به گزارش نماینده به نقل از رجانیوز، از همان روز نخست انتصاب «محمد سرافراز» به ریاست سازمان صداوسیما توسط مقام معظم رهبری و حضور «علی اصغر پورمحمدی» در منصب معاونت سیما، اصلاح ساختارها و رویکردهای رسانهی ملی کلید خورد. از چابکسازی و کوچک کردن ساختارهای اضافی عریض و طویل تا ادغام برخی شبکهها که البته هنوز رسمی نشده است. اصلاحات امیدوارکنندهای که نشان از شناخت درست «سرافراز» و «پورمحمدی» از مجموعهی صداوسیما دارد و بسیاری –چه در میان هنرمندان و چه در میان کارشناسان و صاحبنظران- را به آیندهی روشنتر رسانهی ملی و کاهش بروکراسی و رفع ساختارهای زائد در این نهاد عریض و طویل امیدوارتر کرده است.
اما در کنار این اصلاحات امیدآفرین، اعلام اسامی مدیران تازهی شبکههای تلویزیون با حکم معاون سیما، نشان از حضور پررنگ برخی اسامی همیشگی و مدیران همیشه در صحنه به عنوان روسای شبکههای اصلی تلویزیون دارد. مدیرانی که به جز چند اسثتنا، یا با تغییر سمت، فقط از شبکهای به شبکهی دیگر جابجا شدهاند و یا بعد از یک کوچ کوتاه مدت از سیما به سینما، دوباره به تلویزیون بازگشته و این بار مسئولیتهای مهمتری را پذیرفتهاند.
البته ماجرای حضور چهرههای تکراری بر مناصب مهم فرهنگی، پدیدهی جدیدی نیست و نمیتوان «سرافراز» و «پورمحمدی» را مقصر چنین اتفاقی دانست. به ویژه آنکه «سرافراز» خود از معدود مدیرانی است که با درایت و تدبیر رهبر انقلاب، از خارج از این حلقهی مدیریتی به مسئولیت رسیده است. اما با این حال، به نظر میرسد مدیریت او هم لااقل در سالهای آغازین، متأثر از این میراث نه چندان خوشیمن مدیران قبلی در خلق یک حلقهی بستهی مدیریتی در حوزهی فرهنگ خواهد بود. میراثی که محصول یک فرآیند بلند مدت مدیریتی است و نشانههای آن را حتی از دهها سال پیش هم میتوان ردیابی نمود.
به طور مثال، چند ماه پیش، زمانی که هنوز ریاست جدید صداوسیما تعیین نشده بود، در میان گزینههای غیر رسمی برای تصدی مسئولیت پنج سالهی مدیریت سازمان، نامهایی به چشم میخورد که بسیاری از آنها همان گزینههایی بودند که در زمان گمانهزنیهای ده سال قبل نیز، از رقبای ضرغامی به شمار میرفتند. یعنی از ده سال پیش تا همین امسال، گزینههای ریاست سازمان صداوسیما چندان تغییر نکرده بودند. همان مدیران فرهنگی همیشگی که سالهاست بر مصدر کارند. البته این حدس و گمانها، چیزی بیش از یک خبر غیر موثق رسانهای نبود و شاید با حقیقت گزینههای موجود برای ریاست صداوسیما فاصله داشت، اما حتی همین اخبار غیرموثق هم حکایت از یک گزارهی تلخ داشت. گزارهای که نشان میداد ده سال است که در رسانههای تخصصی حوزهی سینما و تلویزیون، نامهای موجود برای تصدی ریاست رسانهی ملی ثابت ماندهاند و گزینهی جدی جدیدی به این لیست اضافه نشده است و این حقیقت، پرده از یک حلقهی بستهی مدیریت فرهنگی برمیداشت که طی ده سال، کمتر اجازهی مطرح شدن به اسامی جدید را داده بود.
البته این حلقهی بسته، نه فقط در سیما که سالهاست در سینما هم گریبانگیر مدیریت فرهنگی کشور شده است. مدیران بازنشستهی سیما به سینما میروند و با تغییر مدیران دوباره به سیما بازمیگردند. فرقی هم نمیکند مدیران دولت نهم و دهم باشند یا مدیران دولت یازدهم. چنانچه با تغییر «شمقدری» و آمدن «ایوبی»، اکثر مدیران سابق سینما (میرزاخانی، عباسیان، عرفانمنش و ...) به سیما بازگشتند و چهرههای تلویزیونی همچون «احسانی»، «جعفری جلوه»، «داروغهزاده» و ... به سینما نقل مکان کردند. حالا هم که هر سه نفر، با تغییر «ضرغامی»، به سیما بازگشتهاند.
در این میان، مدیران قدیمی سینما هم که از دههی شصت حضور دارند، همچنان مردان در ویترین و یا پشت پردهی مدیریت سینمای کشور هستند و البته در این میان، آغوش دیگر سازمانهای فرهنگی هنری کشور، همیشه رو به این مدیران باز باز است. به عبارت بهتر، بر اساس قانون بقای مدیر فرهنگی، کسی از حلقهی بستهی مدیریت فرهنگی بیرون نمیرود و فقط از منصبی به منصب دیگر، تغییر مسئولیت میدهد؛ انگار که قحطالرجال مدیریتی حاکم شده باشد.
جالب اینجاست که در چنین شرایطی، غالب مدیران فرهنگی به محض تکیه زدن بر صندلی مدیریت تازه، به شرایط نامناسب دورهی قبلی اذعان و از وضعیت نامطلوب فرهنگ، گلایه میکنند. اما با آغاز مدیریت دورهی جدید، همان مدیران سابق دوباره طی مناسکی آشنا فراخوانده میشوند و بر مصدر مسئولیتی دیگر، تکیه میزنند؛ همان مدیران سابقی که دورهی نامطلوب قبلی و وضعیت نامناسب فرهنگ که مقام معظم رهبری هم سالهاست بر آن تأکید دارند، محصول مدیریت آنهاست. همانهایی که اگر عملکرد موفقیتآمیزی داشتند، امروز وضعیت سینما و تلویزیون و فرهنگ ما این چنین نبود. اما آنها همیشه در صحنه هستند و این یعنی یک سیکل معیوب.
به هر حال، باید منتظر ماند و دید که «محمد سرافراز» در آغاز دورهی مدیریتی خود، با این میراث به جا مانده از سی سال مدیریت فرهنگی چه خواهد کرد. شاید هنوز برای حکم صادر کردن زود باشد. شاید مدیران فعلی رسانهی ملی درصددند تا سالهای نخست را با استخوان خردکردهها سر کنند و تا در سالهای آتی، نوبت به چهرههای جدید برسد. اما مدیران جدید، پنج سال و شاید هم ده سال وقت دارند تا نظریهی حلقهی بستهی مدیریت فرهنگی را ابطال کنند. اگر این توجیه که فعلاً گزینهی بهتری از اسامی موجود یافت نشده، امروز قابل پذیرش باشد، یقیناً در سالهای بعدی، قانع کننده نخواهد بود؛ چرا که حتماً مدیران تازه، وقت کافی برای تربیت چهرههای تازهنفس خواهند داشت.