نماینده/سیدعابدین نورالدینی: ۱- آقای روحانی قبل از آنکه به دنبال حل کردن سایر مسائل اختلافی با آمریکا باشد، ابتدا باید چارهای برای همین موضوعی که فعلا درگیر آن هستند، یعنی موضوع هستهای تدبیر کنند! هنوز موضوع هستهای به جایی نرسیده است! مذاکره با آمریکا برای لغو تحریمها آغاز شد و این مذاکرات هنوز هیچ دستاوردی برای مردم ایران نداشته است! بهرغم تعطیلی و توقف بخش مهمی از صنعت هستهای ایران، مذاکره تیم هستهای آقای ظریف برای مردم ایران چه آوردهای داشت که اکنون در میانه راه مذاکرات، برای حل سایر موارد اختلافی ابراز تمایل میشود!؟ یک واقعیتی وجود دارد و آن این است که رفتار و ادبیات دولت در قبال مذاکرات مدتی است با مطالبات ملت از این مذاکرات فاصله گرفته است. یعنی آن اهتمام لازم برای رعایت انطباق مطالبات دولت و ملت مشاهده نمیشود. گفتوگوهای هستهای در ابتدا با محوریت «مذاکره برای لغو تحریمها» آغاز شد اما اکنون پس از ماهها گفتوگوهای دوجانبه و چندجانبه، گویا برخی به دنبال آن هستند که «مذاکره برای توافق» جایگزین مذاکره برای لغو تحریمها شود! خب! این قطعا موجب سلب اعتماد عمومی میشود. دولت باید نهایت تلاش خود را انجام دهد که در افکار عمومی بهعنوان نماینده ملت در مذاکرات هستهای پذیرفته شود!
۲- دولتیها توافق لوزان را روی دست گرفتند و بهرغم تمهیدات فراوان با استقبال عمومی مواجه نشدند!
در واقع به غیر از آنکه روایت دولتهای آمریکا و ایران از توافق لوزان متفاوت و بعضا متناقض بوده است، در ایران نیز میتوان یک نوع دوگانگی در برآورد از توافق لوزان را مشاهده کرد. دولت که به نمایندگی از ملت به مذاکرات هستهای رفته است، معتقد است آنچه در لوزان انجام داده، مطالبات عمومی بویژه درباره لغو تحریمها را محقق میکند! دولتیها توافق لوزان را جشن گرفتند و وزرا به ظریف، ظریف به وزرا، روحانی به ظریف و ظریف به روحانی تبریک گفتند! اما طی این ۲ روز همه ما دیدیم که واکنش مردم به توافق لوزان، با واکنش دولت متفاوت بود. گزارهها و نشانههایی که حاکی از همزبانی مردم و دولت درباره توافق لوزان باشد دیده نشده است. حتی بهرغم تمهیدات گسترده برای ایجاد یک کارناوال خیابانی در حمایت از این توافق، توفیق چندانی بهدست نیاوردند. توئیت معنادار ظریف درباره تجمع ساعت ۲۰ جمعه و نیز سخنرانی روحانی یک ساعت قبل از زمان تجمع هم باعث نشد یک تجمع خیابانی قابل توجه در حمایت از توافق لوزان بهدست آید. جالب آنکه اقدامات غیر منطقی صدا و سیما برای تهییج و تحریک افکار عمومی برای دفاع از توافق لوزان هم باعث تهییج و تحریک مردم برای آمدن به خیابان نشد. به هر حال پروژه دیپلماسی خیابانی ناکام ماند و به جای آنکه نشانگر همزبانی دولت و ملت در موضوع مذاکرات باشد، روایتگر یک شکاف نگرانکننده شد!
۳- «تردید»! این مهمترین پیامی است که از رفتار مردم نسبت به توافق لوزان میتوان دریافت کرد. البته این به معنای ناامیدی نیست اما کاملا مشخص است که محاسبات عمومی نسبت به مقوله تحریمها و مذاکرات هستهای نسبت به گذشته تغییر کرده است. متاسفانه این تردید میتواند به مرور باعث ایجاد بیاعتمادی میان ملت و دولت شود! تغییر رفتار مردم نسبت به مذاکرات هستهای و نتیجهبخش بودن آن البته دلایل متعددی دارد.
اول، نقدهای جریان فعلی حاکم بر قوه مجریه به مذاکرات هستهای گذشته و مقوله تحریمها اساسا فاقد بنیانهای عقلی و صرفا متکی بر هیجانها و احساسات عامهپسند بود. آنها با تعابیر تودهپسند تفسیری از مذاکرات و موضوع هستهای مطرح کردند که حل مشکل معیشت و تحریم را وابسته به صرفا مذاکره با آمریکا کرده بود. یعنی افکار عمومی حل موضوع هستهای و مخاصمه آمریکا با ایران را عامل بهبود معیشت و یک امر ساده میدانست. وعدههای روحانی در انتخابات نیز بر همین انتقادات احساسی مبتنی بود. وعده حل مشکلات در ۱۰۰ روز نیز مبتنی بر همین رفتار و ادبیات عامهپسند بود. در واقع یک نوع سادهانگاری و سطحینگری نسبت به مقوله هستهای و تحریمها توزیع شد! اکنون با گذشت یک سال و نیم از مذاکرات اما تناقض نقدها و وعدهها با آنچه رخ داده را درک کرده و تا حدودی با واقعیت موضوع آشنا شدهاند.
دوم، دولتیها باید نسبت به مخدوش شدن صداقت خود در جامعه هوشیار باشند! آنچه دولتیها درباره توافق ژنو روایت کردند به مرور رنگ باخت و به مرور صحت انتقادات نسبت به محتوای این توافق آشکار شد. در واقع جامعه متوجه شد که روایت اولیه دولتیها از مذاکرات و توافق ژنو چندان با واقعیت تطابق نداشت. از سوی دیگر طرح دغدغههای حزبی از سوی ظریف در مذاکرات بر اعتماد مردم نسبت به دولت اثر گذاشت. اصرار دولتیها بر محرمانه ماندن متن مذاکرات و به عبارتی مخفیکاری آنها هم تاحدودی افکار عمومی را مردد کرد. در واقع هرچه زمان گذشت امید جامعه نسبت به نتیجهبخش بودن مذاکرات کمرنگ شد و این منجر به بیاعتمادی و شکاف خواهد شد. برخی آمارهایی عجیب مدعی بهبود شاخصهای اقتصادی هم در این ماجرا بیتاثیر نبوده و نیست. آمارهایی که نتیجه و اثر آن بر سفره مردم قابل مشاهده نبود.
سوم، جامعه شاهد آن بود که دولت به غیر از مذاکرات و امید به گشایش خارجی تقریبا هیچ تحرک قابل تاملی در سایر حوزهها برای بهبود وضعیت معیشتی مردم وجود ندارد. اگرچه اکثر مردم طرفدار توافق هستهای هستند اما سکون و کم تحرکی دولت در این حوزه سوالبرانگیز بوده است! چراکه مردم تبعات و هزینههای قمار یک دولت بر مذاکرات هستهای را میدانند.
چهارم، رفتار آمریکا در طول مذاکرات و ادبیات توهینآمیز آنها نسبت به دولت و مردم ایران نیز میتواند در ایجاد شکاف میان ملت و دولت موثر باشد. مقامات آمریکایی بارها مدعی شدهاند دولت ایران ناگزیر از نشستن پای میز مذاکره بود و به نوعی این ادعا را مرتبا تکرار میکردند که کلید حل مشکلات ایران در اختیار آنها است! رئیسجمهور آمریکا بارها مدعی شد نتیجه انتخابات ریاست جمهوری ۹۲، محصول فرآیندی است که او با کلید زدن تحریمها ایجاد کرد! آنها همچنین مدعی شدند که بقای دولت نیز وابسته به توافق است! در واقع ادعاهای گزاف آمریکاییها میگوید ظهور و بقای دولت ایران وابسته به اهرمهایی است که در اختیار کاخ سفید است. این قبیل رفتارهای متبخترانه و انفعال دولت در قبال آن نیز نوعی سرخوردگی را منجر میشود.
به هر حال به هر دلیلی که باشد مردم آنگونه که دولتیها تصور میکردند از توافق لوزان استقبال نکردند. شاید برخی فکر میکردند مردمی که باخت مقابل آرژانتین یا بوسنی را جشن میگیرند، براساس همان معادله توافق لوزان را هم جشن خواهند گرفت اما در عمل این اتفاق نیفتاد! واقعیت این است که مردم هم دیگر به کسی چک سفید امضا نمیدهند! این البته موضوع خوشایندی است و این امیدواری را ایجاد میکند که حداقل در ۳ ماه آینده تلاشی برای جلب اعتماد ملت صورت گیرد.
***
شاید به جز ادعای جان کری مبنی بر مادامالعمر بودن اجرای پروتکل الحاقی توسط ایران، تقریبا هیچکدام از مفادی که در آمریکا درباره مفاد توافق لوزان گفته و نوشته شد، برای ما در ایران تازگی نداشت! در واقع ما در ایران شوکه نشدیم! رآکتور آب سنگین اراک همان اسفند ۱۳۹۲ که آمریکاییها در مذاکرات پیشنهاد بازطراحی آن را دادند، دیگر قرار نبود افتتاح شود! نطنز نیز تنها با ۵ هزار سانتریفیوژ قدیمی و برای غنیسازی اورانیوم به میزان ۶۷/۳ درصد فعالیت میکند. ۱۳ هزار سانتریفیوژ ایران بلااستفاده خواهد ماند. قرار است فردو به یک تراژدی ملی تبدیل شود. تاسیساتی که زیر کوه ایجاد شد و فلسفه آن امن بودن در مقابل حملات نظامی دشمن بود، حالا قرار است به یک پارک تحقیقاتی تبدیل شود! جواد ظریف فقط توضیح دهد این چه توافقی است که میگوید غنیسازی را روی زمین انجام دهید و تحقیقات را زیر زمین! آیا این اتفاق جوک نیست! از آن مضحکتر، اخذ رضایت طرف آمریکایی برای چرخش ۱۰۰۰ سانتریفیوژ بدون تزریق گاز در فردو است! «سانتریفیوژهای عقیم» هم آیا یک دستاورد هستهای به شمار میرود؟ ماجرای ذخایر هم از مدتها قبل مشخص بود! با هر فرمولی که باشد، چه ذخایر اورانیوم غنیشده ایران به روسیه منتقل شود و چه براساس یک زمانبندی ثابت تبدیل به اکسید شود، ایران حق ندارد بیشتر از ۳۰۰ کیلوگرم اورانیوم غنیشده زیر ۵ درصد داشته باشد!
حالا آقایان بگویند! اینها شادی دارد؟ باید برای آن جشن گرفت!؟