«نماینده» غلامعلی حدادعادل* : دکتر عباس شیبانی شامگاه پنجشنبه اول دی ماه یکهزار و چهار صد و یک، در نود و یک سالگی، درگذشت. با درگذشت او، ایران و انقلاب اسلامی یکی از خدمتگزاران صادق و دلسوز و کارآمد خود را از دست داد. شیبانی به خاندانی اصیل تعلق داشت که در آن شخصیتهای درجهاول و تأثیرگذاری پرورش یافتهاند. دوران دانشجویی او در دانشکدة پزشکی تهران با نهضت ملی شدن صنعت نفت مقارن بود و شیبانی در مبارزات ملت ایران علیه استعمار انگلیس به آن نهضت پیوست. او پس از کودتای بیست و هشت مرداد سال سی و دو، در کنار شخصیتهایی مانند مرحوم آیتالله طالقانی و مهندس بازرگان، به موازات آشنایی روزافزون با معارف اسلامی، با نهضت مقاومت ملی همکاری داشت و اندکی بعدتر به نهضت آزادی پیوست که در مقایسه با جبهة ملی، به جهانبینی اسلامی التزام بیشتری داشت و ملیگرایی را با صبغة اسلامی دنبال میکرد. با دستگیری سران نهضت آزادی، شیبانی نیز به زندان افتاد و پس از شش سال که در تهران و برازجان زندانی بود، آزاد شد. آزادی او مقارن با سالهایی بود که امام خمینی(ره) با تکیه بر مبانی اسلامی و معارف علوی و حماسة حسینی قیام خود را بر علیه استبداد داخلی و استعمار خارجی آغاز کرده بود. شیبانی که مسلمانی مؤمن و درستاعتقاد بود، با تمام وجود به نهضت امام خمینی پیوست. روزی که آیتالله سعیدی در حمایت از امام راحل، در زندانهای شاه براثر شکنجه به شهادت رسیده بود، این شیبانی بود که در مسجد او در خیابان غیاثی تهران بهرغم ممانعتهای ساواک سخنرانی کرد و دوباره به زندان افتاد. این بار، او در معرض خطر اعدام بود. شیبانی مسلمان و مبارزی نستوه و مقاوم بود که تا پیروزی انقلاب اسلامی در حدود سیزده سال از عمر خود را در زندان سپری کرد، اما لحظهای در درستی راه خود تردید نکرد. او آنچه را که نخست در جبهة ملی و سپس در نهضت آزادی جستوجو میکرد به نحو کاملتر در انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی پیدا کرد و با تمام وجود، چه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و چه پس از آن، در خدمت انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ایران قرار گرفت. او، به همان اندازه که از رژیم وابسته و فاسد شاه متنفر بود، به انقلاب اسلامی معتقد و دلبسته بود و، به همان اندازه که در مبارزه با آن رژیم مقاوم ثابتقدم بود، در دفاع از انقلاب و حفظ دستاوردهای آن پابرجا بود.
مجموعة اوصاف برجستة اعتقادی و تجربههای طولانی مبارزاتی و خصوصیات والای شخصیتی او سبب شد تا دکتر شیبانی در ماههای قبل از پیروزی انقلاب به عضویت در شورای انقلاب برگزیده شود و اندکی بعد به عضویت در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی انتخاب شود. حزبی که با همت و ابتکار روحانیون مبارزی همچون شهید بهشتی، آیتالله خامنهای، شهید باهنر، آیتالله هاشمی رفسنجانی، و آیتالله موسوی اردبیلی تأسیس شده بود و همة آنان به شیبانی به چشم یک شخصیت معتقد متقی و دانشمند و مبارزی بااخلاص و خستگیناپذیر مینگریستند.
دکتر شیبانی، از روز اول پیروزی انقلاب اسلامی، علاوه بر نقش فعالی که در شورای انقلاب داشت، از قبول مسئولیت شانه خالی نکرد و هر کجا باری به زمین مانده دید آن را بهدوش گرفت. در مجلس خبرگان عضو بود و در دولت شهید باهنر وزیر کشاورزی شد و در پنج دورة اول مجلس نمایندگی مردم تهران را داشت. در همة این سالها، انواع مسئولیتها را نیز برعهده میگرفت. او در بحبوحة جنگ و محاصرة آبادان، در فرمانبرداری آبادان به امور مهمی از جنگ رسیدگی میکرد سپس در سال 60، وقتی در میدان امام خمینی برای ویرانی تأسیسات مخابراتی بمبگذاری شد، براثر انفجار به آن ساختمان و تأسیسات و نیز به بسیاری از مغازهها و منازل آن منطقه خسارات و ویرانیهای سخت وارد شد، مدیریت بازسازی آن منطقه را که کاری دشوار بود برعهده گرفت. در همان سالها، در کارگروه تخصیص ارز به بیماران اعزامی به خارج از کشور، با دلسوزی و تشخیص درست خود، هم رضایت بیماران و خانوادههای آنها را جلب کرد و هم در مصرف ارز صرفهجویی کرد. مدتی نیز ریاست دانشگاه تهران را داشت. دکتر شیبانی چون دانشگاهدیده و دانشمند بود و، علاوه بر این، سالهای طولانی با دانشگاهیانی مانند مهندس بازرگان و دکتر سحابی در زندان معاشرت و مجالست کرده بود، زبان متخصصان و دانشگاهیان را میدانست و به همین جهت میتوانست چه در مدیریت وزارت کشاورزی و چه در دانشگاه تهران با آنان ارتباط برقرار کند و همکاری کند. شیبانی در ایجاد مرکز پیشرفتة درمان بیماریهای قلب در دانشگاه علوم پزشکی سهم عمدهای داشت. من که از دیرباز شیفتة شخصیت دکتر شیبانی و ارادتمند به او بودم، در سال 1380 به مناسبت آغاز به کار آن مرکز مقالهای در معرفی او به جوانان تحت عنوان «دکتر شیبانی، الگویی برای جوانان» نوشتم که در روزنامة اطلاعات به چاپ رسید.
دکتر شیبانی سه دوره عضو شورای شهر تهران شد. مردم به فهرستی که نام او و مهندس چمران بر بالای آن بود اعتماد کردند و رأی دادند. عضویت در شورای شهر تهران آخرین مسئولیت رسمی او در انقلاب بود که تا حدود هشتاد و پنج سالگی وی ادامه داشت. پس از آن نیز با وجود کهولت و بیماری به فعالیت در بعضی مؤسسات خیریه و کارهای عامالمنفعه ادامه میداد.
از نظر اخلاقی و منش شخصی، شیبانی مردی باوقار و صاحب شخصیتی استحکامیافته بود. او در زندگی برای خود اصولی داشت که هرگز از آن اصول تخطی نکرد، و در عین پافشاری بر اصول اعتقادی و سیاسی خود، با دیگران مهربان بود. شیبانی یک چهرة شناختهشده کاملاً اجتماعی بود. محمدعلی عمویی، از اعضای مهم کادر مرکزی حزب توده که در زندان برازجان با او همبند بوده، در کتاب خاطرات خود که تحت عنوان «دُرد زمانه» به چاپ رسیده، دربارة او مینویسد: «شیبانی قدری خشک و رسمی، اما صمیمی و بامحبت است».1
او، در عین حال که بسیار کمحرف بود، بسیار پرکار بود. در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، که من هم در آن عضویت داشتم و از نزدیک شاهد رفتار و گفتار وی بودم، اهل درازنفسی و پرگویی نبود. از گزافهگویی و تندروی پرهیز داشت و از قضاوتهای سریع و شتابزده دربارة اشخاص خودداری میکرد. شیبانی بسیار منظم و متواضع بود و هنگامی که به مسجدی یا مجلسی وارد میشد یکسره به میان مردم میرفت و هر جای خالی که پیدا میکرد همانجا مینشست.
از خصوصیات برجسته و بارز او سادهزیستی و احتیاط تا حد وسواس در استفاده از بیتالمال بود. از قبل از انقلاب تا پایان عمر در یک خانة ساده و بیآلایش در نزدیکی میدان سپاه تهران سکونت داشت و هرگز به فکر توسعه و تجمل بساط مختصر زندگی خویش نبود. لباسی ساده اما مخصوص به خود داشت و به نظر میرسید آگاهانه کت و شلوار متعارف را کنار گذاشته است. احتیاط او در استفاده از بیتالمال مثالزدنی و ستودنی بود. دوستانش در شورای شهر نقل میکنند که در شورا هرگز حتی یک استکان چای و یک حبه قند هم مصرف نکرده است. من خود از او نمونههایی در مراعات بیتالمال دیدهام که باورنکردنی است.
دکتر شیبانی بسیار متدین بود. او را معصوم نمیدانم، اما گمان نمیکنم کسی از او آشکارا گناهی دیده باشد. او عامل به واجبات شرعی و تارک محرمات بود. تا وقتی بیماری بر او غلبه نکرده بود پای ثابت نماز جمعه بود. همسر او، خانم مفیدی هم به خانوادهای تحصیلکرده و متدین و مبارز تعلق داشت. برادرخانمهای او فعال سیاسی بودند و محمد مفیدی، که قبل از انقلاب سرهنگ طاهری، از عوامل مؤثر در کشتار مردم در پانزده خرداد را ترور کرد و اعدام شد، یکی از برادران همسر او بود.
شیبانی در عین حال که مرد میدان عمل بود، به علم و دانش و کتاب هم توجه داشت. از او ترجمة کتابی از فرانسه به نام «حیات و هدفداری» به چاپ رسیده که هم کتابی علمی و هم توحیدی است و نخستینبار در سال 1350 توسط شرکت سهامی انتشار منتشر شده است. در مقدمة مترجم، وی میگوید:
«در بهکار بردن لغات طبی، از حافظة خود استفاده نمودم؛ زیرا در این محیط محدود، دسترسی به وسایل مطلوب مشکل بود و چه بسا که حافظه نیز درست یاری نکرده باشد».2
از این عبارات به روشنی فهمیده میشود که وی این کتاب را در اوقات فراغت خود در زندان از فرانسه به فارسی برگردانده است. در همین مقدمه، شیبانی دربارة مؤلف کتاب چنین اظهار نظر کرده است:
«کتابی که از نظر خوانندگان میگذرد ترجمة کتاب روویر استاد فقید تشریح دانشکدة پزشکی پاریس است. از کلمات و عبارات متن اصلی چنان روح ایمان و اعتقاد به مبدأ آشکار میشد که هر بار مصحح و اینجانب را به طلب مغفرت برای روان پاکش وا میداشت».3
در عالم سیاست، شیبانی را باید مردی صادق و ثابتعقیده دانست. او در اعتقاد به اسلام و عشق به ایران صادق بود، به همین جهت، وقتی این هر دو صفت را در امام خمینی (ره) و نهضت او پیدا کرد، اجازه نداد تعلقات حزبی مانع از پیوستن کامل او به انقلاب اسلامی شود. اعتقاد او به «ولایت فقیه» سبب شد تا پس از امام خمینی نیز در پیروی از آیتالله خامنهای لحظهای تردید نکند. در چهل و چند سالی که از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته، شاهد بودهایم که بعضی افراد مشهور که سابقة مبارزاتی قبل از انقلاب و مسئولیتهای بعد از انقلاب داشتهاند، به تدریج، در قول و فعل خود، از مبانی نخستین خود که روزگاری شعار آنها بوده و همگان را بدان فرا میخواندهاند، فاصله گرفته و بر سر عقاید سیاسی و انقلابی و حتی دینی خود ثبات قدم و استقامت نداشتهاند. اما دکتر شیبانی هیچگاه در پیچوخمهای سیاست و لغزشگاهها، ثبات قدم و استواری خود را از دست نداد و دچار لغزشی نشد. او از مصادیق این آیة قرآن کریم بود که:
«انّ الذینَ قالوا ربّنا الله ثُمّ استقاموا، تَتَنَزّلُ عَلَیهمُ الملائکةُ ألّا تَخافوا وَ لا تَحزَنوا وَ أبشِروا بالجَنّةِ الّتی کُنتُم توعَدون» {قرآن، سورة فصلت، آیة 30}
اکنون این مرد بزرگ و این شخصیت بزرگوار، پس از یک عمر طولانی و بابرکت، زندگانی فانی را پشت سر گذاشته و حیات ابدی یافته است، در حالی که در کتاب روشن زندگانی وی لکة سیاهی دیده نمیشود. سینة او گنجینهای از خاطرات سیاسی هفتاد سال اخیر بود، اما این مرد کمسخن و پرکار با شرح صدری که داشت همة آن رازها را در سینه نگاه داشت و، تا آن دم که برای همیشه لب از سخن فرو بست، لب به سخن نگشود.
پینوشتها:
1. عمویی، محمدعلی، دُرد زمانه، تهران: انتشارات آنزان، 1377، ص 222.
2. روویر، ه.، حیات و هدفداری، ترجمة عباس شیبانی، تهران: شرکت سهامی انتشار، 1350، ص 9.
3. همان، ص 8.