به گزارش نماینده، سرگذشت بزرگان نظام یکی از گنجینه های اصلی برای آینده ی پر پیچ و خم انقلاب اسلامی می باشد. بر این اساس تصمیم گرفتیم با یکی از مردان تاثیر گذار جمهوری اسلامی و جامعه روحانیت مبارز گفتگویی داشته باشیم.
مردی که همواره در خبرگان رهبری از جایگاه بسزایی برخوردار بوده و جرقه ی یادآوری خاطره ی امام(ره) درباره ی زعامت مقام معظم رهبری، توسط او زده شد.
وی در یکی از بزنگاههای نظام اسلامی، حرکتی عمار وار انجام داده و در ۸ دی سال ۸۸، با سخنرانی طوفانی خود عاملی شد تا مردم شریف ایران در ۹ دی به پا خواسته و پرونده ی فتنه را مختومه اعلام کنند.
برخلاف انتظار، صمیمیت و صراحت نشست و گفتگوی خبرنگاران «آناج» با آیت الله شبستری در حد روابط پدر و پسری بود و خاطره ای به یاد ماندنی از خود برای ما بر جای گذاشت.
** حین سخنرانی حضرت امام(ره) درباره کاپیتولاسیون، در دو سه قدمی امام نشسته بودم
لطفا ابتدا از فعالیت های خود در دوران قبل از انقللاب برایمان بگویید...
من محسن مجتهد هستم اما چون زادگاهم شهرستان شبستر است معمولا ما را مجتهد شبستری خطاب می کنند در حالی که در شناسنامه ی ما پسوند شبستری قید نشده است.
من از سال ۳۲ تا سال ۵۳ در حوزه علمیه قم بودم و ضمن گذراندن دوره دبیرستان مقدمات عربی را نیز در تبریز و شبستر خوانده بودم. زمانی که در قم بودم در ایام تعطیلات نیز مشغول تحصیل بودم. در زمان آیت الله بروجردی طلاب در فصل تابستان به وشنوه منتقل می شدند که من نیز به آنجا می رفتم و به خاطر دارم که برخی از کتب درسی را در سالهای اولیه ورود به قم، در اشنویه خوانده ام. لذا تمام سطوح را در عرض تقریبا ۶سال به پایان رسانده و مشغول درس خارج شدم و در این زمینه از محضر اساتیدی چون مرحوم آیت الله بروجردی و پس از وفات ایشان از محضر حضرت امام خمینی، علامه طباطبایی، آیت الله گلپایگانی، مرحوم آیت الله محقق داماد و میرزا هاشم آملی، تلمذ کرده ام. فقه و اصول و فلسفه را از محضر علامه طباطبایی آموخته ام. در سال ۵۳ بنا به دعوت جمعی از دوستان تهرانی به تهران منتقل شدم.
سالهایی از انقلاب را در قم و جزء طلاب انقلابی بودم. مثلا وقتی امام در مورد کاپیتالاسیون سخنرانی کردند، من در منزل امام حضور داشتم و دقیقا یادم هست که امام در مقابل پنجره نشسته و صحبت می کردند و بین ما سه، چهار نفر فاصله بود ...
فضای آن روز چگونه بود؟
حیاط و اتاق های خانه مملو از جمعیت بود و من نیز با چند نفر فاصله از امام نشسته بودم و یک ضبط صوت نیز به همراه داشتم. به هنگام خروج از خانه ماموران ساواکی ضبط صوت مرا به زور گرفتند و بردند. به آنها گفتم حداقل نوار را بردارید و ضبط را پس بدهید اما هر دو را بردند! درواقع با اینکه خطر را احساس می کردم ولی به سخنرانی امام رفتم چرا که آن زمان نیز جزء ارادتمندان امام بودم و در جریانات حضور داشتم البته نه به عنوان شخص رسمی بلکه به عنوان یک طلبه ی انقلابی. پس از سخنرانی آن روز امام، ایشان را به ترکیه و سپس به نجف اشرف تبعید کردند.
در تهران با افراد خاصی مثل استاد مطهری، شهید بهشتی، شهید مفتح، آیت الله مهدوی کنی و دیگر بزرگان افت و خیز داشتم که جزء ارکان اصلی جامعه ی روحانیت بودند و در جلسات غیر رسمی در جمع ایشان حضور می یافتم تا اینکه این تشکل در سال ۵۶ رسمی شد. یعنی جامعه ی روحانیت مبارز تهران با حضور این حضرات که نامشان را بردم که عمدتا به شهادت رسیده اند مثل شهید بهشتی، شهید محلاتی، شهید مطهری و ...تشکیل شد. به یاد دارم که برای برگزاری جلسات مکان مشخصی وجود نداشت و جلسات اولیه در منزل شهید مفتح تشکیل می شد و سپس به صورت سیار در خانه ی اعضای دیگر تشکیل می شد تا اینکه یک جای ثابت برای برگزاری جلسات مشخص و رسمیت پیدا کرد. اعلامیه ای سرنوشت ساز با الهام از رهنمودهای حضرت امام(ره) منتشر می شد. آن زمان امام در نجف بودند اما ما همواره با ایشان در تماس بودیم و عمدتا شهید مطهری و یا شهید مفتح با ایشان تماس گرفته و در مورد شرایط ایران به امام توضیح می دادند و در مورد انتشار اعلامیه ها از ایشان کسب تکلیف می کردند.
** در نگارش اعلامیه ها بیشتر بنده و مرحوم آیت الله عمید زنجانی نقش داشتیم
یعنی اعلامیه ها مستقیما از طرف امام صادر نمی شد؟
بخشی از اعلامیه ها متعلق به خود امام بود و ایشان خود آن ها را نوشته و به ایران ارسال می کردند و ما و دیگر دوستان و همکاران آن ها را تکثیر می کردیم. پاره ای از اعلامیه ها نیز با الهام از امام به امضای جامعه منتشر می شد. برای اینکه امضاها محدود نباشد در تهران امضاها به ۵۰ یا ۶۰ مورد هم رسیده بود هرچند که شورای مرکزی و تصمیم گیرندگان همان چند نفری بود که از آن ها نام بردم. امضاها با حروف تحجی نوشته می شد؛ مثلا امضای شهید مطهری که از هر لحاظ بزرگتر و ارجح تر از دیگران بود، در ردیف میم قرار داشت هرچند که برخی از افراد ناچندان مشهور که اسمشان با الف شروع می شد، در اول قرار داشتند. با کثرت امضاها خطر نیز کاهش می یافت زیرا ساواک نمی توانست همه ی ۶۰ نفر را دستگیر کند.
در نگارش اعلامیه ها بیشتر بنده و مرحوم آیت الله عمید زنجانی نقش داشتیم. بزرگان جامعه ی روحانیت تصمیم می گرفتند و دستور می دادند به تناسب ایام و اتفاقات اعلامیه نوشته شود. برخی از اعلامیه ها تحلیل، برخی برای اعلام تاسف و محکوم کردن جلادان رژیم پهلوی و ... بود و به تناسب شرایط نوشته می شد.
بنده امام جماعت مسجد طلاچیان تهران بودم و مرکز فعالیت های انقلابی منطقه ۶ در آن دوران همین مسجد بود
پس از انتقال به تهران فعالیت بنده در جامعه روحانیت چشمگیر بود و همچنین در مسجد طلاچیان، مابین خیابان سهروردی و اتابک نیز حضور می یافتم که در زیرزمین مسجد جلساتی برگزار می شد و دانشجویان نیز به آنجا می آمدند و به آن ها درس تفسیر و نهج البلاغه می گفتیم. البته چند مسجد دیگر در منطقه ما (منطقه ۶) وجود داشت اما مرکزیت فعالیت ها مسجد طلاچیان بود و هنگام راهپیمایی ها نیز حرکت خود را از همین مسجد شروع می کردیم.
در شب ۲۲ بهمن (شام ۲۱ بهمن) شبی که امام دستور داده بودند حکومت نظامی شکسته شود، از همین مسجد حرکت خود را شروع کردیم اما قبل از آن مردم به خانه ما آمدند و قبل از نماز مغرب و عشا قدری در خیابان پیاده روی کردیم و سپس به مسجد برگشته و نماز جماعت را اقامه کردیم. عده ای بودند که می گفتند هر چه سخنرانی و شعار گویی داریم در همین مسجد انجام بدهیم و بیرون از مسجد نرویم اما من گفتم این دستور امام است که فرموده به خیابان ها بیایید. آنها مجبور شدند تا تبعیت کنند و همگی به خیابان ها آمدیم. به تدریج بر تعداد جمعیت حاضر در خیابان ها افزوده می شد تا اینکه چندهزار نفر تا ۱۲ شب در خیابان مطهری و سهروردی و ... پیاده روی کردند.
در آن شرایط هرآن احتمال داشت که هواپیمای رژیم جمعیت راهپیما را بمباران کند اما مردم شجاعت به خرج دادند و تا ۱۲ شب در خیابان ها بودند. صبح آن شب خبر رسید که پادگان ها و کلانتری ها و صدا و سیما و ارگان های دیگر به دست انقلابیون و مردم افتاده است. بدین ترتیب در یوم الله ۲۲ بهمن انقلاب به پیروزی رسید.
** آیت الله مهدوی کنی به من گفت که مدت دستگیریمان خیلی کم شد و فایده ای ندارد!
درمورد رمضان سال ۵۶ و ماجرای دستگیریتان بفرمایید.
همان طور که گفتم گاه جلسات جامعه ی روحانیت به صورت سیار تشکیل می شد و مکان مشخص و ثابتی وجود نداشت. در یکی از شبهای ماه رمضان سال ۵۶، حدود ۲۲ نفر از علما از جمله شهید مطهری، شهید بهشتی، اقای موسوی اردبیلی و آیت الله مهدوی کنی و دیگر آقایان که من هم در خدمتشان بودم، در غرب تهران جلسه ای برگزار کردند که قرار بود تا سحر ادامه داشته باشد. شهید بهشتی یا شهید مطهری (یکی از این دو بزرگوار) با امام(ره) تماس تلفنی برقرار کردند و در مورد حادثه ی اصفهان به امام خبررسانی کردند و گفتند رژیم پهلوی خیلی از مردم را در اصفهان به شهادت رسانده است. امام فرمود اعلامیه ای صادر و مردم را به استقامت دعوت کنید و مجلس ختم و مراسماتی نیز برگزار کنید.
من و آیت الله امامی کاشانی را مامور به تنظیم اعلامیه کردند تا به امضای شورای مرکزی و جمع خارج از شورا برسانیم. من همان جا مختصر متنی را نوشتم تا با آیت الله امامی کاشانی تشکیل جلسه داده و آن را کامل کنیم.
نزدیک سحر دیدیم که ماموران رژیم پهلوی با حدود ۲۰ یا ۳۰ کامیون و ۲۰۰ پلیس خانه را محاصره کرده اند. ماموران از هر دو طرف صفی تشکیل داده و ما را از خانه به سمت کامیون ها هدایت می کردند و هنگام عبور جیب هایمان را نیز می گشتند. وقتی نوبت به من رسید آن متنی را که در جلسه نوشته بودم از جیب من درآورند و مشتی هم به سمت من حواله کردند. فکر می کردم به خاطر مدرکی که از جیب من پیدا کردند پای من گیر است و کارم سخت تر از بقیه است.
به هرحال ما سوار کامیون شدیم اما چون کامیون ها سرپوشیده بودند ما نمی دانستیم که ما را کجا می برند. جایی ما را پیاده کردند و داخل بردند که بعدا فهمیدیم آنجا کلانتری صبا بوده است.
جیب هایمان را خالی کردند و اشیا را از قبیل کلید و پول و ... تحویل گرفتند. با تخلیه جیب هایمان ما فکر کردیم لابد مدت زندان طولانی خواهد بود.
جایتان خالی! وقت سحر به ما سحری نان و هندوانه دادند. نماز صبح را خواندیم و تا ظهر همان جا ماندیم.
حدود ۲۰ نفر از آقایان حاضر ائمه ی جماعت تهران بودند و به خاطر دستگیر شدن آن ها نماز جماعت آن روز تعطیل شد و خبر ماجرا به گوش مردم، حتی مردم تبریز هم رسید. من و مرحوم سید هادی خسروشاهی(پیرمردی انقلابی و امام جمعه مسجد شیخ عبدالحسین بازار) ترک زبان بودیم و دستگیری ما در تبریز منعکس شده بود و زمزمه های تعطیلی بازار تبریز به گوش می رسید. در تهران نیز چنین به گوش می رسید که بازاریان ممکن است به دلیل دستگیری علما و ائمه جماعت بازار را تعطیل کنند. بنابراین آنها مجبور شدند ما را آزاد کنند. تا اینکه ساعت چهار بعد از ظهر آمدند و به ما گفتند شما آزادید اما بعد از این مراعات کنید و خطا نکنید.
ما ترس و نگرانی آن ها را به وضوح دیدیم و مرحوم آیت الله مهدوی کنی گفت: این که خیلی کم شد! لااقل می گذاشتند چند روزی را در زندان می ماندیم تا اجرمان بیشتر باشد وگرنه فایده ای ندارد که به ۲۴ ساعت نرسیده ما را آزاد کردند. ایشان عمدا بستن بقچه اش را طول می داد و دیرتر از همه از زندان خارج شد تا اجرش بیشتر شود!
برخی از علما همواره کفن هایشان را به همراه داشتند. به خاطر دارم مرحوم آقا سید مجید ایروانی جزء روحانیون مبارز و ترک هم بود؛ او همیشه بقچه ای با خود داشت که وقتی پرسیدیم آن چیست، گفت این کفن من است چون ما که در میدان مبارزه هستیم، هر آن احتمال شهادت وجود دارد.
** آقای شریعتمداری به من گفت: از ابتدا موافق مخالفت با شاه نبودم زیرا شاه مانع کمونیست شدن مملکت بود
در جریان "خلق مسلمان" چه نقشی در تبریز یا تهران علیه این غائله داشتید؟
من در آن دوره معمولا در تبریز نبودم بلکه در تهران فعالیت می کردم و در آستانه پیروزی انقلاب به تهران رفته بودم و در ایام ماجرای خلق مسلمان نیز در تبریز حضور نداشتم اما از جریانات مطلع بودم.
علاقه مندان آقای شریعتمداری حزبی را به نام خلق مسلمان تشکیل داده و فعالیت هایی هم انجام می دانند. عضو فعال خلق مسلمان در تهران فردی به نام دکتر علیزاده بود که در جلسات مشترک حاضر می شد و از اوضاع و فعالیت های موجود در تبریز خبر می داد.
آن زمان مرحوم شهید قاضی و شهید مدنی در تبریز بودند. شنیدم که شهید مدنی آن زمان اینجا از امام حمایت و دین را ترویج می کرد اما عده ای دیگر از آقایان بودند که مروج آقای شریعتمداری بودند و از حزب خلق مسلمان حمایت می کردند.
کاری که من در تهران انجام دادم این است که در همان جلسه ی جامع روحانیت مبارز من را به همراه مرحوم آقای میرزا منصور عاصمی که او هم جزء روحانیون مبارز بود، به خاطر ترک زبان بودنمان مامور کردند که با آقای شریعتمداری صحبت کرده و او را قانع کنیم تا بلکه این بساط دوگانگی را جمع کند.
من فقط در این مورد دخالت داشتم و در بقیه ی مسائل دخالتی نداشتم چون در حیطه ی مسئولیت من نبود. به همین مناسبت (به خاطر صحبت با آقای شریعتمداری) به قم رفتم و به او گفتم همان طور که می بینید انقلاب به رهبری امام خمینی پیروز شده است و در شرایط فعلی تشنجی در آذربایجان وجود دارد که آن را به شما مستند می کنند که این حزب را شما تشکیل داده اید و زیر نظر شما فعالیت می کند؛ این امر موجب بروز نوعی دوگانگی شده است و ممکن است صحبت تجزیه ی کشور نیز پیش بیاید؛ شما می توانید این موضوع را فیصله بدهید و بهتر است با امام هم صدا شوید تا این غائله ختم شود. من، مرحوم آقای عاصمی و آقای شریعتمداری در آن جلسه ی خصوصی زیاد بحث کردیم و خلاصه ی صحبت های آقای شریعتمداری این بود که می گفت من از ابتدا موافق مخالفت با شاه نبودم زیرا شاه مانع کمونیست شدن مملکت بود.
او موضوع را به حیوانی تشبیه می کرد که آن را در خانه می بندند تا دزد از آن بترسد و فکر سرقت از خانه به سرش نزند؛ در واقع شاه مثل حیوانی بود که از مملکت محافظت می کند؛ لذا من با سلطنت موافق نبودم و فقط می خواستم قانون اساسی تغییر کند. مانند حرفی که ملی مذهبی ها می زدند.
من به او گفتم فعلا که شاه رفته است، امام رهبر کشور شده است و نگرانی این گونه مسائل هم وجود ندارد. گفت من نگران آینده هستم! مملکت همین طور باقی نخواهد ماند و معلوم نیست که انقلاب به همین صورت پیش برود یا نرود و نگرانی در مورد آمریکا هنوز هم زیاد است.
خلاصه ما هرچه دلیل و منطق ارائه کردیم تا با امام همفکر شود و این اختلافات حل شود، او حاضر به همراهی نشد. درواقع ما جهت اتمام حجت و دعوت نزد او رفته بودیم تا بساط خلق مسلمان که موجب ایجاد نفاق و اختلاف بود برچیده شود. اما او قبول نکرد و ما دیدیم که صحبت های ما موثر نیست. اطرافیان او ملی مذهبی و بر تفکر او قائل بودند. اما انقلابیون و حزب اللهی های اصیل با آن ها هم فکر نبودند.
بنابراین تنها نقش من در تلاش برای برچیدن خلق مسلمان در همین یک مورد بود و ما همواره در مسیر اصل انقلاب و راه امام حرکت می کردیم. مثلا راهپیمایی ها و برنامه های انقلابی تهران را هدایت می کردیم و سرپرستی کمیته انقلاب منطقه ۶ نیز بر عهده ی من قرار داشت.
** اولین فردی بودم که بی کفایتی بنی صدر را امضا کردم
در مورد چهار دوره ای که نمایندگی تهران را بر عهده داشتید، خاطراتی دارید که آنها را بیان کنید.
من در دوره های اول، دوم، چهارم و پنجم نماینده تهران بودم. دوره اول دوره ی بسیار حساسی بود و بزرگان زیادی مثل آیت الله امامی کاشانی و رفسنجانی و آقای موحدی کرمانی در مجلس حضور داشتند و حتی مقام معظم رهبری نیز آن زمان نماینده مجلس بود. ملی مذهبی هایی نیز در مجلس بودند. در دوره اول با مسائل زیادی روبرو شدیم. ارتباط ما با امام(ره) زیاد بود.
ما با تعدادی از دوستانی که انقلابی ناب به شمار می رفتند جلساتی خاص برگزار می کردیم و تصمیماتی می گرفتیم. اطرافیان بنی صدر(مانند سلامتیان و ...) نیز کم و بیش در مجلس حضور داشتند.
عمده حادثه ای که در دوره اول پیش آمد، عزل بنی صدر بود. به خاطر دارم یکی از نمایندگان خوزستان نزد من آمد و گفت اختلافی که بین امام و بنی صدر پیش آمده است و بنی صدر علیه انقلابیون اصیل سخن پراکنی و ضدیت کرده و با سپاه مخالفت می کند، تدبیری نیاز دارد. به او گفتم ما باید با بیت امام ارتباط داشته باشیم؛ اگر امام فرماندهی کل قوا را - که به بنی صدر تفویض کرده است- از او پس بگیرد، ما به دلیل عدم کفایت سیاسی بنی صدر، موضوع عزل او را در مجلس مطرح می کنیم. در مورد امر تحقیق کردیم و دیدیم امام نیز دیگر از دست بی کفایتی های بنی صدر به تنگ آمده و ناراحت است.
به محض اینکه خبر عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا توسط امام به گوشمان رسید، به سراغ همان نماینده خوزستان رفتم تا متنی را آماده کنیم و از دیگر نمایندگان امضاء بگیریم. ما متن را نوشته و آماده کردیم و اگر اشتباه نکنم من اولین نفری بودم که زیر آن را امضا زدم. نماینده ی خوزستان آن نامه را جهت امضا گیری نزد نمایندگان دیگر برد و تقریبا دو سوم نمایندگان مجلس زیر آن را امضا زدند و بالاخره موضوع عزل بنی صدر را مطرح کردیم. ظاهر یک یا دو نفر مخالف، چند نفر هم دارای رأی ممتنع و بقیه نمایندگان موافق عزل بنی صدر بودند.
** در درگیری آیت الله قره باغی با صباغیان، نه عمامه افتاد و نه عبا پاره شد اما هادی غفاری سر و صورت وزیر نفت را خون مالی کرد
نظر آقای هاشمی در این مورد چه بود؟
به نظرم او نیز موافق عزل بنی صدر بود. چون او هم آن زمان مثل آقا(مقام معظم رهبری) مخالف بنی صدر بود. البته فکر می کنم آن زمان که اواخر دوره ی اول مجلس بود حضرت آقا به شورای عالی دفاع رفته بودند و در مجلس نبودند اما آقای رفسنجانی آنجا حضور داشتند و چند دوره هم رئیس مجلس بودند.
البته در دوره اول قوانین و مقررات زیادی هم تصویب شد اما عمده کار مجلس در آن برهه همان ریاست جمهوری بود. اگر دوره های دیگر را نیز مرور کنم در همه ی آن ها نیز خاطراتی وجود دارد. مثلا درگیری آیت الله قره باغی ارومیه با صباغیان (در دوره اول) که به یک درگیری فیزیکی تبدیل شد. آن زمان ملی مذهبی ها در مجلس بودند. صباغیان که از اطرافیان مهندس بازرگان بود، سخنرانی قبل از دستور داشت؛ در سخنرانی خود از نظام انتقاد کرد. آقای قره باغی از جای خود برخاست و پیش رفت و گفت این حرف ها را نزنید این ها حرف های دل خواه آمریکاست.
اما او حرف هایش را ادامه داد و آقای قره باغی هم جلوتر رفت و یقه اش را گرفت تا از پشت تریبون کنارش بکشد. به یاد دارم وزیر نفت وقت، که فرد چاق و چله ای بود نزدیک تر نشسته بود؛ آمد و دست به عمامه ی آقای قره باغی برد. اما نه عمامه بر زمین افتاد و نه عبای او پاره شد.
آن زمان هادی غفاری جزء انقلابیون ناب بود و در مسیر صحیح قرار داشت؛ او آقای منفرد که فرد چاقی بود بر زمین زد و رویش نشست! لنگه کفشش را به دست گرفت و بر سر او کوفت! آن قدر بر سرش زد تا از سرش خون آمد. وزیر نفت که فرد زرنگی بود با سر خونی رفت و در جای هیئت رئیسه نشست تا خبرنگاران و عکاسان او را خوب ببینند و این خبر را در کشورهای خارجی منعکس کنند. قانون جنگل مطرح بود!
در مجالس دیگر نیز خاطرات و مصوبات دیگری همچون اسلامی شدن بانک ها وجود داشت که من در این مورد نقش موثری داشتم. من دو سال در کمیسون جهاد سازندگی مسئول بودم که در آن دوران این کمیسیون خیلی فعال بود و در مجلس کمیسیون مستقلی بود و آقای ناطق نوری نیز نماینده ی امام در جهاد سازندگی و عضو کمیسیون بود. پس از ادغام کمیسیون جهاد با سایر نهادهای انقلابی استقلال خود را از دست داد. مرا به کمیسیون اقتصاد (که به آن کمیسیون بازرگانی می گفتند) دعوت کردند و ۱۴ سال در مجلس مسئول کمیسیون اقتصاد بودم. مقررات صادرات و واردات زیادی تصویب شد و طرح های زیادی را ارائه کردیم.
** با شرط امام جمعه موقت به تبریز آمدم اما حضرت آقا ماندگارم کردند
بفرمایید چطور شد که حضرت آقا تصمیم به جابجایی آیت الله ملکوتی گرفتند و شما را به عنوان نماینده ولی فقیه در استان تعیین کردند؟
من فقط می توانم در مورد خودم صحبت کنم و شاید صحبت در مورد افراد دیگر صحیح نباشد. من آن سال مشرف به زیارت خانه ی خدا شده بودم. اول به مکه رفته و اعمال حج را به جا آورده و سپس به مدینه رفتیم. قرار بود یک هفته در مدینه بمانیم؛ در سومین روز به من خبر دادند که آقای حجازی از دفتر مقام معظم رهبری پشت تلفن منتظر شماست. وقتی با آقای حجازی حرف زدم به من گفتند که آقا می فرمایند شما اعمال حج را انجام داده و سه روز هم در مدینه مانده اید؛ پس بهتر است قدری زودتر به ایران برگردید. من نگران شدم و علت امر را از آقای حجازیی جویا شدم. او جواب قطعی به من نداد اما اشاره ای کرد که آیت الله ملکوتی جمعه ی گذشته در نماز جمعه خداحافظی کرده اند – که زمزمه ی آن دو سه روز بعد به گوش تبریزی ها در مکه هم رسیده بود- و شما را در رابطه با همین موضوع به تهران خوانده اند.
من از مدینه مستقیم به تهران رفتم و حضرت آقا را ملاقات کردم. ایشان موضوع را با من مطرح کردند و من هم به ایشان گفتم همان طور که می دانید من مسئولیت های زیادی در تهران دارم، تدریس می کنم، امامت نماز را بر عهده دارم و سرپرستی روحانیت مبارز جنوب غرب تهران را بر عهده دارم و فعالیت های دیگری که با وجود آن ها من نمی توانم به تبریز بروم. آقا فرمودند آیت الله ملکوتی خداحافظی کرده اند و ما فرد دیگری را جز شما سراغ نداریم؛ پس حداقل تابستان را به تبریز بروید. گفتم اگر فقط سه ماه تابستان باشد اشکالی ندارد من قبول می کنم که به آنجا بروم به شرطی که در برگه ی حکم نیز "امام جمعه موقت" را ذکر کنید. من پنجشنبه خودم را به تبریز رساندم و جمعه نماز را اقامه کردیم با خیال اینکه با پایان سه ماه تابستان ماموریت من نیز به پایان می رسد. به خاطر دارم که حتی روزنامه جمهوری اسلامی که معمولا خطبه های نماز جمعه شهر را می نویسد، تا یکی دو سال مرا به عنوان امام جمعه موقت تبریز می نوشت.
** وقتی آیت الله گلپایگانی برای رهبری مطرح شد، با صدای بلند به آقای هاشمی اعتراض کردم و گفتم من یادداشتی را به شما داده ام و الان وقت قرائت آن رسیده
لطفا از ماجرای مجلس خبرگان و اصرار جنابعالی به آقای هاشمی جهت بیان خاطره حضرت امام بگویید:
وقتی در شام ۱۳ خرداد امام رحلت کردند و آن فاجعه ی عظما به وقوع پیوست، مرحوم آقای طاهری خرم آبادی از هیئت رئیسه ی مجلس خبرگان با من تماس گرفت و گفت فردا صبح مجلس خبرگان تشکیل می شود. من از حال امام باخبر بودم و می دانستم که وضع حالشان وخیم است لذا فهمیدم که جریان از چه قرار است. من از این خبر خیلی متاثر شدم و آن شب از ناراحتی نتوانستم بخوابم چرا که امام هم استاد و رهبر ما بود و هم علاقه ی شخصی به ایشان داشتم و از طرف دیگر نگران آینده ی کشور بودم. اما روزنه ی امیدی هم داشتم زیرا شنیده بودم امام مطالبی را در مورد آیت الله خامنه ای(مد ظله العالی) فرموده اند. این امید مرا دلگرم می کرد تا اینکه صبح به مجلس خبرگان رفتم. قبل از ظهر وصیت نامه ی امام قرائت شد که امام وصیت کرده بود پسرم احمد آقا آن را بخواند و اگر او نبود یکی از روسای سه قوه قرائت کند. آن زمان هم حضرت آقا رئیس جمهور بودند و وصیت نامه ی الهی سیاسی امام را قرائت کردند.
بعد از ظهر جلسه تشکیل شد. ابتدا راجع به شورایی شدن رهبری صحبت شد زیرا آن موقع در قانون اساسی رهبر یا شورای رهبری قید شده بود. در آن جلسه چنین مطرح شد که اگر شورای رهبری رأی بیاورد کشور به واسطه ی شورا اداره شود. من بر اساس این صحبت ها فهمیدم که کار به درازا می انجامد. لذا یادداشتی نوشته و به هیئت رئیسه فرستادم و نوشتم این بحث را کوتاه کنید و مطالبی را که امام در مورد آیت الله خامنه ای فرموده بودند، مطرح شود. من یادداشت را به آقای طاهری خرم ابادی فرستاده بودم و او هم نوشته ی مرا به آقای رفسنجانی داده بود. آقای رفسنجانی گفته بود فعلا صبر کنید بحث شورا به جایی برسد و اگر شورا رأی نیاورد و افراد مطرح شدند، این موضوع را مطرح می کنیم.
من ساکت نشستم تا بحث شورا به اتمام برسد. شورا بالاخره رأی نیاورد. البته عده ای در اقلیت مایل به رهبری شورا بودند اما من از همان ابتدا با رهبری شورا موافق نبودم و با مخالفان بحث کردم و عوارض رهبری شورا را برایشان توضیح دادم که با اختلاف نظر بین شورا مملکت فلج می شود؛ پس بهتر است رهبری واحد حاکم باشد.
پس از روشن شدن تکلیف بحث شورا افراد را مطرح کردند. عده ای آیت الله گلپایگانی را پیشنهاد کردند و من دوباره از جا برخواستم و با صدای بلند به آقای هاشمی اعتراض کردم و گفتم من یادداشتی را به شما داده ام و الان وقت قرائت آن رسیده، پس آن را بخوانید. آقای رفسنجانی نوشته ی مرا خواندند و گفتند آقای شبستری می خواهد من که حضور داشتم و جز شهود بودم توصیه های امام را در مورد آیت الله خامنه ای نقل کنم.
من شنیده بودم که وقتی آیت الله خامنه ای به کره رفته و آنجا سخنرانی کرده بودند، تلوزیون پخش می کرد و حاج احمد آقا نیز در خدمت امام بود؛ حاج احمدآقا گفته بود ماشاءالله آیت الله خامنه ای خوب صحبت می کند و جلسه را خوب قبضه کرده است؛ پس از این حرف حاج احمد آقا، امام فرموده بود آقای خامنه ای شایستگی رهبری را دارد.
علاوه بر این زمانی که آقای منتظری از قائم مقامی رهبری عزل شد، به امام گفته بودند حال که او را عزل کردید بعدا ما گرفتار خواهیم شد؛ امام در جواب این حرف فرموده بود: با وجود آقای خامنه ای شما غصه ای نداشته باشید.
من این دو مورد را شنیده بودم و می دانستم که آقای رفسنجانی(به همراه آقای موسوی اردبیلی) جزء شاهدان است. لذا در آن یادداشت از آقای رفسنجانی خواستم که شهادت بدهید امام چنین مطلبی را بیان کرده بودند.
آقای رفسنجانی رو به اعضای خبرگان کرد و گفت آقای شبستری از من می خواهند سخنان امام را به شما بگویم؛ آیا شما موافق هستید؟ همه ی اعضا گفتند بله بگویید؛ اگر الان نگویید پس کی می خواهید بگویید! آقای رفسنجانی موضوع را مطرح کردند و شهادت دادند و گفتند که آن موقع آقای موسوی اردبیلی نیز شاهد بود. البته اگر شهادت آن ها هم نبود و اگر توصیه ی امام هم نبود، خواه نا خواه ما نمی توانستیم فردی اصلح تر از آیت الله خامنه ای پیدا کنیم. یعنی اگر توصیه ی امام هم مطرح نمی شد بلاخره آقای خامنه ای رأی می آورد منتها با مطرح کردن این امر انتخاب ایشان به رهبری با سرعت و با رأی اکثریت قاطع اعضاء انجام گرفت.
پس از این ماجرا آقا خود پشت تریبون رفت و می خواست که رهبری را قبول نکند. ایشان پشت تریبون فرمود من از لطف آقایان سپاسگذارم ولی من برای این امر آمادگی ندارم. اعضا گفتند این بر شما تکلیف شده است! چرا قبول نمی کنید؟ از جمله کسانی که این سوال را پرسید آقای آذری قمی(که در قم یک کتابفروشی و امتیاز یک روزنامه را داشت و از علمای فاضل اهل قم بود) بود. آقا در جواب سوال او فرمود: آقای آذری اگر من یک حکمی بدهم شما قبول می کنید؟ گفت: بله آقا قبول می کنم(آقای آذری قدری شلوغ و از افراد منتقد بود). بالاخره حضرت آقا قبول کردند و جلسه به پایان رسید. البته بعدا آقای آذری مشکلاتی پیدا کرد.
** به حضرت آقا عرض کردم، سه ماه شد سه سال، ده سال، پانزده سال ولی ...
برگردیم به بحث امام جمعه موقت. چطور تبدیل به امام جمعه دائم شدید؟
پس از اتمام سه ماه تابستان من نزد حضرت آقا رفتم و گفتم سه ماه تمام شده است! اما ایشان گفتند: آقا! شما تازه آنجا راه افتاده اید، استان آرامش پیدا کرده. گفتم آقا! خانواده ی من، تشکیلات و کار و فعالیت هایم اینجاست! فرمودند: حالا بروید یک فکری می کنیم. به تبریز آمدم و بعد از دو سه ماه دوباره نزد رهبری رفتم و گفتند من هنوز کسی را پیدا نکرده ام، حالا شما باشید... از آن زمان به بعد سه چهار بار به حضرت آقا مراجعه کرده ام و عرض کرده ام آقا! سه ماه شد سه سال! شد ۱۰ سال! ۱۵ سال! آقا ما را مرخص کنید ما بازنشست شویم؛ اما فرمودند نه خیر شما آنجا جا افتاده اید و ما کسی را نداریم. حتما جریان اخیر (کاندیدا شدن برای دبیری جامعه روحانیت) را نیز خودتان شنیده اید که بهانه ای جور شده بود که از اینجا برویم اما باز هم نشد. به قول آقای محمدی، مسئول دفتر مقام معظم هبری که می گفت خطر از بیخ گوشتان رد شده.
** در ما به روی روی کسانی که در مسیر انقلاب هستند باز است
از فتنه ی ۸۸ و ریزش ها و رویش ها صحبت کنید؛ در زمان انتخابات وقتی آقای موسوی به تبریز و به دیدار شما آمده بودند چنین شایع شد که شما حامی ایشان هستید؛ لطفا در این مورد بیشتر توضیح بدهید.
آقای میرحسین یا آقای عارف که جزء اصلاح طلبان است، وقتی به تبریز می آید و مایل به دیدار کسی است، در ما به روی همه و تمام کاندیدا چه اصلاح طلب و چه اصولگرا و ... باز است مگر اینکه کسی معلوم الحال باشد و از همان اول معلوم باشد که او ضدانقلاب است؛ ضد انقلاب اولا به اینجا نمی آید دوما اگر بیاید در ما به روی او باز نیست. اما کسانی که انقلابی هستند – چه اصلاح طلب باشد چه اصولگرا می توانند اینجا بیایند؛ آن موقع می آمدند، الان هم می آیند. میرحسین موسوی نیز به دیدار ما آمد ولی آن زمان ماهیتش مثل الان معلوم نبود. وقتی می خواست اینجا بیاید فرد معتدلی را برای دیدار واسطه کرد که به خاطر ندارم آن واسطه چه کسی بود.
الان نیز کسانی که در مسیر انقلاب هستند و ماهیت ضد انقلابیشان روشن نشده است، اگر اینجا بیایند و مایل به دیدار باشند در ما به رویشان باز است. روال حضرت آقا نیز همین طور است. مثلا محتشمی پور یا عده ای از اصلاح طلبان به عیادت حضرت آقا رفتند اما آقا آن ها را رد نکرد مگر به کسانی که خیلی افراطی بودند که راه ندادند.
ما نیز نماینده ی رهبر هستیم و نباید کاری کنیم که دیگران فکر کنند اصلاح طلبان حق ندارند قدم در این خانه بگذارند. مثلا گه گاه هم آقای پزشکیان اینجا می آید و هم آقای سعیدی و آقای فرهنگی. ما نمی توانیم در به روی کسی ببندیم. وقتی کاندیداها به تبریز می آید به دیدار ما نیز می آیند؛ آن موقع میرحسن موسوی نیز کاندیدا بود و من هم اگر وقت داشته باشم حتما دیدار را می پذیرم مگر اینکه اصلا وقت نداشته باشم.
** قطعا به موسوی رای نداده ام
برخی ادعا دارند شما در آن دیدار توصیه هایی هم به موسوی کرده اید؛ از جمله اینکه با مردم تند حرف نزند؛ آیا این موضوع را تایید می کنید؟
شاید من تذکراتی به او داده ام اما جزئیات یادم نیست. اما در هر حال یادم هست که او به اینجا آمد و علت هم این بود که آن موقع ماهیتش معلوم نبود. البته قطعا من به موسوی رأی نداده ام برای اینکه از نظر من افکارش مساعد نبود.
بعد از مسئله ی فتنه ماهیت آن ها روشن شد، آن فتنه گرها در مقابل رهبر ایستادند و قصد براندازی نظام را داشتند و ثابت شد که آن ها از خارج الهام می گیرند و با آن ها ارتباط دارند و اگر از دشمن الهام هم نگیرند راهی را می روند که آمریکا، استکبار و دشمنان جمهوری اسلامی آن را می خواهند. آن ها با این کار چند ماه مملکت را دچار ولوله و التهاب کردند، عده ای را به خیابان ها کشاندند با اینکه امام به آن ها توصیه و نصیحت کرده بود، خودش را و رئیس ستادشان (ستاد آقای کروبی و موسوی) را دعوت و با آن ها صحبت کرده بود.
اما معلوم شد که آن ها عناد دارند و لجبازی می کنند و قراین و شواهد(افراد دستگیر شده) نیز نشان داد که در این توطئه براندازی، با خارج از کشور در ارتباط بودند. هدف براندازی نظام بود نه صرفا ادعای تقلب در انتخابات. علاوه بر همه ی اینها حوادثی که در ۱۳ آبان یا روز قدس پیش آمد و دادن شعارهایی مثل "نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران" و بر آن کارها ضمیمه شد تا اینکه در روز عاشورا وقاحت از حد گذشت! طرفداران آن ها پرچم های امام حسین(ع) را به آتش کشیدند، به عزاداران حسینی حمله کردند و اوج ناراحتی را برای ملت به وجود آوردند.
** من معتقد بودم که سخنرانی را به ۹ دی موکول نکنیم
چه شد که روز ۸ دی را برای راهپیمایی و سخنرانی انتخاب کردید؟ در مورد سخنرانی آتشینتان بفرمایید:
در جلسه شورای هماهنگی پیشنهاد دادند که یا هشتم دی ماه و یا نهم دی ماه تظاهرات کنیم تا همه بدانند این اتفاقات فقط توسط عده ای رخ می دهد و توده ی مردم از این جریانات و کارهایی که علیه نظام و رهبری و انقلاب و امام می شود، ناراحت هستند.
روز هفتم دی، یازدهم محرم، ساعت سه بعد از ظهر ما در خانه مراسم روضه داشتیم (ما هر سال از هفتم تا ۱۲ ام محرم در خانه مراسم روضه برگزار می کنیم) و گفتم روسای هیئت ها، علما و افراد موثر شهر و بازار و دانشگاه و سایر افراد موثر را دعوت کنید. اما چون اینجا روضه برپا بود و ما جلسه را در خانه دیگری برگزار کردیم. حدود ۵۰ یا ۶۰ نفر از افراد موثر در جلسه شرکت کردند.
من ماجرا را با حاضرین درمیان گذاشتم و گفتم که می خواهند تظاهراتی بر له نظام و رهبری و بر علیه فتنه گران برگزار کنیم. من به آقایان گفتم معتقدم بهتر است تظاهرات را فردا (۸ دی) برگزار کنیم و به ۹ دی موکول نکنیم و اگر شما آمادگی دارید مردم را به راهپیمایی دعوت کنید. حاضرین در جلسه پذیرفتند و روز هشتم دی راهپیمایی باشکوهی برگزار شد. مردم با احساسات به میدان آمده بودند و شعار ها نیز تند بودند. من نیز با احساسات صحبت کردم که البته این احساسات توام با تعقل بود. در صحبت هایم گفتم به امام و انقلاب و رهبری اهانت کرده اند و حتی به امام حسین(ع) هم اهانت کرده اند؛ وقتی حرف به اینجا رسید من خیلی ناراحت شدم که آن شب صدا و سیما ماوقع را منتشر کرد.
سالگرد ۹ دی سال گذشته در تالار مصلی و در دانشگاه برگزار شد اما امسال پیشنهاد آقای نواداد رئیس صدا و سیما این است که برنامه در فضای باز برگزار شود تا تصویر بهتر منعکس شود. قرار بر این است که امسال بدین صورت اجرا شود مگر اینکه هوا نامساعد باشد. اگر هوا نامساعد باشد قطعا در مصلی برگزار می شود اما اگر مساعد باشد در سه راه مصلی اجرا می شود. به هر حال هر جا هم که باشد در هشتم دی برگزار خواهد شد چون سالگرد تظاهرات هشتم دی ماه است و اجتماع هم باید در این روز باشد. شما نیز در این رابطه بیشتر کار کنید تا اجتماع پر رونق تر برگزار شود.
چنین نقل شده است که در دوران فتنه در مجلس خبرگان کمیسیون تحقیق و تفحص تشکیل شد که شما نیز مسئول کمسیون بودید؛ این موضوع را تایید می کنید؟
نه. من مسئول کمیسیون نبودم، مسئول کمیسیون آیت الله یزدی بود و من هم عضو کمیسیون بودم.
وظیفه ای که متوجه ماست این است که مسائل روز اجمالا مطرح شود؛ مسائلی که ممکن است متوجه رهبری شود. کمیسیون تحقیق، کمیسیون خاصی است و در آیین نامه آمده است اولین کمیسیونی که باید با انتخاب مجلس خبرگان باشد، کمیسیون تحقیق است و یک بار برای انتخاب اعضای اصلی رأی گیری می شود و یکبار هم برای تعیین اعضای علی البدل. از دوره اول (که الان دوره چهارم است) آقایان لطف کرده و در هر دوره به من رأی داده اند. در این کمیسیون مسائل مهمی راجع به دولت ها مطرح شده است.
** کمیسیون تحقیق خبرگان به این نتیجه رسیده که توانایی مقام معظم رهبری روز بروز بیشتر می شود
آقای مطهری اخیرا شبهاتی را در مورد مجلس خبرگان مطرح کرده و گفته اند که این مجلس در موضع سکوت و انفعال قرار دارد؛ نظر شما در این مورد چیست؟ آیا تا به حال پیش آمده است که در رابطه با موضوعی به حضرت آقا پیشنهاد یا تذکری بدهید؟
البته بنده نمی خواهم شان بحث را پایین بیاورم و فقط جواب آقای مطهری را بدهم. اصلا ایشان در سطحی نیستند که بخواهم پاسخ ایشان را بدهم. اما برای تنویر افکار عمومی در این خصوص توضیح می دهم.
یکی از وظایف کمیسیون تحقیق خبرگان(طبق اصل ۱۱۱ قانون اساسی) این است که صفاتی را که باید در رهبری موجود باشد، بررسی کند که آیا رهبر این صفات را از دست داده یا از دست نداده است. مثلا رهبر باید مدیریت، مدبریت، شجاعت داشته باشد که این صفات در قانون اساسی نیز ذکر شده است. این مسائل روز به روز بررسی شده است. مثلا رهبری آقا در مسئله فتنه، بعد از فتنه دقیق بررسی شد. حضرت آقا چند ماه صبر کردند و سپس یک سخنرانی ایراد کردند و مردم به صحنه آمدند؛ این بهترین مدیریتی بود که حضرت آقا در حادثه فتنه از خود نشان دادند. اعمال و تاثیرات ما در حاشیه بود و شاید در یک استان موثر بودیم اما اصل مدیریت را مقام معظم رهبری انجام دادند و توانستند فتنه را خنثی کنند. در آن دوره کمیسیون تحقیق بیانیه ای را نوشت که من خود به عنوان سخنگوی کمیسیون آن را قرائت کردم و در صدا و سیما نیز پخش شد.
در موارد دیگر نیز ممکن است کمیسیون تحقیق ورود کند. یکی از این موارد نقص هایی است که بروز آن ها محتمل است. مثلا در صدا و سیما مشکلاتی وجود دارد و چون این سازمان زیر نظر رهبری است، مشکلات و نقص های آن در کمیسیون مطرح می شود تا مبادا این نقص ها متوجه خود رهبر باشد. در این موارد افرادی مامور به صحبت با متولیان امر می شوند تا ببینند آیا این مشکلات قابل رفع است یا خیر. یا مثلا در زمینه اقتصادی و جهاد اقتصادی یا اقتصاد مقاومتی به بررسی می پردازد تا ببیند این تدبیر رهبری، تدبیر خوبی بود یا خیر. احیانا اگر در پاره موارد احساس کنیم که بهتر است از خود آقا موضوع را جویا شویم، کمیسون تحقیق از ایشان وقت می گیرد و با مقام معظم رهبری ملاقات می کند و مسائل را (در زمینه های مختلف فرهنگی، اقتصادی و ...) با ایشان در میان می گذارد. مسائل مزبور را با اقا طرح می کنیم و ایشان هم می گویند مثلا پاره ای از این مسائل قابل رفع است و برخی نیز قابل رفع نیست اما ایشان می گویند من پاره ای از این مسائل را به مسئولین امر تذکر می دهم و یا اینکه به ما می گویند خودتان مسئول امر را احضار کنید و موضوع را بررسی کنید. ما این کارها را انجام می دهیم و کسانی که می گویند اعضای مجلس خبرگان هر سال یکی دو بار جمع می شوند و شام می خورند و پراکنده می شوند؛ حرف بی خود، بی اساسی و ناآگاهانه یا مغرضانه می زنند. خود جلسه ی خبرگان که هر سال دو بار تشکیل می شود، بسیار پرمحتواست؛ اولا فردی از مسئولین (معمولا از وزرا و امنیت ملی دعوت می شود) به عنوان میهمان دعوت می شود که یک ساعت حق صحبت دارد. پنج نفر از خبرگان نیز حق دارند هرکدام یک ربع، از آن مسئول دعوت شده انتقاد کنند و مسئول مدعو نیز دوباره یک ربع فرصت دارد تا به انتقادات اعضای خبرگان پاسخ بدهد. در نطق های قبل از دستور نیز مطالب مهمی ذکر می شود که همه ی این مطالب یادداشت و به محضر آقا ارائه می شود.
وظیفه ی کمیسیون تحقیق نیز اجرای اصل ۱۱۱ است و مسائل را همان طور که توضیح دادم دقیقا مطرح می کند و حتی دو سه نفر از اعضای کمیسیون را مامور می کند که مثلا رئیس جمهور یا فلان وزیر را دعوت کند و مشکلات (مشکلاتی که ممکن است در رابطه با رهبر در جامعه منعکس شود) را بررسی کند. در کمیسیون تحقیق غیر از مسائل ارتش و اموری که سری هستند، به دیگر مسائل مثل صدا و سیما، وزارت خانه ها، امنیت ملی، سیاست خارجی و ... پرداخته می شود و اگر لازم باشد یا خود متولیان امر را دعوت می کند و یا مشکل را به محضر رهبر می رساند تا خودشان آن را برطرف کنند.
بنابراین گرچه وظیفه اصلی مجلس خبرگان تعیین رهبر است اما وظیفه دوم، یعنی نظارت بر ناتوانی صفات مزبور است با همان کیفیتی که توضیح دادم. مثلا اگر کمیسیون تحقیق در بررسی های خود به این نتیجه برسد که رهبر حافظه خود را از دست داده است، موضوع را به مجلس خبرگان گزارش می دهد.
الحمدالله کمیسیون تحقیق نه تنها تا به حال به ناتوانی نرسیده است بلکه به این نتیجه رسیده است که تجربیات آقا سال به سال بیشتر و توانش قوی تر شده است. با اینکه سن رهبر بالاتر می رود ولی از نظر توان کار و اشراف بر مسائل روز به روز قوی تر و بهتر می شود.
یک روز در محضر آقا بودم؛ پرونده ای را از ارتش و نیروهای مسلح برای آقا آوردند؛ فردی که از ارتش پرونده را آورده بود، خلاصه ی ان را نیز نوشته و روی پرونده پیوست کرده بود و گفت شاید شما وقت نداشته باشید پرونده را بخوانید برای همین من خلاصه اش را برایتان نوشته ام. آقا فرمودند نه بگذارید پرونده همین جا بماند؛ من همه ی آن را مطالعه خواهم کرد نه خلاصه اش را. حضرت آقا در تمام امور این چنین دقیق هستند. ایشان خیلی کم استراحت می کنند اما بر تمام مسائل اشراف دارند.
یکی از مسائلی که باعث شده شبهات در مورد خبرگان مطرح شود، این مسئله است که خبرگان جلسه غیرعلنی برگزار می کنند و این باعث می شود که عده ای شبهه ایجاد کنند که خبرگان فقط در پی تایید هستند نه تذکر، نظر شما چیست؟
از نظر قانون اساسی و قوانین عادی مذاکرات خبرگان علنی نیست بر خلاف مذاکرات مجلس نمایندگان که علنی است. اما کلیات جلسه هم به اطلاع رهبر می رسد و هم اعضای خبرگان در برخی مصاحبه ها آن را مطرح می کنند. درواقع مقدار مجاز و قانونی مطرح می شود.
قوانین مجلس خبرگان در دوره اول توسط شورای نگهبان و در دوره های بعدی به وسیله ی خود مجلس خبرگان تدوین می شود. اگر زمانی کمیسون آیین نامه به این نتیجه برسد که مذاکرات خبرگان علنی شود، این اتفاق قانونی می شود و انجام می گیرد. اما الان خبرنگاران فقط موقع نطق رئیس مجلس خبرگان و موقع اختتامیه و قرائت بیانیه می توانند حضور داشته باشند. پس وقتی جلسات مجلس خبرگان قانونا نمی تواند علنی شود، لذا فقط اجمالا بیان می شود و نمی توان جزئیات آن را منتشر کرد.
برخی شبهاتی مطرح می کنند مانند تذکر به عمکرد رهبری در فتنه ۸۸ یا قبل از انتخابات و یا در مورد فعالیت های بیت ایشان. آیا این موارد را تائید می کنید؟
من چیزی به خاطر ندارم. گاه برخی شایعات مطرح می شود که پایه درستی ندارند. در مورد خود بنده مثلا چنین شایع کرده بودند که یکی از اعضای شورای نگهبان فوت کرده است و قرار است من به جای او جایگزین شوم! این شایعه کاملا بی اساس بود. برخی از شبهات افترای محض است و این مورد که شما ذکر کردید از همین دسته شایعات است. من اصلا به خاطر ندارم که مجلس خبرگان چنین تذکری به آقا داده باشد.
آقا در چنین مواردی معمولا کلیات را می فرمایند. ایشان همیشه می گویند رأی من مخفی است و کسی از آن خبر ندارد. ممکن است برخی کلیات را بگویند که با ویژگی های یک کاندیدا مطابقت نداشته باشد و با دیگری مطابقت داشته باشد. آقا هیچ گاه به نفع یک فرد خاص سخن نمی گوید و نگفته است.
** با توجه به تذکرات فراوان ولی باز هم بعضا افراد دخیل در فتنه استفاده می شود و این خلاف قانون است
با توجه به اینکه فتنه در کشور ما خط قرمز به شمار می رود، ولی می بینیم در برخی مراسمات حامیان فتنه در آن ایراد سخنرانی می کنند و چنین شایع شده که برخی مسئولین میانی استان ما نیز از افراد دخیل در فتنه هستند؛ نظر شما در این مورد چیست؟
من در این مورد، بعد از آن جلسه خاص در مجتمع پتروشیمی تذکر دادم. شنیدم که در آن جلسه کلیپی را از فتنه گران پخش کرده اند و سخنران نامناسب و بی سوادی سخنرانی کرده است؛ من نیز مسئولین ذی ربط را احضار کرده و به ایشان تذکر دادم و آن ها نیز انجمن اسلامی معلمین را مقصر دانستند و گفتند ما بی خبر بودیم و آنان را محکوم و توبیخ می کنیم. من طبق وظیفه تذکر دادم و ظاهرا سخنرانی که در آن مجلس سخنرانی می کرد الان ممنوع الصحبت است و اجازه سخنرانی در مجالس دیگر را ندارد. اما اخیرا شنیدم در جای دیگری هم صحبت کرده است که من باز هم برخورد کردم.
مسلما فتنه خط قرمز ماست و نباید مسئولین ما از این دسته باشند. به یاد دارم آیت الله جنتی چند بار در نماز جمعه نیز این موضوع را مطرح کردند که نباید مسئولین از بین فتنه گران انتخاب شود. اما متاسفانه کم توجهی صورت می گیرد و این افراد انتخاب می شوند و کارهای خلاف انجام می دهند.
از وقتی که در اختیار ما قرار دادید متشکریم.
منبع: آناج