شناسهٔ خبر: 90740 - سرویس چندرسانه‌ای
منبع: مهر

ام‌البنین ایران کیست؟+عکس

فاطمه عباسی،مادر 4شهید دنباله عجیب‌ترین آدرس ایران را که گرفتیم به خانه‌ای ساده در انتهای بن بست شهیدان جوادنیا رسیدیم. اینجا خانه ای با آدرس خیابان شهید جوانیا، کوچه شهیدان جوادنیا، بن بست شهیدان جواد نیا است!

به گزارش نماینده به نقل از مجله مهر، صاحب‌خانه این خانه حتی از خود آدرس هم عجیب‌تر بود. مادری ۸۰ ساله که چهار فرزندش با فاصله کمی از هم شهید شده‌اند و یکی از دخترانش را هم در تصادف از دست داده؛ اما تا به حال یک بار هم با صدای بلند گریه نکرده است. مادری  که وقتی از فرزندان شهیدش می‌گفت، آرام و شمرده تعریف می‌کرد؛ حتی از نحوه شهادت عزیزانش؛ اما وقتی به یاد کودکان یمنی می‌افتاد، برافروخته می‌شد. مادری که فرزندانش را راهی جبهه کرد تا از آن‌ها فقط نامی بر خیابان و کوچه‌ یادگاری بماند.

DSCF2393.jpg

اولین ساکنان این محله بودیم

«فاطمه عباسی» متولد ورده ساوه است؛ اما بعد از ازدواج به تهران آمده و از ۱۸ سالگی در این محله ساکن شده است. خودش می‌گوید که از اولین ساکنان این منطقه بوده و تمام فرزندانش به جز فرزند ارشدش در این محله متولد شده‌اند. از حاج آقا می‌گوید که اولین اذان‌ سحرهای ماه رمضان در این محله را او می‌گفته است و از فرزندانی که اینقدر مراقب تربیتشان بوده است که اجازه نداده حتی لقمه‌ای حرام به سفره آن‌ها راه پیدا کند. آدرس خانه این مادر را به راحتی می‌توان پیدا کرد: خیابان شهید احمد جوادنیا، بن‌بست شهیدان جوادنیا، منزل خانواده جوادنیا.

ام‌البنین ایران

احمد اولین فرزند این خانواده بوده که شهید شده است: «احمد از قبل از انقلاب فعالیت می‌کرد. یادم هست همان موقع شبی دیر به خانه آمد. ساعت دو نیمه شب بود؛ اما من بیدار بودم. دنبالش تا اتاق رفتم و دیدم چیزی را لابلای روزنامه‌ پنهان کرده است. در صندوق را که باز کردم، فهمیدم قوطی رنگ است و از آنجا بود که فهمیدم که او شب‌ها «مرگ بر شاه» را دیوارنویسی می‌کند.» احمد آن زمان جواهرساز بوده و به قول مادر بیکار نبوده است تا اینکه او در سال ۵۹ به دست کومله‌ها شهید می‌شود. مادر تا خبر شهادت احمد را می‌شنود نه شکایت می‌کند نه حتی گریه: «من سریع سجده شکر به جا آوردم؛  چون احمد بالاخره به آرزویش رسید.» چیزی از شهادت احمد نگذشته بود که علی و یونس ۱۸ و ۱۶ ساله هم بهانه جبهه گرفتند تا دو سال بعد این دو برادر هم به برادر بزرگترشان بپیوندند: «علی و یونس هر دو برای عملیات خرمشهر رفته بودند. علی شب شهید شده بود و یونس صبح؛ اما چون یونس جلوتر بود، جنازه‌اش چند روز دیرتر و موقع مراسم ترحیم علی رسید.» محمد پسر ته‌تغاری و شوخ طبع خانواده هم پنج سال بعد به شهادت رسید تا بالاخره مادر خود را «ام‌البنین ایران» کند.  

شهید جوادنیا

در هر وضعیتی نماز را اول وقت می‌خوانم

ساعت خانه‌اش را پنج دقیقه جلو کشیده است. خودش با خنده می‌گوید: «به خاطر نماز این را جلو کشیده‌ام که مهمانان را پنج دقیقه زودتر بیرون کنم تا زودتر به نمازم برسم!» در مورد نماز اول وقت با هیچکس رودربایستی ندارد؛ حتی با مهمانانی که هر هفته در هیئت خانگی ساده‌اش شرکت می‌کنند. سال‌هاست که در خانه‌اش هیئت برگزار کرده و  قرآن و انعام ختم می‌کند. تاسوعا و عاشورا قورمه‌سبزی نذری می‌دهد، آن هم با سبزی‌ای که خودش پاک کرده باشد.  هر سال محرم خانه این مادر حسابی شلوغ می‌شود.  

هیچ وقت در انظار گریه نکردم

نکته جالب درباره این مادر روحیه قوی اوست و اینکه به هیچ‌عنوان گریه نمی‌کند: «وصیت فرزندان من این بوده که در انظار گریه نکنید. کاری نکنید که دشمن شاد شویم. من هم هیچ موقع در انظار گریه نکردم و هر موقع هم گریه کردم برای مظلومیت حسین (ع)  گریه کردم.» این روحیه تا جایی است که حتی وظیفه دلداری دادن به مادران شهدای دیگر را  هم بر عهده می‌گیرد: «وقتی آدم با خدا معامله می‌کند دیگر ناآرامی نمی‌کند. همه به من آن زمان می‌گفتند تو گرمی نمی‌فهمی؛ اما الان چند سال است که از این قضیه گذشته است؟ خدا هر مصیبتی که به انسان می‌دهد، صبرش را هم می‌دهد. اصلا خود حضرت زینب بر قلب من دست کشیده است و به من یاد مصیبت‌هایی که بر ایشان گذشته است، مصیبت خود را فراموش می‌‌کنم.»  

آمریکا حق ندارد در کشور ما دخالت کند

بر دیوار خانه‌اش در کنار عکس پسرانش، عکس امام خمینی و رهبری به چشم می‌خورد. تمام اخبار و حرف‌های رهبری را دنبال می‌کند. از کودکان یتیم‌شده یمنی خبر دارد و با اینکه هشتادساله شده، اندکی از انقلابی‌بودنش کم نشده است. «ذره‌ای از اینکه بچه‌هایم شهید شده‌اند، ناراحت نیستم. پشیمان شویم؟ مگر کسی که این راه را انتخاب کرد، پشیمان می‌شود؟ من هر بار که آقا را در تلویزیون می‌بینم، کلی قربان‌صدقه‌اش می‌روم و از اینکه اینقدر قاطع و محکم جواب آمریکا را می‌دهد، لذت می‌برم. آمریکا دشمن است. در زمان‌های قدیم، قبل از انقلاب یک سگ آمریکایی به این محله آمد و ۱۶ نفر را زخمی و یک دختر ۱۲ ساله را هم کشت؛ اما هیچکس حق اعتراض یا شکایت نداشت. الان هم مخالف این هستم که این‌ها را داخل کشور بیاورند و این تجهیزات [نظامی و هسته‌ای] را نشانشان بدهند.»

من هم اسلحه برمی‌دارم

خانم عباسی از اینکه دوباره جنگ بشود، ترسی ندارد. از اینکه دو پسر دیگرش را به جبهه بفرستد، هم هراسی ندارد: «خودم هم همراهشان اسلحه بر می‌دارم و به جبهه می‌روم.» به رسم تمام مادرها هم دعا می‌کند،  هم توصیه: «خدا ان شاالله تمام دشمنان این مردم و اسلام را ریشه کن کند.  جوان‌ها هم باید پشتیبان آقا، دولت و شهدا باشند. ربطی به دیروز و امروز ندارد. در هر زمانی باید جوان‌ها به این موارد عمل کنند تا عزت اسلام و ایران حفظ شود.»