به گزارش نماینده، حجتالاسلام والمسلمین کاظم صدیقی استاد اخلاق، امام جمعه شهر تهران و از خطبای قدیم پایتخت است که همزمان با آغاز قیام امام خمینی(ره) در ۱۵ خرداد سال ۴۲ تصمیم خودش را عزم کرد که طلبه شود و به همین منظور وارد حوزه علمیه قم شد و از محضر اساتیدی نظیر آیات علی مشکینی، احمد جنتی، محمد محمدی گیلانی، محمدتقی مصباح یزدی، سید محمد حسینی بهشتی دروس فقه، اصول، منطق و فلسفه را تلمذ کرد، اینک وی مدیریت حوزه علمیه امام خمینی(ره) را در منطقه ازگل تهران بر عهده دارد، همچنین در شورای عالی حوزههای علمیه به ایفای مسئولیت میپردازد.
وی با حضور در خبرگزاری فارس با اشاره به دوران طلبگی خود و کرامات برخی از اساتیدش به تشریح ویژگیهای حوزههای علمیه قدیم پرداخت و در بخشی دیگر از سخنانش به سبک زندگی اسلامی اشاره کرد.
مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
ابتدا کمی از خودتان بگویید درسآموخته تهران هستید یا قم؟ از چه زمانی حوزه را آغاز کردهاید؟
از زمان دستگیری امام خمینی (سال ۱۳۴۲) بعد از ششم ابتدایی به قم آمدیم. طولی نکشید که امام آزاد شد اجمالاً در شرایطی که بگیر و ببند بود خیلیها از اینکه ما به حوزه برویم منعمان میکرد و میگفتند حوزه آیندهای ندارد اما خداوند در آن شرایط، عشق راه را در دل ما قرار داد ما به حوزه علمیه قم هدایت شدیم.
از تهرا رفتید؟
بنده اهل ابهر و ابهری هستم.
* فلسفه هگل را زیر نظر شهید بهشتی خواندم
از اساتیدتان برایمان بگویید؟
از افتخارات ما استفاده از ممتازین اساتید حوزه علمیه بود، در زمانی که نوجوان بودم یا به قولی بچهطلبه بودم.
مرحوم شهید مفتح استاد منطق ما بود و آیتالله جنتی استاد ادبیاتمان بود. در بخشی از منطق و حکمت، آیتالله شیخ یحیی انصاری شیرازی استاد ما بود و چند سالی را در این زمینه در خدمت آیتالله جوادی آملی بودیم و به اصطلاح آقایان دانشگاهی، دوره کارشناسی فلسفه ما زیر نظر آیتالله مصباح بود که هم فلسفه ملاصدرا و مشاء، فلسفه غرب و هم فلسفه مقایسهای بود که ایشان به عنوان استاد و مشاور ما بودند و ما در یک مرحلهای آن دوران را طی کردیم.
همچنین مرحوم شهید آیتالله بهشتی رضوانالله علیه خدمت ایشان فلسفه هگل را خواندم و با آقای دکتر احمدی عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز فلسفه ژیلسون را خواندم.
* نزد آیتالله بهشتی درس خواندید پس احتمالاً به زبان انگلیسی هم مسلط هستید؟
زبان فرّار است اما زمانی میتوانستیم کنفرانس هم بدهیم، یک استادی داشتیم که زبان فارسی بلد نبود و از ابتکارات مرحوم آقای بهشتی این بود که تابستانها ما را به مشهد میبردند و آنجا از خدمت اساتید زبان بهره میبردیم. یک سال آقایی از آمریکا آمده بود که شیعه هم بود آقای بهشتی ایشان را شکار کرد و ایشان به عنوان استاد زبان به ما تدریس میکردند برخی اوقات که بنده تأخیر داشتم میگفت جریمهات این است که راجع به پیامبر اکرم(ص) به زبان انگلیسی صحبت کنید. استاد دیگری هم آقای دکتر سالاری از اساتید دانشگاهی از آمریکا بودند.
* تفهیم درس آیتالله محمدی گیلانی بسیار خوب و وی فردی بذلهگو بود
در زبان عربی اساتید عرب داشتیم از جمله آقای امین که قاضی بود و از لبنان آمده بود. ایشان نوه آقاسید محسن امین، قاضی بود و از لبنان آمده بود، شیخ اسحاق خاقانی که بعدها در جریانات خوزستان تا حدودی از خط خارج شد اما زبان عربی را به صورت فصیح صحبت میکرد و ما از گفتوگو با او لذت میبردیم و آقای کرمی استاد محاوره زبان عربی بود.
در فقه آیتالله محمدی گیلانی قسمت عمده شرح لمعه را در خدمت ایشان بودیم وی فردی بسیار خوشبیان بود و کلاس بسیار شادابی داشت به طوری که احساس نمیکردیم کلاس درس علمی باشد بلکه احساس میکردیم محیط تفریح است. بنابراین هم تفهیمش خیلی خوب و هم بذلهگو بود. آیتالله حسنزاده آملی «کلیله و دمنه» و بخشی از هیئت را تدریس میکرد و انسان باور نمیکرد که یک عارف فقیه و یا کسی که راه را طی کرده و باطنها را میبیند و با گذشتگان ارتباط دارد تا این اندازه شوخ و بذلهگو باشد که نظیری برای ایشان سراغ ندارم.
بعد از آقای محمدی گیلانی آیتالله حرمپناهی فقیه برجستهای بود؛ ظاهر درسش لمعه بود اما باطنش مجتهدانه و کارشناسانه برخورد میکرد و روش اجتهاد را به ما یاد میداد. رسائل را خدمت آیتالله محمدی گیلانی گذراندیم آیتالله احمدی میانجی، الحق و النصاف هم اخلاقی بود و هم ملای به تمام معنا در فنون مختلف حوزوی بود که مکاسب را در خدمت ایشان گذراندیم. بنده در دوره درس خارج، مجتهدان زیادی را دیدم اما کسی که تمرکز بیشتری نسبت به آن داشتیم بخشی در درس آیتالله وحید خراسانی و سپس مرتضی حائری یزدی آقازاده مؤسس حوزه علمیه بود.
درایه و حدیث را خدمت آیتالله شبیری که از مراجع فعلی است و انصافاً هم علامه است، گذراندم. بنابراین به صورت جسته و گریختهای در مقاطع و فنون مختلف اساتیدی داشتیم که نمیتوان همه آنها را نام برد لذا این برای آن نبود که ما خودمان را مطرح کنیم بلکه برای این بود که یادی از بزرگانمان کرده باشیم که الحق والنصاف همه بزرگ بودند.
آیتالله شهید قدوسی اعلیالله مقامه الشریف با اینکه از شاگردان خوب امام بود و تقریرات درس ایشان هماکنون که برخی از رفقا در جمعآوری آن هستند به ۴ هزار صفحه میرسد بدون هیچ ادعای برای ما عروةالوثقی میگفت و از نظر اخلاقی هم درس اخلاقشان خیلی اثرگذار بود همچنین در زهد، بیتعلقی به دنیا و شهرتگریزی، من نظیری برای ایشان نمیشناسم و یا کم سراغ دارم آیتالله قدوسی از نظر خودشناسی فردی شاخص بود بدین معنا وقتی دادستان کل شد کمترین مصاحبه را از ایشان دیدیم و اصلاً دوست نداشت پشت دوربین باشد.
* تدبیر آیتالله قدوسی برای فرار از شهرت
اوایل طلبگی زمانی که تازه معمم شده بودم وقتی بردم خیاط برایمان قبا بدوزد، خیاط ما نقل میکرد مرحوم آیتالله قدوسی پارچهایی را آورد تا برایش قبا بدوزم و گفت آن را پشت و رو بدوزید وقتی علت آن را پرسیدم شهید قدوسی گفت آن طرفش کمی زرق و برق دارد، نمیخواهم اینگونه باشد. -مرحوم آقای بهشتی، شهید قدوسی را به مدرسه حقانی کشاند- شهید بهشتی میگفت وقتی آقای قدوسی به عنوان مدیر مدرسه حقانی وارد حوزه شد طولی نکشید هیچ حجرهای در سحر سراغ نداشتم که نماز شبی در آنجا خوانده نشود و عدهای هم که نمیخواستند پیش همحجرهایهای خویش ناله و ضجه بزنند عبای خویش را بر سرشان میکشیدند و در گوشه و کنار مدرسه حقانی صدای نالهای میشنیدیم. بُعد معنوی آقای قدوسی بسیار بالا بود و شهرتگریزی ایشان باعث شد تا این جنبه وی هم شناخته نشود؛ آن را که خبر شد، واقعاً باز هم خبری نیامد.
آیتالله شبزندهدار نیز یکی از اساتید ما بودند ایشان از چهرههای عجیبی بود؛ خیلی ملا و هم بسیار بیتعیّن بود ایشان بر شعار آن زمان مبنی بر «خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار» اصرار داشت و بسیار مقید بود که در صف اول نماز بیاستد و با صدای بلند این شعار را بعد از هر نماز بگوید از اینرو آیتالله شبزندهدار یک عنصر اخلاقی، متواضع، ملا و دانشمند بود.
اصول فقه را خدمت آیتالله مؤمن گذراندم آقامیرزا سیدابوالحسن مصلحی پدر مرحوم آیتالله اراکی نیز یکی از اساتید بود اجمالاً در هر برههای که توفیق حضور در یک رشته و مبحثی از مباحث علمی داشتیم اساتید ما همه از برجستهترین افراد حوزه آن زمان بودند.
* آیتالله انصاری شیرازی استادی که کفش طلاب را جفت میکرد
حاجآقا صدیقی! به جز مرحوم آقای قدوسی آیا اساتید اخلاق دیگری هم داشتید؟
بله؛ شیخ یحیی انصاری شیرازی بود که در حال حاضر بیمار است و امیدواریم خداوند شفای عاجل به ایشان عنایت کند. ایشان مظهر زهد بود و هست و به هیچ چیز دنیا آلودگی پیدا نکرد و ارادت ایشان به امام و انقلاب در حد عشق بود، واقعاً عاشق بود. ایشان منظومه سبزواری را برای ما میگفت و وقتی میخواست درس خود را به پایان برساند با همان لهجه شیرازی میگفت روضهاش را هم بخوانیم و بعد شروع میکرد از حضرت امام تعریف مینمود و با وجود اینکه آن زمان بردن نام امام، خفقان بود اما هیچ درسی نبود که در پایان آن گریزی به گذشته امام، برجستگیها و مدح امام نداشته باشد.
آیتالله انصاری شیرازی درس که میگفتند -معمولاً استاد جلوتر از شاگردان از کلاس خارج میشد- تا ایشان قدمش را از کلاس بیرون میگذاشت شروع به جفت کردن کفشهای طلاب میکرد و کسی هم حریفش نمیشد بنابراین این بزرگان هم عملاً درس میدادند و هم حرفهای خوبی داشتند و اگر کسی طالب و دنبال گوهر بود باید سرمایهدار اخلاقشان میشد.
درس اخلاق مرحوم آیتالله مشکینی و هم درس عمومی حوزوی ایشان مطرح و اثرگذار بود که هفته یک روز برای مدرسه ما درس اخلاق میگفتند. در میان این اساتید که همگی عالم، عامل و اخلاقی بودند بالأخره تأثیر نفس آیتالله قدوسی چیز دیگری بود.
آیتالله احمد میانجی هم مدرس اخلاق بود و هم علم کلام میگفت و علاوه بر این استاد پخته مکاسب بود و درسهای اخلاق بسیار مفیدی تدریس میکرد.
* وقتی آیتالله بهاءالدینی از سوی آیتالله بهجت برای درس اخلاق انتخاب شد
آیا آیتالله بهجت هم درس اخلاق داشتند؟
آیتالله بهجت(ره) درس فقه داشتند و در بیشتر مباحثمان به سخنان ایشان استناد میکردیم در آن دوران آیتالله بهجت به عنوان درس اخلاق اصلاً به میدان نیامدند. آیتالله وافی را که میشناسید -قبل از آقای رحیمیان تولیت مسجد مقدس جمکران را برعهده داشت- ایشان استاد ریاضیات بود و آقای قافی به همراه فرد دیگری استاد ریاضیات ما بودند. آیتالله وافی نقل میکرد: ما در خدمت آیتالله مصباح به خدمت آیتالله فکور یزدی رفتیم و به ایشان عرض کردیم حوزه با این عظمت، درس اخلاقی ندارد و فقط طلبهها درس میخوانند و برای خودسازی، راهنمایی ندارند و بابی هم در این زمینه باز نشده لذا شما بیاید یک درس اخلاق را شروع کنید ایشان فرمود من از شما محتاجترم اگر کسی را پیدا کردید من را نیز خبر کنید. خیلی ناراحت و نگران شدیم، گفتیم شما چه کسی را پیشنهاد میکنید که ما به خدمت وی برویم ایشان فرمودند: آیتالله بهجت. خدمت آیتالله بهجت که رسیدیم به ایشان عرض کردیم ما به محضر آقای فکور رفتیم و ایشان در پاسخ ما گفت خودمان محتاجتریم، گفتیم فردی را به ما معرفی کنید ایشان شما را معرفی کردند و آقای بهجت نیز گفت من هم همان حرفی را میزنم که آقای فکور گفته است. گفتیم پس تکلیف ما چیست سرگردانیم و تشنهایم یک آبی به ما نشان دهید فرمودند بروید پیش حاجآقا رضا.
آن روزها مرحوم آقای بهاءالدینی به نام بهاءالدینی مشهور نبود به ایشان میگفتند حاجآقارضا آسید صفی! نام پدر مرحوم بهاءالدینی آسید صفی بود و ایشان نیز به همین نام مطرح بود.
ایشان را در یکی از گوشههای شهر قم یافتیم؛ در یک بیغولهای که درب خانه آن داشت از جا کنده میشد! در زدیم سید آمد پشت در و ماجرا را برای او تعریف کردیم و گفتیم بألاخره آخرین پناه ما شمایید، شما ما را رد نکنید و ایشان پذیرفت.
کرامتی هم از آیتالله بهاءالدینی در ذهن دارید برای ما تعریف کنید؟
از جمله دلبران ما در حوزه علمیه قم مرحوم آقای بهجت و مرحوم آقای بهاءالدینی بودند. وقتی آیتالله بهاءالدینی قبول کردند بنا شد درسی در منزل آیتالله مصباح برگزار شود آیتالله وافی میگوید: مدتی گذشت آقای بهاءالدینی پولی نداشت ولی این جزو کرامتهای ایشان بود که روزی پولی به بنده دادند تا غذایی برای شاگردان کلاس تهیه کنم، جمعی که در درس آیتالله بهاءالدینی شرکت میکردند ۲۸-۳۰ نفر بودند اما ایشان هزینه دو نفر بیشتر از تعداد افراد کلاس را به بنده دادند و ما دیدیدیم وقتی سفره غذا پهن شد، آن دو نفر هم آمدند و ما فهمیدیم که حساب و کتاب در دست ایشان است.
بله از جمله عزیزانی که به عنوان درس اخلاق، ما خدمتشان نبودیم اما یکبار دیدنشان انسان را بیمه میکرد و شاید بیش از دهها صحبت و جزوه بر روی انسان اثر میگذاشت یکی آیتالله بهجت بود و دومی آیتالله بهاءالدینی رحمتالله علیهما. این بزرگواران به تمام عوالم آشنا بودند و دنیا به اندازه یک سر سوزن هم برایشان کششی نداشت.
حاج آقا شما از سال ۱۳۴۲ تا سال ۱۳۵۷ طلبه حوزه علمیه بودید چه خاطراتی از آن دوران دارید؟
اجمالاً طلبگی همهاش خاطره است در دوره خفقان، خیلی مشقتها داشتند طلاب. هم از نظر امکانات زندگی، ما در مدرسهای زندگی میکردیم که حتی یک پنکه نداشتیم با حجرههای کوچک که گاهی اوقات در گرمای تابستان یخچالی هم نبود، آب سالمی وجود نداشت، آب انبار بود و حدوداً چهل پله باید میرفتیم پایین، تازه آبی بود که از آن دانههای قرمز در آن دیده میشد سرِسوزنی توقع نداشتیم که غیر از این باشد صفا میکردیم، عشق میکردیم.
بنده جایی در اطراف شهر «بروجن» برای تبلیغ رفتم که مردم آنجا هیچ گاه یک فرد روحانی ندیده بودند وقتی من ما با عمامه رفتیم مردم خانههای مختلف را برای تماشا دعوت میکردند.
* حوزه علمیه آن دوران به لحاظ ظاهری پُر مشقت اما پرنشاط بود
چه سالی بود؟
حدوداً سال ۱۳۴۶ بود. اوایل طلبگی بود که کولهبار کتاب را بر دوشمان بر میداشتیم و گاهی هم در برفهای سنگین در اطراف همدان میرفتیم که مجبور بودیم بخشی از راه را با پای پیاده عبور کنیم و واقعاً حوزه علمیه در آن دوران به لحاظ ظاهری پُر مشقت بود اما به لحاظ همت طلبگی و خودسازی طلاب، بسی پرنشاط بود.
تفاوت طلبههای قدیم با جدید را در چه چیزی میبینید؟
مهمترین تفاوتی که داشت این بود که هیچ رفاهی وجود نداشت ولی این روزها نه اینطور نیست، به طوری که حتی طلبهها با ماهی تقریباً ۳۰۰ هزار تومان شهریه بعد از ازدواجشان مشکل دارند و بعضی از آنها به دلیل وضعیت بدِ معیشتی مجبورند زیرزمینی را برای سکونت اجاره کنند اما طلاب مجرد و جوانتر در حجرههای حوزه زندگی میکنند که عموماً وضعیت بهتری دارند و امکانات خوبی در اختیارشان قرار میگیرد سختیها و مشقتهایی که طلاب آن روز تحمل میکردند امروز شاهد آن نیستیم.
حاج آقا صدیقی از سخنان گرم و صمیمانه شما بهرهمند شدیم. اگر صحبتی هست، بفرمایید؟
ما از محضر شما بهره بردیم شما سربازان انقلاب و دین هستید، بُرد سنگرهای شما در جنبه دفاعی و دینی جایگاه خاصی دارد، انشاءالله موفق و مؤید باشید.