به گزارش نماینده چنان چه ذکر آن رفت روحانی بهار ۱۳۵۷ عازم انگلیس می شود تا تحصیلات خود را در این کشور ادامه دهد ولی بازداشت و پس از مدتی آزاد می شود ، خاطرات روحانی را در این مقطع پی می گیریم ...
خوشبختانه، یادداشتهای متفرقهای از آن ایام دارم که با کمک آنها میتوانم مفصلتر به حوادث آن روزها بپردازم. پس از چند هفته از ورودم به انگلستان در روز شنبهای، به جمع دانشجویان انجمن اسلامی لندن که در مکانی به نام امامباره (امام بارگاه) جلسه داشتند، رفتم. شرکت من در این جمع فوقالعاده مسرت بخش بود. مثل بازگشت یک ماهی دورافتاده از آب به دریا بود. دیدن چهرههای مومن و مصمم و عاشق اسلام و ایران و امام خمینی در آن دیار غربت، به منزله شنیدن صدایی آشنا و محبوب و بشارت چشمه آب زلالی در بیابان خشک و بیآب و علف بود.
اولین حضور من در این جمع در اوایل خرداد ماه بود. در آن جلسه، اخبار مربوط به نوزدهم اردیبهشت (چهلم کشتار مردم یزد و جهرم و اهواز) و تظاهرات در بسیاری از شهرهای ایران تشریح شد. مطالب سخنرانی امام(ره) در نجف در مسجد شیخ انصاری هم توسط یکی از دانشجویان خوانده شد که امام از حمله به منزل مراجع قم اظهار ناراحتی و تاسف و تاثر کرده و از سکوت حوزه نجف بسیار ناراحت بودند. در این سخنرانی امام فرموده بود: من خودم قمی هستم، ولی برای حوزه نجف متاسف هستم. در این جلسه سپس یکی از دانشجویان سخنرانی کرد. برای اولین بار بود که کلمه «تکبیر» را میشنیدم که مجری گفت: «تکبیر» و حضار «الله اکبر» گفتند. برای من این شعار خیلی جالب بود. در آن مقطع هنوز این شعار در ایران مرسوم نبود. پس از پایان برنامه، در بیرون سالن، کتاب و جزوه و نوارهای سخنرانی میفروختند که نوار سخنرانی خودم در مسجد ارک هم در میان نوارها بود. خوشحال شدم که ارتباط بسیار خوبی بین دانشجویان و تحولات در ایران و اعلامیهها و سخنان امام(ره) در نجف وجود دارد. در آن جلسه، دکتر کمال خرازی و دکتر عبدالکریم سروش هم بودند که هنوز با آنها آشنایی و ارتباط نداشتم.
در همان روزها، در یک تماس تلفنی با دکتر بهشتی، ایشان شماره تلفن آقای کمال خرازی را به من داد و تاکید کرد که اگر کاری داشتم، به ایشان مراجعه کنم و حتی گفتند اگر پولی نیاز داشتم، از ایشان بگیرم. ایشان گفتند: با آقای خرازی صحبت کردهام و راجع به شما مفصل به ایشان سفارش کردهام. من تا آن روز فرصت نکرده بودم با آقای خرازی تماس بگیرم. چند روز بعد با ایشان تلفنی صحبت کردم و بعد هم حضوری همدیگر را دیدیم. از آن پس بین من و ایشان و آقای دکتر سروش ارتباط نزدیکی برقرار شد.
خوشبختانه روزنامههای آنجا مخصوصا گاردین و دیلیتلگراف و فایننشنالتایمز، حوادث مهم ایران را منعکس میکردند. در رادیو و تلویزیونهای اروپایی مخصوصا رادیو فارسی بیبیسی هم بسیاری از تحولات ایران انعکاس داشت.
بار دوم که به جلسه انجمن اسلامی رفتم، ایام پانزده خرداد بود. در این جلسه حداقل با چند نفر از اعضای فعال مانند آقای عبدالله محمودزاده و آقای علی فرزین آشنا شدم. در جمع آن روز، آقایان عبدالکریم سروش و کمال خرازی نیز شرکت داشتند. در جلسه بعدی، اعضای فعال انجمن اسلامی، مانند آقایان محمودزاده و فرزین از من خواستند که در جلسات انجمن سخنرانی کنم. پذیرفتم، ولی گفتم عجلهای در این کار نداشته باشند. قول دادم به تدریج و در زمان مناسب این کار را انجام بدهم.
در این جلسه، دوستان مطرح میکردند که کمی وضع شهرهای ایران آرام شده، ولی در دانشگاهها و به ویژه در کوی دانشگاه تهران تظاهرات شدیدی در چند شب و روز اخیر، وجود داشته است. پیرامون سخنرانی امام در نجف در مسجد شیخ انصاری به مناسبت پانزده خرداد بحث شد و خلاصه آن نیز خوانده شد. امام ضمن تشریح حادثه خونین ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و لزوم زنده ماندن آن حادثه، به این مسئله مهم اشاره کرده بودند که مقصر اصلی، آمریکا و شاه است و نباید لبه تیز حمله به دولت، نخست وزیر، شهربانی و امثال اینها باشد؛ اینها کارهای نیستند و مقصر اصلی شخص شاه به عنوان مزدور آمریکاست.