به گزارش نماینده به نقل از فارس، دیدار با یکی از فراماسونرهای لژ فرانسه و آلمان و تنها بازمانده گروه ۵۳ نفره -گروهی از زندانیان سیاسی که اکثرا از نسل دوم فراماسونهای تکرار انقلاب فرانسه در ایران بودند، گرایشهایی ضد دینی و ضد سلطنتی داشتند و در رسیدن به قدرت سیاسی از روشهای جعل، توطئه، و فتنه استفاده میکردند- و یکی از معدود افراد زنده حزب توده ایران و شنیدن حرفهای پیرمرد فرتوتی که در زندگی ۹۹ ساله خود شاهد زنده تمامی اتفاقات اخیر بود، وسوسه انگیز است.
در ادامه پرونده ویژه «مرگ یک ایدئولوژی» طی گفتگویی با «انور خامهای» تنها عضو بازمانده از سران حزب توده به بازخوانی قسمت کوتاهی از حیات سیاسی حزبی پرداختیم که یکی از بازیگران اصلی سپهر سیاسی ایران در ۱۰۰ سال اخیر بود.
«انور خامهای» در ۲۹ اسفند ۱۲۹۵ به دنیا آمد، در سال ۱۳۱۳ در دانشکده صنعتی در رشته مهندسی شیمی ادامه تحصیل داد. در زمان دانشجویی با گروه ۵۳ نفر آشنا شد و فعالیت جدی سیاسی خود را آغاز کرد.
در سال ۱۳۱۶، گروه ۵۳ نفر به اتهام توطئه و مرام اشتراکی بازداشت شدند. نتیجه محاکمه آنها برای مرد جوان، ۶ سال زندان بود که در مهرماه ۱۳۲۰ با یک سال تخفیف از زندان آزاد شد.
انور خامهای در بهمنماه ۱۳۲۱ به استخدام دبیرستان صنعتی درآمد و دبیری را آغاز کرد و در سال ۱۳۳۲ به عضویت حزب توده درآمد که غالب اعضای اصلی آن از گروه ۵۳ نفر بودند.
او در کادر حزب توده، سردبیر و اداره کننده روزنامه «رهبر ارگان» حزب هم بود. انور خامهای به علت اعتراض به سیاستهای کمیته مرکزی حزب توده در دیماه ۱۳۲۶ به همراه خلیل ملکی، جلال آل احمد، فریدون توللی و تنی چند از حزب توده انشعاب کرد. برخی محققین این انشعاب را نخستین عصیان علیه استالینیسم ارزیابی میکنند.
انور خامهای مهمترین و اساسی ترین انتقاد به دستگاه رهبری حزب توده را «وابستگی بی قید و شرط آنان به شوروی» میدانست.
دیگر هوش و حواس درستی ندارد، در پاسخ به نخستین سوال ما میگوید: «توی سرم خیلی شلوغ است! خیلی! چیزی به ذهنم نمیآید. شما موضوعات را بگویید تا درباره اش صحبت کنم.»
از رابطهاش با کیانوری پرسیدیم. پیرمردی که گمان کردیم خیلی هوشیار نیست، گویا منتظر یک جرقه بود:
«کیانوری خیلی آدم عجیب و کثیفی بود! به این بدی که شّر مطلق بود. چه برای دوستان و چه برای اربابانش که شوروی بودند. به اربابان خود هم خیانت کرد.»
ساواک در یکی از اسنادش تلویحا گفتههای پیرمرد را تایید میکند: «شخصیتی خشن، جاهطلب که هیچ گونه احساسات انسانی ندارد و برای به دست گرفتن قدرت به هر کاری دست میزند.»
انور خامهای شاگرد تقی ارانی در کلاس درس فیزیک دبیرستان و سپس شاگرد مکتب او در گروه ۵۳ نفر، هنوز بعد از گذشت اینهمه سال از او به خوبی یاد میکند: «دکتر ارانی خصوصیات برجسته و قابل ذکری داشت، زمانی که ما را بازداشت کردند در بازجوییها او از خود شجاعت و مقاومت نشان داد و همینطور مقاوت میکرد. ولی بعد از آنکه عبدالصمد کامبخش با پلیس ساخت، ارانی در زیر شکنجه مجبور شد اعترافات دیگران را تأیید کند. برعکس برخی تصورات، ارانی عجیب میهنپرست بود. قبل از اینکه ما را بگیرند یکبار از او سوال کردم که اگر در ضمن جنگ، دولت شوروی مجبور شود به ایران حمله کند ما باید چه کار کنیم؟ واقعاً این سوال بود که ما باید طرف روسها را بگیریم یا نه؟ من شخصاً این سوال را از ارانی کردم. به خوبی و به روشنی به یاد میآورم که خیلی صریح و بدون مکثی گفت: ما علیه هر تجاوزی حتی اگر شوروریها باشند میجنگیم و باید از مملکت خودمان دفاع کنیم.»
انور خامهای دیگر به مارکسیسم اعتقاد ندارد و قاطعانه میگوید: «گرایش به مارکسیسم اشتباهی بود که همه اعضا به آن مبتلا شدند. ما گول خوردیم، کمونیسمی که ما بر اساس کتاب تبلیغاتی بوخارین و تروتسکی درک کرده بودیم، دقیق نبود. ما در ایران از روسیه یک بهشت ایدهآلی میساختیم و آرزویمان رسیدن به آنجا بود.»
او پیش از این هم گفته است که «به نظر من حتی بوخارین هم اشتباه کرد، چون وقتی از این افکار اجتماعی، یک حکومت مثل شوروی تاسیس شد، به این افکار فلسفی چندان توجهی نشد. لنین این افکار را وسیلهای برای جمع آدمها میدانست و اصل قضیه را حکومت کردن با زور میدانست. کسانی هم که بعد لنین آمدند، چه استالینیست و چه تروتسکیست همین راه را رفتند، این با راهی که مارکس میگفت، فرق داشت. مارکس فیلسوف و معتقد بود که جامعه باید بر اساس اندیشههای فلسفی اداره شود. اما سرنوشت این فکر به این شکل شد، غیر از این هم ممکن نبود، زیرا وقتی این افکار در روسیهای که از ابتدای پیدایشاش همیشه با زور و کشتار اداره شده بود، پیاده شد، نتیجهای بهتر از این حاصل نمیشد و مارکسیسمش به لنینیسم تبدیل میشود. البته مارکسیستها معتقد به برابری انسانها بودند و میگفتند که کارگر با سرمایهدار برابر است. این افکاری است که از زمان افلاطون و ارسطو هم مطرح بوده است، اما این اندیشهها در جامعه روسیه عملی شد، نتیجهاش استالین شد که دیکتاتوری خشن بود. بنابراین من معتقدم که نه کمونیست شدن ما و نه مارکسیست شدن ما شکل درستی نداشت. حتی دوست داشتیم برای ادامه تحصیل به روسیه برویم و آنجا «علم واقعی» را یاد بگیریم. اما بعدها فهمیدیم که آنجا چه خبر بود.» (ویژهنامه نوروزی سالنامه اعتماد ۹۰)
انور خامهای که گویا یادآوری خاطرات همنشینی با طبری و کیانوری آزارش میدهد، میگوید: «کیانوری و طبری همهشان نوکر بودند. هم نوکر آلمان هم نوکر روسیه. فاسد و کثیف و پست بودند! جز ضرر چیزی برای مملکت نداشتند».
در خصوص چرایی جدا شدنش از حزب نیز گفت: «من همان اول فهمیدم که راه حزب، اشتباه است اما میخواستم به ملت کمک کنم تا در موقع لازم آنها را مفتضح کنم. خودم را به کیانوری و طبری چسباندم تا در موقع لازم حجاب را پاره کنم و تک بیت صائب را میخواند: دشمن دوست نما را، نتوان کرد علاج/ شاخه را مرغ چه داند که قفس خواهد شد»
انور خامهای قاطعانه میگوید: «حزب توده در تمام سالهای حیاتش در ایران، با پول و حمایتهای شوروی و جمع کردن یک عده آدمهای بیمغز از جای جای کشور -آذربایجان، گیلان، مشهد، تهران و کرمان- به وجود آمد که هیچ چیزی جز ضرر برای مردم نداشتند. تمام فعالیت این حزب، اطاعت کورکورانه از سیاستهای دولت شوروی و سرچشمه تمام خطاها و انحرافات این سرسپردگی بود.»
پیرمرد ۹۹ ساله که به زبانهای فرانسه، روسی، آلمانی و انگلیسی مسلط است در ۶۰ سالگی ازدواج کرد، ۲۹ سال با همسر جوانش زیست و در تصادفی او را از دست داد.
انور خامهای مصرانه چندین بار تاکید میکند که: «با کیانوری کار کردن، فعالیت طبیعی زندگی را از ما گرفت، نتوانستیم در جوانی زندگی عادی و معمولی داشته باشیم، ازدواج کنیم، دست محبت روی سر بچههایمان بکشیم. حزب توده زندگیمان را فاسد کرد.»