«نماینده»؛ غلامعلی حداد عادل*/ وقتی روزنامه ایران از من خواست در چهلمین روز درگذشت دوست نازنینم دکتر احمد احمدی به یاد او مطلبی بنویسم، یادم آمد که در حدود دو سال پیش در مجلسی که از سوی «مجمع عالی حکمت اسلامی» در قم برای بزرگداشت او برپا شده بود، سخنرانی کردهام. مناسب دیدم که گزیدهای از آن متن را با ویرایشی مختصر تقدیم خوانندگان روزنامه کنم. حقیقت این است که امروز هم که دیده از دیدارش محروم مانده، اگر میخواستم چیزی برایش بنویسم، کمابیش شبیه همین مقاله میشد. افسوسی که امروز در فقدان او بر دل و جان من چنگ میزند، دقیقاً به اندازه تحسینی است که دیروز در حیات و حضور او بر لب و زبان من موج میزد.
***
دوستی من و آقای دکتر احمدی نزدیک به نیم قرن عمر و دوام داشت. سال ۱۳۴۷ بود و تازه از شیراز به تهران برگشته بودم. در کارشناسی ارشد در رشته فیزیک فارغالتحصیل شده اما ممنوعالتدریس بودم و در تهران بیکار. در آن سالها، در مؤسسه «در راه حق» در قم، جزوههای کوچکی در معارف اسلامی و احوال پیامبران برای جوانان تهیه و منتشر میشد که آقای موسوی گرمارودی آنها را در تهران ویرایش میکرد. آقای گرمارودی را دستگیر کرده بودند و آیتالله حاج سیدمحسن خرازی از طریق دوست قدیم و همدبیرستانی من، آقای دکتر کمال خرازی، کار ویرایش جزوات در مؤسسه «در راه حق» را به بنده محول کردند. من هم که فرصت و وقت داشتم و علاقهمند به نگارش بودم، این کار را با کمال رغبت پذیرفتم. چنین بود که با آقایان آیتالله مصباح، آیتالله خرازی و دکتر احمدی در مؤسسه «در راه حق» آشنا شدم.
در سال ۱۳۴۸، تغییر رشته دادم و وارد دانشکده ادبیات شدم. سال اول در رشته علوم اجتماعی درس خواندم و سال بعد وارد دوره کارشناسی ارشد فلسفه شدم. آقای احمدی هم دانشجوی رشته فلسفه بود. با آنکه ایشان یک سال در دوره کارشناسی از من جلوتر بود، رفاقت ما با سابقه دوستی از قم، روز به روز بیشتر شد. از سال ۱۳۵۱، با هم وارد دوره دکتری شدیم و درسهایمان با هم تمام شد و استادان واحدی داشتیم.
در آن سالها، گاهی هم با آقای دکتر احمدی به قم میرفتم و در درس شبهای پنجشنبه مرحوم علامه طباطبایی که گاهی هم در منزل دکتر احمدی برپا میشد، شرکت میکردم. بعد از انقلاب هم ایشان در ستاد انقلاب فرهنگی بود و بنده در کارگروههای آن ستاد و چند سال بعد، هر دو در گروه فلسفه دانشگاه تهران، معلم و عضو هیأت علمی شدیم. در آموزش و پرورش هم سالها با ایشان در امور مختلف همکاری داشتم و کارهای مشترک زیادی کردیم. چهار سال هم در مجلس هفتم در خدمت ایشان بودم. در شورای عالی انقلاب فرهنگی و در شورای تحول علوم انسانی هم هر دو عضویت و همکاری داشتیم. با سازمان «سمت» هم که با مدیریت ایشان اداره میشود، قرار همکاری داشتیم برای چاپ کتابهای دانشگاهی شورای تحول.
آقای دکتر احمدی را باید به عنوان یکی از نمایندگان حوزه در دانشگاه شناخت، مخبری صادق از جمع ارباب عمائم؛ فردی که نزد فقها و آیات عظام درس خوانده و شاگرد بیواسطه علامه طباطبایی و دوست نزدیک و یار صمیمی آیتالله مصباح و آیتالله جوادی بوده و سپس به دانشگاه آمده و فلسفه خوانده بود. البته آمدن آقای دکتر احمدی به دانشگاه به معنی اعراض او از حوزه نبود. در همان سالها خیلیها به دانشگاه میآمدند، ولی حتی اگر عبا و عمامه خود را هم بهظاهر برنمیداشتند، باطناً از حوزه جدا میشدند، اما آقای دکتر احمدی در دانشگاه به تمام معنا ملتزم و معتقد و وفادار به همه آن چیزی بود که اصول روحانیت اقتضا میکرد؛ بدون کمترین خودباختگی و وادادگی در برابر حال و هوایی که بر فضای دانشگاه حاکم بود. از طرف دیگر نسبت به درسهای دانشگاهی هم، نظر تحقیر و نگاه تیره و بدبینانه و لجاجتآمیز نداشت و نمیخواست مخالفت سطحی کند یا آن چیزی را که در دانشگاه فلسفه غرب خوانده میشود بالمره منفی بداند. طبیعتی متوازن داشت و برای آموختن و فهمیدن آمده بود؛ طبیعتِ متوازنِ علمیِ معتقد به فلسفه اسلامی و عرفان و حکمت اسلامی و در عین حال جویای معرفت که در فلسفه غرب چه میگذرد.
از این رو است که بنده شخص آقای دکتر احمدی را از جمله مصادیق عینی وحدت حوزه و دانشگاه میدانم که هم در حوزه خوب درس خوانده و هم در دانشگاه. در سالهای دانشجویی ما، استادانمان که تحصیلکرده اروپا بودند و به تمام معنا دانشگاهی بودند، برای ایشان که در کسوت روحانی در کلاسهای دکتری و کارشناسی ارشد حضور پیدا میکرد، احترام قائل بودند.
از امتیازات دیگر ایشان، در کنار حکمت و فلسفه و فقاهت، تسلطش بر زبان خارجی و بویژه انگلیسی بود. کسانی که ترجمههای ایشان را خواندهاند یا با اصل تطبیق دادهاند، تصدیق میکنند که تسلط ایشان بر زبان انگلیسی و دقت نظرشان در کار ترجمه تا چه پایه بود. کتاب «نقد تفکر فلسفی غرب» اثر اتین ژیلسون، در آن زمان متن درسی دانشجویان فوق لیسانس برای آشنایی با زبان خارجی بود. ایشان علاوه بر زبان انگلیسی سراغ زبان آلمانی هم رفت و کتاب «تأملات در فلسفه اولی» اثر دکارت و نیز «تأسیس مابعدالطبیعه اخلاق» کانت را هم عالمانه ترجمه کرده است. ایشان به دلیل غیرت دینی و اهتمامی که داشت، مدتی مدید را صرف تأمل و تحقیق در ترجمه قرآن به زبان انگلیسی کرد و مدتی هم درصدد بود که خود ترجمهای از قرآن کریم به زبان انگلیسی به دست دهد. به هر حال، در ارزیابی و مقایسه ترجمههای انگلیسی قرآن کار زیادی کرد و صاحبنظر بود.
آقای دکتر احمدی به زبان فارسی هم خیلی اهمیت میداد و به ادبیات فارسی بسیار علاقهمند بود و قدر زبان مادری را میدانست و از جمله استادان و روحانیونی بود که نسبت به درستنویسی و نگارش بسیار حساس و در پایاننامههای تحت نظارت خود به نکتههای نگارشی اهمیت میداد.
بازگردیم به درس فلسفه. آقای دکتر احمدی و بنده، فلسفه کانت را نزد مرحوم دکتر یحیی مهدوی خواندهایم و خیلی هم مفصل خواندهایم. در آن دوره، چهار دانشجو بودیم: بنده و آقای دکتر احمدی و آقای دکتر پورجوادی و دکتر سلمان البدور که بعداً استاد و رئیس دانشگاه اردن شد. استاد ما، همینطور لابشرط، از یکی از ما سؤال میکرد تا متن کتاب را توضیح دهیم و بنابراین همه ما مجبور بودیم که کتاب را از قبل خوانده باشیم. در هر جلسه در حدود ۲۰ صفحه از متن انگلیسی میخواندیم و توضیح میدادیم. چنین بود که آقای دکتر احمدی و من گرفتار کانت شدیم؛ ایشان گرفتار «عقل عملی» و بنده گرفتار «عقل نظری» او شدم.
آقای دکتر احمدی، با آشنایی با افکار دکارت و کانت و سایر فیلسوفان، غیر از درسهای معمول در دانشگاه، فلسفه تطبیقی هم درس داد و حاصل افکار و مطالعات تطبیقی خود را در کتاب «بنلایههای شناخت» عرضه کرد. ایشان در مقدمه و خاتمه این کتاب مقصود خود را از تألیف آن بیان کرد و در واقع، چکیده افکار خود را در کتاب «بنلایههای شناخت» آورده است و بسیار مناسب است که در باب مطالب و مقالات آن کتاب در کلاسهای درس و خصوصاً در محیط فلسفی حوزه بحث و نقد صورت پذیرد. متأسفانه فلسفه تطبیقی در ایران امروز شاکله درستی ندارد.
باری، آنچه بنده در حدود نیم قرن از شخصیت آقای دکتر احمدی دیدم، در درجه اول ایمان و اعتقاد دینی راسخ بود. کمال اولی که بنده در آقای دکتر احمدی سراغ دارم، ایمان و اعتقاد و ثبات قدم در اعتقادات دینی بود. این مهمترین خصلت است و بعد، صداقت و سادگی و سادهزیستی ایشان بود. دکتر احمدی با اینکه در دانشگاه به عالیترین مقامات رسیده و در حوزه هم مورد احترام استادان حکمت بود، آن صفا و سادگی روستایی خود را حفظ کرده بود. وقتی با هم در جمعهای دوستانه و صمیمی مینشستیم، طومار مفصلی از قصههای طیبتآمیز ملایر خودشان را با شور و حال بیان میکرد. آن چیزی که ما هرگز در ایشان ندیدیم، تظاهر و ریاکاری و تفاخر و تلاش برای رسیدن به مقام و دنیاطلبی بود؛ نه در دوره قبل از انقلاب و نه بعد از انقلاب. آقای دکتر احمدی اصلاً دنبال این نبود که پست و مقام و عنوانی بگیرد یا عنوانی قبل و بعد از اسمش بیاید.
*رئیس فرهنگستان زبان