به گزارش نماینده حسن روحانی در بیان خاطرات خود به یک رخداد عجیب در ماه محرم اشاره می کند که خاطره خوش آن لحظات هنوز در ذهن او باقی است .
با هم این خاطره را مرور می کنیم
واقعه از این قرار بود که من در یک ماه محرمی روز دوازدهم موقع اذان صبح از خانه خارج شدم و برای نماز صبح به سمت مسجد پشت خندق [مسجد ولی عصر فعلی] رفتم . وارد حیاط مسجد شدم و در کنار حوضی که در سمت چپ قرار داشت نشستم و مشغول گرفتن وضو شدم . پدرم داخل مسجد رفته بود و نماز جماعت صبح هم شروع شده بود . من همان طور که کنار حوض نشسته بودم و در حال وضو بودم احساس کردم که یک مرتبه حیاط روشن شد مثل این که نورافکنی به تابش درآمده باشد . در آن حال حس کردم نور از بالا می تابد سرم را بلند کردم و یک شی نورانی را که تقریبا مکعب مستطیل بود و حدود دو متر طول داشت و عرض و ارتفاع آن هم حدود یک متر بود، دیدم که از بالا به سمت داخل حیاط مسجد به آرامی در حال فرود آمدن است . احساس می کردم افرادی در این هودج نورانی نشسته اند ولی چیزی جز تلالو نور نمی دیدم.بعد دیدم که آن شی نورانی در شمال شرق حیاط مسجد فرود آمد . آنگاه پس از چند دقیقه توقف بلند شد و به حرکت درآمد . در هنگام برخواستن هودج علی رغم این که برای نماز صبح می خواستم داخل مسجد بروم بی اختیار دنبال آن به راه افتادم و دیدم پس از عبور از تکیه پشت خندق به تکیه بعدی یعنی تکیه بیرن دژ رفت و در وسط آن تکیه فرود آمد.فاصله این دو تکیه شاید حدود ۲۰۰ متر بود. پس از آن دوباره هودج بلند شد و در فضا به راه خود ادامه داد و من هم در کوچه آن را می دیدم . هودج به سمت شرق (سمت مشهد) حرکت کرد و بعد از چند دقیقه از نظرم غایب شد . در حالی که احساس عجیبی به من دست داده بود و از خود بی خود شده بودم ، احساس یک شعف بی نظیر معنوی توام با کمی ترس و وحشت داشتم. پس از این ماجرا به سمت مسجد بازگشتم وقتی به مسجد رسیدم نمازجماعت صبح تمام شده بود . همان وقت در ذهن کودکانه ام به نظرم آمد که ارواح مطهر معصومین و فرشتگان به این هودج آمده اند و به این تکیه ها که محل عزاداری سالار شهیدان بود سر زدند.
این ماجرا خیال نبود در بیداری اتفاق افتاد و کاملا آن را به چشم دیدم.
رک خاطرات دکتر حسن روحانی ؛ انقلاب اسلامی (۱۳۵۷-۱۳۴۱) - صفحه۴۵