا حرکت های تروریستی و تکفیری در دیگر مناطق جهان اسلام و دیگر بخش های دنیا وجود دارد یا نه؟ آیا بوکوحرام به نگرش های سلفی و وهابی که حامیان آن در عربستان سعودی هستند و شاهزادگان و معماران سیاست های تکفیری که به گونه ای به دربار عربستان سعودی وصل هستند، ارتباطی دارد یا ندارد؟ این یک بخش قضیه است.
بخش دیگر قضیه این است که ما وقتی درباره بوکوحرام صحبت می کنیم، باید بدانیم که بوکوحرام به عنوان یک حرکت تکفیری چه ارتباطی از حیث اندیشه ای و تفکری با مسئله سلفی گری و نگاه و نگرش های وهابیت و از آن مهمتر نگرش ابن تیمیه در جهان اسلام دارد. این دو مسئله و اما مسئله سوم این است که یکی از مشکلاتی که ما امروز درباره شناخت و بررسی اینگونه حرکت ها داریم این است که مطالعات میدانی در مورد اینها از طرف جامعه شناسان، اندیشمندان، مردم شناسان و اصحاب علوم انسانی ایران انجام نشده است.
شاید یکی از نقاط کلیدی و ضعف دستگاه سیاسی ما این است که اطلاعاتی که ما درمورد اینها داریم یا اطلاعات امنیتی و سیاسی است که براساس مشاهدات امنیتی و ... جمع آوری شده است و یا بر اساس نتیجه ترجمه کتاب های اروپاییان و آمریکایی هایی ها و یا شاید هم تا حدودی اسرائیلی ها باشد که در مورد این نهضت ها و در مورد این جنبش ها انجام شده و بعد ما آنها را ترجمه کردیم و بعد براساس آن بینش سعی می کنیم اینها را مطالعه کنیم. اینها نکاتی است که ما باید در کلان موضوع تکفیری ها در جهان به طور کلی و خصوصاً بوکوحرام در کشور نیجریه در نظر داشته باشیم.
*شباهت ها و مشترکات بین این نوع گروه های تکفیری و تندرو چیست؟
به نظر می رسد که اینها به گونه ای یک مخرج مشترک واحدی دارند و اگر بخواهیم این گروه های مختلف و به ظاهر حتی متنازع تکفیری را تبارشناسی کنیم و یک مخرج مشترک برای شان پیدا کنیم ریشه یا ریشه های این تفکر به گونه ای به وهابیت برمی گردد و اگر بخواهیم در تاریخ اندیشه و فقه سیاسی اجتماعی اسلام هم یک بنیانگذار و یک خاستگاهی برایش پیدا کنیم به ابن تیمیه برمی گردد. این نکته ای است که باید مورد توجه قرار گیرد.
اما از سوی دیگر وقتی که می خواهیم درباره نزاع های تکفیری وبه ویژه درباره بوکوحرام صحبت کنیم، باید مقداری جغرافیای سیاسی افریقا را مد نظر قرار بدهیم، به این معنا که همانطور که خوانندگان تان هم می دانند، افریقا یکی از مکانها و یکی از قاره هایی بوده که از بدو پیدایش استعمار کهنه و بعد استعمار نوین به گونه ای مستعمره اروپا بوده است و این استعمار به انحای مختلف، فرهنگ بومی و فرهنگ هایی که در آنجا وجود داشته است را به شیوه های گوناگون از بین برده است و زیرساخت هایی که به عنوان مثال می توانسته افریقا را مهیا برای ورود به جهان مدرن بکند، تقریباً از بین برده است.
شما اگر به نیجریه نگاه کنید کشوری در همسایگی آن وجود دارد به نام نیجر. خود اسم نیجریه و نیجر اصلاً اسامی ای هستند که اسامی بومی این کشورها نیستند. نیجریه و نیجر از کلمه نیگرو به معنای سیاه به وجود آمده است. اما چرا یکی نیجر و یکی نیجریه شده است؟ به خاطر اینکه نیجر را فرانسه تحت استعمار داشته و قسمت دیگر را انگلیس تحت استعمار خودش قرار داده بود. یعنی اگر ما به جغرافیای سیاسی این منطقه نگاه کنیم می بینیم که فرهنگ، زیرساخت، چارچوب های آموزش و پرورش و چارچوب های فرهنگ بومی این منطقه در دوران استعمار تقریباً نابود شده بود.
در دهه ۵۰ و ۶۰ در ادبیات علوم انسانی گفتمانی رواج می یابد که معروف به دی کلونیزیشن (Decolonisation) یعنی استعمارزدایی است. در این دوران، شما شاهد این هستید که افراد و اندیشمندان بزرگ افریقایی چه مسلمان و چه مسیحی و چه ادیان بومی خود افریقا در صحنه جهانی رشد می کنند وپرچم گفتمان ضد استعماری را به دست می گیرند. در کشورهای مختلف افریقا اینها مبارزات بزرگی را ایجاد می کنند تا جایی که مثلاً اندیشمند و متفکر امریکایی به نام مالکوم ایکس در امریکا تحت تأثیر این گفتمان، حرکت و جنبش های بزرگی را در آمریکا رقم می زند و حتی آن چیزی که در آمریکا به جنبش نافرمانی مدنی، توسط مارتین لوترکینگ و دیگر بزرگان سیاهپوست آمریکایی رخ داده است، ملهم از این حرکت هایی بوده که در افریقای سیاه صورت می گیرد و بعد در دورانی که به دوران پسا استعماری می توان از آن نام برد، وقتی سفید پوست ها از این منطقه می روند و سیاه ها سرنوشت سیاسی ممالک خودشان را به دست می گیرند، اتفاقات عجیبی در این منطقه رخ می دهد.
یکی از این اتفاقات، رشد و ظهور دیکتاتوری و استبدادهای شدید و جنگ های داخلی است. علل اش را اگر بخواهیم پیدا کنیم، شاید بتوان گفت که تجربه نهاد حکومت در این کشور ها به مدت دویست سال از بین رفته بوده است و با این خلایی که ایجاد می شود، زیرساخت های دولت _ ملت و حکومت در این کشورها به گونه ای از بین رفته بود که باز سازی آنها در عرض ۱۰ یا ۲۰ سال به گونه ای غیرممکن می نمود و افراد و سیاستمدارانی که خودشان جزء روشنفکران افریقا محسوب می شدند در چنین فضا و بستری خودشان به سمت دیکتاتوری و استبداد می روند. مثلاً رابرت موگابه در زیمباوه ایشان یکی از بزرگان حرکت های ضد نژاد پرستی و حرکت های ضد استعماری اما خود او آرام آرام به یکی از دیکتاتورهای افریقا تبدیل می شود.
در چنین فضایی شما آرام آرام می بییند که در قاره ای مانند افریقا که دارای منابع غنی بسیار زیادی هم هست و یکی از شاهراه های انرژی هم محسوب می شود، رشد و نمو و ظهور جنگ های داخلی و مبارزان و کسانی که ما با نام ترورریست از آنها یاد کنیم در جای جای افریقا می بینیم که نمودار می شود.
اگر مشخصاً بخواهیم در مورد خود نیجریه صحبت کنیم، یکی از بزرگترین کشورهای آفریقا است که حدود ۱۷۰ میلیون جمعیت دارد و نیمی از این جمعیت مسلمان است که در شمال و غرب نیجریه زندگی می کنند و نیمی دیگر از این جمعیت، مسیحی هستند که در مرکز و جنوب نیجریه ساکن هستند. بیش از ۶۰ درصد از مردم نیجریه مشغول به کشاورزی هستند. در حدود دهه ۹۰ میلادی به این سو، گروهی به نام بوکوحرام که می توان آنها را در گروه تکفیری ها قرار داد در نیجریه شروع به خودنمایی کردند.
*بنیان گذار این گروه کیست و دنبال چه اهدافی هستند؟
بببینید، بنیان گذار و رهبران بوکوحرام را در تاریخ این گونه یاد می کنند؛ می گویند فردی به نام محمد یوسف از اواسط دهه ۹۰ میلادی گروهی از جوانان نیجری را به نام «الشباب»، یعنی جوانان در کنار خودش جمع می کند که این گروه در ابتدا تحت رهبری فردی به نام ملام لاوا بوده اند که خود او هم به مطالعات دینی می پرداخته است که گروهی را به نام الشباب دور خودش جمع می کند. بعد این فرد به در اواسط دهه ۹۰ میلادی به بهانه ادامه تحصیلات در حوزه دین و مطالعات دینی، این گروه را ترک می کند و رهبری گروه را به جوانی با نام محمد یوسف واگذار می کند.
جالب است، بدانید که محمد یوسف در کجا تحصیل کرده است. چرا که نوع تحصیلات محمد یوسف و سبقه تشکیلاتی وی با عربستان ارتباط بسیار وثیقی دارد. محمد یوسف، تحصیلاتش را در عربستان گذرانده در مکه و مدینه بوده و در حوزه های علمیه آنجا تحصیل کرده است. در آنجا بوده که با تفکرات ابن تیمیه آشنا می شود.
یکی از ایده های کلان بوکوحرام و همین تشکیلاتی که محمد یوسف آن را رهبری می کند، این است که می گویند، ریشه تمام مشکلات نیجریه در آموزش غربی است و به بهانه های مختلف هم با علوم غربی مخالفت کرده است. یعنی به زبان دیگر اگر ما بخواهیم مفهوم بوکوحرام را به فارسی ترجمه کنیم بوکوحرام در زبان نیجریه ای یعنی کتاب حرام است و منظورشان از کتاب و تحصیلات هم، همان علوم و تحصیلات غربی است.
من این را بیشتر باز می کنم، خیلی ساده محمد یوسف می گفت که علوم غربی حرام است. اما ریشه این تفکر در چیست؟ ریشه این تفکر به نکته ای برمی گردد که مرحوم دکتر صادق آئینه وند آن را با عنوان بزرگترین معضل علما و اندیشمندان جهان اسلام یا مانع پیشرفت جهان اسلام می دانست و آن، عدم فهم عصری از دین است. یعنی عصری نشدن فهم دین یا موانعی که در روبروی فهم دین به صورت عصری وجود دارد.
این یکی از بزرگترین موانع است و اگر ما بخواهیم مثلاً بوکوحرام را تجزیه و تحلیل بکنیم باید برگردیم به این نکته که در قاره افریقا، مسئله تجدد و روبرو شدن با مفاهیم مدرن دچار مشکلات عظیمی شده است و یکی از علل بزرگ این مسئله هم این است که مسئله اجتهاد و مسئله روبرو شدن با مسائل مستحدثه با ابزار و شیوه های نوین یک امر قبیح شناخته شده است.
یعنی اگر شما بیاید اجتهاد بکنید و یا بیاید دست به فهم دین براساس چارچوب های مقتضیات زمان بزنید، این یک امر مذموم است و الشباب و بوکوحرام و ابن تیمیه نمونه واضح و مبرهنی از این نوع تفکر در جهان اسلام است که با مسائل مستحدثه نه تنها نمی خواهد روبرو شود و نه تنها برای مسائل مستحدثه حیات انسانی مشروعیت قائل نیست، بلکه اساساً می خواهد این مسائل را حذف کند هم از نظر عینی و هم از نظر ذهنی و علت اینکه این گروه های تکفیری دست به حرکت های خشونت آمیز می زنند اتفاقی نیست. چرا که در شاکله ذهنی و فکری شان، مسائل مستحدثه هم باید در ذهن آدم پاک شود و هم در عین باید حذف شوند. این نکته ای است که باید بیشتر به آن توجه کرد.
محمد یوسف که یکی از رهبران اصلی و یا به تعبیری یکی از بنیان گذاران بوکوحرام بود به صراحت اعتقاد داشت که الگوی آموزشی غرب که در نیجریه جریان دارد، ریشه تمام مشکلات کشور است وی عنوان بوکوحرام را برای مجموعه تحت اختیار خود برگزید تا با این وسیله بیان کند که از نظر اسلام آموزش و پرورش به شیوه غربی ممنوع است. مثلاً انکار تکامل داروینی را انجام داد، نفی کروی بودن زمین و مقابله با واکسن سراسری فلج اطفال و حرمت استفاده از ابزار های غربی و حتی کلاه ایمنی برای موتور سواران. معتقد بود که باید با اینها مبارزه کرد. شاید این مسائل، خیلی سخیف به نظر بیاید. اما ریشه این تفکر برمی گردد به نوع نگاه وهابیت که با مسائل مستحدثه مشکل دارد.
*چرا دولت نیجریه با اینها از ابتدا شروع به مبارزه نکرد؟
برخی ها معتقدند تا پیش از یازده سپتامبر بوکوحرام در واقع یک فرقه وهابی بود که هیچ خطر جدی را ایجاد نمی کرد و تنها مسئله ای را که درموردش صحبت می کرد، سیستم آموزشی و تحصیل دختران بود که از والدین می خواست که نگذارید که فرزندانتان به این نوع مدارس بروند و بیشتر یک حالت تبشیری و تبلیغی داشتند. در حالی که خطر اصلی تفکر وهابی است که مانع بزرگی است در مقابل عصری شدن فهم دین و نهادینه کردن تجربه مدرنیته.
سلفی ها مدرنیته را به غرب گرایی تقلیل می دهند و وقتی به غرب گرایی آن را تقلیل می دهند، بعد می آیند یک سری ابزار و آلاتش را هم برجسته می کنند. بعد می گویند که هر کسی غیر از این باشد، ترجیح می دهد که کافر بر مسلم حکومت و ولایت داشته باشد و هرکسی هم که ضد ما باشد باید با آن جنگید و دولت هم دارد غربگرایی را ترویج می کند.
در حالی که بزرگترین سوالی که پیش روی جهان اسلام قرار گرفته این نیست که مدرنیته غربی را قبول کند یا نه، بلکه بزرگترین سوال و پرسش این است که اصلاً تجدد را ما چگونه میتوانیم در بستر جهان اسلام هضم کنیم و آن را مفهوم سازی کنیم و نوعی از تجدد که از دل و جان و جامعه ما جریان دارد را با ارزش ها و تجربه تاریخی و با شاخصه های فرهنگی خودمان تطبیق بدهیم.
اما زمانی که شما این مسئله را به غربگرایی تقلیل می دهید، کل معادله پیش روی ما تغییر می کند. یعنی نیروهای سیاسی، اجتماعی فرهنگی به گروه های غربگرا و گروه های ضد غربگرا تقسیم می شوند و هر کسی بیرون از این چارچوب قرار بگیرد، هیچ کاری نمی تواند انجام بدهد.
*خود این آقای محمد یوسف چه شد و به کجا رفت؟
شخص خود یوسف یک واعظ در یکی از مساجد شهر میداقوری بوده است که به تبلیغ وهابیت می پرداخت. مدتی به اتهام وعظ بدون مجوز به زندان می افتد و بعد گروهی را تشکیل می دهد و فتوایی هم علیه استفاده از واکسن فلج اطفال و ... صادر می کند. در سال ۲۰۰۹ در درگیری ای که با نیروهای امنیتی نیجریه دارد کشته می شود.
بعد از او فردی به نام ابوبکر شیکاو رهبری این گروه را به عهده می گیرد. شیکاو روستایی در مجاورت مرز نیجر است. او در دانشکده مطالعات حقوقی و اسلامی «بورنو استیت» درس خوانده و به چند زبان مسلط است. زبان های هوسه، فولانی، کنوری و عربی را بلد است، اما به هر دلیلی عامداً انگلیسی حرف نمی زند. سنش هم حدود ۴۰ تا ۵۲ سال تخمین زده می شود. بعد از کشته شدن محمد یوسف این آقای شیکاو رهبری گروه بوکوحرام را به عهده می گیرد که چندین بار هم زخمی شده و چندین بار هم نزدیک مرگ بوده، اما تا کنون جان سالم به در برده است.
*سوالی که ممکن است پیش بیاید این است که چرا برخی مسلمانان در نیجریه اقبال به این گروه بوکوحرام دارند؟ زمینه های اقبال مسلمانان به بوکوحرام چیست؟
خیلی ها و بسیاری از تحلیل گران به ویژه اروپائیان سعی می کنند که آن را به این مسئله تقلیل بدهند که اینها پایگاه اجتماعی ندارند و بعد اینها یک سری گروه های تکفیری هستند و تفکرات بسته ای دارند و ... اما تشریح نمی کنند که واقعاً زمینه های اجتماعی و اقبال جوانان به این نوع گروه ها چیست؟ چرا این جور چیز ها وجود دارد؟ حقیقت امر این است که این شاید معضل بسیاری از دولت های موجود در جهان سوم باشد و آن هم این است که فساد نهادینه شده و سیستماتیک دستگاه های دولتی و عدم توزیع عادلانه ثروت و شفاف نبودن ساختار های سیاسی اجتماعی و فرهنگی در کشورهای جهان سوم از جمله نیجریه زمینه هایی را ایجاد کرده که ناراضی بودن و عدم رضایت مردم را به حد اعلی رسانده است.
نیجریه یکی از ثروتمندترین کشورهای افریقاست و درآمد نیجریه از منابع نفتی بسیار بالا است. اما چگونه است که در چنین جامعه ای فقر به صورت سیستماتیک وجود دارد؟ تبعیض طبقاتی و شکاف های طبقاتی بسیار مشهود است. علل این چنین مسائلی چیست؟ ناکارآمدی نهاد دولت و ناکارآمدی سیستم توزیع ثروت در این کشورها و فساد نهادینه باعث شده نمونه های اجتماعی به وجود بیاید که افرادی مانند محمد یوسف و ابوبکر شیکاو بتوانند از این وضعیت موجود برای اهداف خودشان استفاده کنند.
دولت ها یا کشورها یا نهادهایی که در عربستان سعودی به گونه ای تبلیغات تروریسم جهانی می کنند و به گونه ای سعی در تقویت نیروهای تکفیری در منطقه و در جهان اسلام دارند، به جای اینکه بیایند و ثروت خودشان را در راه اسلام و در بهبود مسائل انجام بدهند، در تقویت این شکاف ها انجام می دهند و به گونه ای نیروهای تکفیری را تقویت می کنند.
البته نکته دیگری در اینجا هم هست که شاید به گونه ای جزء مقتضیات و شرایط اجتماعی که در این مناطق وجود دارد و باعث شده که به این گروه ها تا حدودی از این خطرها برای پیشبرد اهداف خودشان استفاده کنند. یکی از آنها رقابت عمیقی است که بین گروه های تبشیری مسیحیت و اسلام در قاره افریقا وجود دارد. یعنی گرو های تبشیری، دستگاه تبلیغات مسیحیت و دستگاه تبلیغات اسلام در این قاره رویاروی هم قرار گرفته اند و به این مسائل دامن می زند و سعی در یارگیری دارند.
بعد در کشوری که مثلاً نصف نصف یا به گونه ای ۴۵، ۵۵ مسیحی یا مسلمان است، اینها دارند از این حربه استفاده می کنند. اگر به فرض مثال مسلمانان خودشان را ساماندهی نکنند و دولت را در اختیار نگیرند و به گونه ای خودشان را مقاوم نکنند، ممکن است که مسلمانان مسیحی بشوند یا اینکه مسیحیان قدرت را دست بگیرند و این گروه های تبشیری از این واهمه ها و ترس ها هم در دستگاه تبلیغات خودشان زیاد دارند، استفاده می کنند.
*در آغاز گفتگو از ارتباط استعمار و افراط گرایی صحبت کردید و اینکه استعمار با تخریب زیرساخت ها زمینه بروز این جریانات را فراهم کرده است. آیا ارتباط استعمار و افراط گرایی به همین محدود می شود؟
ارتباط تنگاتنگی میان ظهور افراطی گرایی و استعمار کهنه و نوین وجود دارد. استعمار کهنه توسط امپراتوری ها ساماندهی می شد اما استعمار نوین توسط کمپانی های فراملیتی. به این معنا که ما باید ببینیم که به عنوان مثال ظهور و شیوع و یا حداقل شروع فعالیت بوکوحرام بعد از فروپاشی دولت معمر قذافی در لیبی به گونه های عجیبی رشد کرده است. یعنی وقتی که دولت قذافی از هم پاشید و القاعده و دیگر گروه های افراطی توانستند مثلاً شهرهای نفت خیز لیبی را به دست خودشان بگیرند، یک ارتباطات تنگاتنگی بین شرکت های فرانسوی، انگلیسی، آلمانی و حتی امریکایی با این گروه های افراطی در لیبی برقرار شد و اینها شروع کردند به فروختن نفت، بدون اینکه درآمد این نفت به بیت المال ریخته شود و در سیستم اقتصاد لیبی ریخته شود.
الان یک همچینین سیاست هایی هم در نیجریه دارد اتفاق می افتد. یعنی اگر همین گروه بوکوحرام بتواند سیستم سیاسی و نهاد دولت – ملت را در نیجریه نابود یا تضعیف کنند، به نظر می آید که از آن سو با ترانزیت مافیای کمپانی های فراملیتی که در حوزه انرژی فعال هستند، ارتباطشان بیشتر می شود کما اینکه ما همین مسئله را در عراق و بخش هایی از سوریه و حتی در افغانستان که نفت ندارد نیز شاهدیم.
من خودم در افغانستان بودم و مشاهده می کردم که شرکت های انگلیسی فراملیتی، در منطقه بدخشان بدون اینکه به دولت مرکزی پاسخگو باشند، با ارتباطاتی که به عنوان مثال با امیران و سرکردگان طالبان و غیره داشتند، این لعل بدخشان را می بردند.
همان طور که می دانید هر یک کیلو سنگ قیمت خیلی بالایی دارد. یعنی اگر در افغانستان مردم افغانستان هیچ کاری نکنند و فقط این سنگ ها را بفروشند، تا آخر عمر همه می توانند مانند شاهنشاه زندگی کنند. اما هیچ کدام از اینها در چرخه اقتصاد افغانستان جریان ندارد و به نظر می آید که بین ظهور شرکت های فراملیتی و تضعیف نهاد های دولت- ملت در منطقه خاورمیانه و در مناطق مختلف افریقا و کشورهای جهان سوم، ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. آنها اگر بتوانند نهاد دولت-ملت را تضعیف کنند، شاید به گونه ای راحت تر و به گونه ای دیگر یک نوع از استعمار نوین را در این مناطق می توانند برقرار کنند.
اگر بخواهیم جمع بندی کنیم که ماهیت این نیروهای افراطی و بوکوحرام چیست، خیلی خلاصه می توانیم بگوییم که نیروهای تکفیری و جنبش های تکفیری در منطقه نیجریه به گونه ای از نظر اندیشه ای در راستای اهداف وهابیت و در راستای اهداف سلفی گری و تکفیری دارند، اهداف آنها را انجام می دهند.
از نظر مالی خیلی متکی به عربستان هستند و اگر مستقیماً هم وابسته به دولت عربستان نباشند و نتوانیم ارتباط تنگاتنگ اینها را نشان دهیم، حداقل این است که بعضی از امیران و شاهزادگانی که در عربستان هستند، به گونه ای دارند این نیروها را تقویت می کنند و هم از نظر منابع مالی، نظامی و حتی آموزش دادن خیلی تأثیرگذار هستند.
از سوی دیگر به نظر می رسد که یک سری حرکت هایی توسط مافیای جهانی ترانزیت انرژی شرکت های فراملیتی وجود دارد و خیلی اشتیاق دارند که نهاد دولت – ملت را در این کشورهایی که از درون استعمار توانسته بودند خودشان را نجات بدهند و استقلال سیاسی بالنسبه پیدا کنند و با تکیه برانرژی و منابع غنی ای که داشتند بتوانند به عنوان مثال حتی از نظر اقتصادی هم خودشان را زا نظام استعماری غرب و اروپا و امریکا خارج کنند، با این حرکت ها دوباره وارد یک فضای نواستعماری می شوند که در این فضا دیگر امپراتوری ها نیستند که لشکر می فرستند بلکه شرکت های فراملیتی هستند که با استراتژی های نوین سیاست های خودشان را به پیش می برند.