به گزارش نماینده، چندی پیش انتشار عکسهایی از تفریحات، لباسها، اتومبیلهای گران قیمت، ساعتهای مچی، خانههای لوکس و پنت هاوس ها و…از بچه پولدارهای تهران تبدیل به تیتر یک بسیاری از رسانههای داخلی و خارجی شد که انگار این بار میخواست روی دیگری از زندگی برخی از پایتختنشین ها را نشان دهد.
همزمان با انتشار همین عکسها بود که جامعه شناسان و مردم عادی شروع به تحلیل ابعاد و زوایای جامعه مدرن و شهری ایران کردند.
آشنایی بیشتر با جزئیات قشر ثروتمند ایرانی جرقهای بود برای شروع اعتراضهایی که از فقر حاکم بر جامعه و اختلاف طبقاتی میگفتند و در نهایت بچه پولدارهای تهران را حاصل ِ ثروتهای باد آورده می خوانند!
در نهایت تمام آن حرف و حدیثها و جنجال ها بود که خبر بسته شدن صفحهی بچه پولدارهای تهران منتشر شد تا مصادیق اختلاف فاحش طبقاتی حداقل در ظاهر امر از بین رفته و فراموش شود.
حالا با فاصلهای نه چندان زیاد از بسته شدن آن صفحه، این بار «بچه پولدارهای تبریز» با ایجاد صفحهای احراز هویت کردهاند و با استناد به گفته خودشان معتقدند: «بزار یه دنیا ببینه که تبریز در چه سطحی داره نفس میکشه.»
در این صفحه هم عکسهایی از تفریحات، لباسها، ساعتهای مچی گران قیمت، اتومبیلهای لوکس، خانههای شیک تبریز و…دیده می شود که توسط خود بچه پولدارهای تبریز برای استفاده در این صفحه قرار می گیرند و همین کافیست برای اینکه باور کنیم هیچ شوخیای در کار نیست و زیر آسمانِ تبریز ِ یک میلیون و ۷۰۰ هزار نفری هم عدهای این چنین زندگی میکنند.
شاید قبول اینکه تبریزیهای بسیاری مشمول این قاعده میشوند با نگاهی به آمار اخیر بانک مرکزی ایران که اعلام کرده آذربایجانشرقی بعد از پایتخت، با ۳۳ میلیون و ۱۶۷ هزار تومان در آمد سرانه؛ پردرآمدترین استان کشور است، زیاد هم دور از انتظار نباشد.
ولی روی دیگر این سکه انگار چیز دیگری میگوید. یک سوم از جمعیت تبریز با ۶۰ هزار خانه در دو هزارو ۵۲۰ هکتار از بافت فرسودهی همین شهر زندگی می کنند.
تبریز بر اساس اعلام مسئولان شهری با حدود نیم میلیون حاشیه نشین، پس از مشهد رتبه دوم کشور را در این زمینه دارد که اغلب مناطق حاشیه نشین تبریز در بخش شمالی شهر و در کوه «عینالی» قرار دارد.
کافیاست از بالای عینالی سرخ نگاهی به شهر بیاندازیم تا عمق فاجعه و خطر را خیلی نزدیک تر احساس کنیم. کوچههای باریک و بلند با پلههای طولانی، خانههای کوچک و نه چندان مقاوم را کنار هم جای دادهاند. خانههایی که در برابر تبریز ِ زلزله خیر یارای ایستادن ندارند و کوچههایی که در مواقع اضطراری جایی برای عبور هیچ امدادرسانی نیست.
با روی کار آمدن دولت محمود احمدینژاد انگار فرصت مناسبی برای رشد روز افزون سرمایهی ثروتمندان و به دنیال آن افزایش فاصله طبقاتی به خوبی فراهم شده بود که یکباره شهروندان یک شهر این طور از یکدیگر فاصله گرفتند.
ولی این دو سوی ماجرا و این حجم از تناقض، هر دو زیر آسمان یک شهر جمع شدهاند. شهری که با بالا رفتن برجها و توسعه شهری، عمرانی، فرهنگی و...تنها در یک منطقه و محدوده خاص انگار میخواهد از بافت قدیمی و آن ۶۰ هزار خانه فرار کند و یک سوم از جمعیت خود را نادیده بگیرد.
«بچه پولدارهای تبریز» غریبههای آشنای ما هستند که حالا با هویت مشخصتری میخواهند از زندگی های متفاوت خود بگویند. ثروت، زندگی مرفه و به تبع آن سبک زندگیای متفاوت تر از بیشتر مردم تبریز، به خودی خود غم انگیز نیست. حتی به قول خودشان کاش دنیا هم ببیند که تبریز در چه سطحی نفس میکشد. برای تبریزیها هم نشان دادن ِ این ور ِ ماجرا برای غریبهها خوشایندتر است حتی؛ چرا که ما به تجمل گرایی و تعارفاتی بیش از حد معمول شهرهایم.
چیزی که قصه را غمانگیز میکند پر رنگ شدن هر چه بیشتر وجه این نوع زندگی در شهریست که مدتهاست سعی میکند حاشیهنشینان خود را فراموش کند.