نماینده/دکتر حامد حاجيحيدری: قضيه هم اکنون، براي بسيار از خانوادههاي طبقه متوسط شهري ما، بازي اينترنتي «جنگ قبايل» (Clash of Clans) به يک معضل بدل شده است، و نوجوانان و جوانان را روياروي والدين خود قرار داده است. ميليونها نفر در سراسر دنيا، و بويژه در ايران، مشتري بسيار ويژهاي براي بازي «کلش آو کلنز» هستند. آن همه بويژه و اين همه بسيار، از آن روست که يک بازي بيست و چهار ساعته که هر لحظه جدايي از آن ميتواند با خسارات زيادي همراه گردد، و دانش آموزان معتاد به آن، حتي آماده شدهاند تا براي نباختن و کسب درآمد از فروش فتوحات قبايلي خود، تحصيل خويش را ترک نمايند، با يک کارد آشپزخانه در مقابل والدين خود قرار گيرند، و مصرانه به جاي هر کار مثبت ديگري، مصروف و متمرکز بر اين بازي شوند.
اين بازي در رده اعتياد آورترين بازيهاي ديجيتال قرار گرفته است، و در تمامي پروتکلهاي ديجيتال، اعم از ويندوز، آي. او. اس. و اندرويد، به شدت در حال پيگيري است. اين بازي هم اکنون در صدر جدول پر درآمدترين بازيهاي اپ استور اپل و پلي استور گوگل قرار دارد، و همين طور بالا ميرود و به الگويي براي ساير بازيهاي ديجيتال تبديل شده است. در آمد حاصل از اين بازي براي استوديوي فنلاندي «سوپر سل»، در سال ۲۰۱۴، با رشدي خيره کننده، معادل يک مميز هشت دهم ميليارد دلار بوده است، و اين ميزان، تنها مربوط به درآمد شرکت سازنده است، و دخل بازي بازان از فروش دستاوردهاي بازي خود به کساني که خواهان سعود سريع به سطوح بالاتر بازي هستند، وجه بسيار جذابي براي بازي بازان و از جمله بازي بازان جوان و نوجوان ايراني و چيني ساخته است.
و والدين ايراني سر در گماند که بايد با اين چالش دشوار چه کنند؟ فرزندان آنها به رغم همه شيوههاي شناخته شده پيشين، سبکي نامأنوس براي زندگي آينده خود انتخاب کردهاند؛ بازي کن، زندگي کن!
تزهايي در تحليل قضيه
تز اول: نوجواني که از خانواده برخاسته، آن را مزاحم «پيشرفت مجازي» خود ميبيند. استفاده از اينترنت در گسترش توانمنديهاي فردي، نحوي شمشير دو لبه است؛ از يک سوي، فرديتِ فربه شده، ساختارهاي اجتماعي را به استهزا ميگيرد، و در سوي ديگر، ساختارهاي اجتماعي تضعيف شده که بخش مهمي از توانمنديهاي فردي را تشکيل ميدهند، با تضعيف خود، فرديتها را هم به نحيفي ميکشانند.
تز دوم :در کنار مثال «کلش آو کلنز»، يک نمونه شناخته شده و کلاسيک اين وضعيت متناقض در مورد اينترنت، معضل «کپي رايت» است. از يک سو، استفاده از اينترنت به عنوان بستر انتشار اطلاعات، موجبات سهولت بالايي در مبادله و بهره برداري از اينترنت را پديد آورده است، ولي در سوي ديگر، افراد، در هراس از سوء استفاده از اطلاعات خود، با محدوديتهاي بسيار مواجه ميشوند.
تز سوم : منظور از گوشزد نمودن اين نمونه آن است که دريابيم که گسترش اينترنت، به معناي دگرگوني عميق زمينه اجتماعي، از چيزي است که بشود بر مبناي زير بناهاي يکپارچهاي که تا کنون درک ميشد، درک و تحليل کرد.
تز چهارم:وقتي اغلب مردم پذيرفتند که رويدادهاي اسرارآميز آيندهاي که در رايانه و شبکه رقم ميخورد، لا اقل براي آنها قابل تحليل نيست، زمينه براي نحوي «تقديرگرايي جديد» فراهم ميآيد. ما در دنياي تکنولوژيک رايانه، انگار، بدون هيچ انتخابي مشارکت ميکنيم. از هر يافته نوين تکنولوژيک که براي ما «تقدير» شود، بدون آنكه خود بخواهيم استفاده ميکنيم. گاهي از آنها راضي هم نيستيم، ولي براي آنكه از دنياي متعارف بيگانه نشويم، مجبوريم از آنها استفاده کنيم و در آنها تبحر يابيم. در واقع، از آنجا که نميتوانيم روندهاي تکنولوژي را به درستي و دقت درک کنيم، بدون آگاهي شخصي، خود را با آن هماهنگ ميکنيم. اين وضع و حال امروز جوانان ماست.
تز پنجم:بدين ترتيب، تکنولوژي جديد اطلاعات، که در بدو امر ايدئولوژيها و عقايد سنتي را به عنوان تبعيتهاي کورکورانه مذمت ميکرد، رفته رفته به دليل بالا رفتن فوق العاده غموضها و پيچيدگيها و چند جانبگي ها و تمايزها، خود در قامت يک ايدئولوژي و سنت جديد سر بر ميآورد. براي جوانان امروز، تکنولوژي جديد اطلاعات، نه تنها به طور ضمني، مستلزم شکل گيري نحوي «ايدئولوژي و سنت جديد» گرديده است، بلکه تقدير جديد را به سطح اتحاد شرکتهاي چند مليتي براي خوراندن قطره چکاني تکنولوژي و کنترل دولتهاي بزرگ تفويض کرده است.
تز ششم : اين تقديرگرايي در قياس با تقديرگراييهاي پيشين و منوط به سنت، متفاوت است، چرا که به لحاظ اخلاقي مخربتر است؛ مردم تقدير زده، عنصري از آگاهي در مورد کليت موضوع را هم در خود نمييابند. آنها شواهد متعددي در دست دارند که نشان ميدهد که لااقل تا کنون، کليت روندهاي تکنولوژي براي محيط زيست طبيعي و اجتماعي و سلامت شخصي مردم، بيشتر مضر بوده است يا مفيد، و معلوم نيست که در آينده چه فتنههايي از آن برخيزد. اين، به رغم اطميناني است که در گذشته، مردم نسبت به منابع تقدير در خود مييافتند. حتي ارتباط ما با آخرين دستاوردهاي تکنولوژي اطلاعات از جنس «ريسک» يا «مخاطره محاسبه» شده هم نيست؛ چرا که کم و بيش محاسبه قابل اعتنايي ميسر نميباشد.
تز هفتم: در همين حال، که ظاهراً ادامه کار با اينترنت، مخرب و دشوار به نظر ميرسد، اما مردم، مجدانه مشارکت در اينترنت را ادامه ميدهند، و در اين مشارکت اجتماعي به مثابه يک الزام اجتماعي، «استقلال گرايي» مقصر است. «افراد اينترنتي» ميخواهند با ايجاد يک زندگي پر و پيمان و جدا براي خود، قدري از نا امني اطراف خود بکاهند. آنها سر خود را در مشغوليت اينترنت فرو ميکنند تا از واهمه اين ارابه بي مهار و افسار گسيخته، خلاصي يابند.
تز نهم: رکود انگيزههاي انساني در ميان «افراد اينترنتي»، در کنار اين مطلب که براي اولين بار در طول تاريخ، اقتصاد اطلاعاتي در سايه وفور ناشي از اتوماسيون کارها و تحقق آرزوي کنترل، ميتواند براي بخشي از جمعيت جهان «فراغت» را به نحو عمده اي جايگزين «همکاري در زندگي اجتماعي» کند، مشعر به اين مطلب خواهد بود که دو اتفاق به موازات هم پيش ميروند؛ ضعف در زندگي اجتماعي و فرو رفتن افراد در نحوي زندگي فردي که عميقاً مشکوک و نامطمئن است. اين، وضعيتي است که هم اکنون در کشورهاي فوقاني هرم اقتصاد جهاني به علاوه ممالک حائز منابع سرشار انرژي، کم و بيش رخ داده است.
تز دهم:ز يک ديد وسيعتر، نابساماني فعلي، محصول اين تأخر اجتماعي و فرهنگي است، و با عبور از آن، ميتوان توقع داشت که انگيزههاي انساني در راستاي تعاريف جديدي، که بويژه، حول مفاهيم تقسيم کار بين انسان و ماشين شکل خواهد گرفت، باز تعريف شوند و به حرکت در آيند.
از يک ديد وسيعتر...
آيا اينترنت، آغاز نحوي روند انحطاط تمدني است؟
نه ...
نه؛ نميتوان به سادگي به چنين نتيجهاي رسيد. در يک تحليل مرسوم اقتصادي، وضعيت فعلي رکود جهاني، نشانههاي آغاز يک انحطاط بزرگ تمدني محسوب ميشود، چرا که سرمايه، به عنوان نيروي محرکه نوآوري، در فقدان انگيزههاي انساني براي سرمايه گذاري، به چرخههاي غير توليدي افتاده است؛ اما، در ريشه، رکود فعلي به دليل عدم انطباق ساختارهاي اجتماعي و انگيزههاي انساني با پيچ تکنولوژيک بزرگي است که با پيشرفت شگرف فناوري رايانه رخ داده است.
يک ديد تازه به اينترنت ميتواند اين باشد که اينترنت را به مثابه يک واکنش اجتماعي نسبت به يک الزام اجتماعي بنگريم. نحو استقبال از اينترنت، طوري است که گويي جامعه مدتها در انتظار آن بوده است، که ناگهان فرا رسيده. اينترنت، فقط يک تکنولوژي جديد نيست؛ چيزي بيش از آن است. ميتوان استدلال کرد که اينترنت، به عنوان سيستم گستردهاي از ارتباطات، گرهها و شبکه، به راحتي قابل تقليل به يک تکنولوژي جديد صرف نيست. شبکه اينترنت، نحوي هستي شناسي عجيب و غريب ايجاد ميکند که به مردم اجازه ميدهد براي به دست آوردن تقريباً هر چيزي، همه جا باشند. اينترنت يک تکنولوژي ويژه انعطاف پذير
است، و مردم ميتوانند بر بستر شبکه، عميقاً عمل اجتماعي خود را مورد تجديد نظر و تأمل مکرر و مستمر قرار دهند، و به طيف وسيعي از نتايج بالقوه اجتماعي منجر کنند.