به گزارش «نماینده»، پروپاگاندای رسانهای اصلاحطلب وسیلهای برای منکوب و بیرون کردن رقیب از صحنه و فضای سیاسی کشور است. در این زمینه توپخانههای رسانهای این جریان با سیاه نمایی و مسمومسازی افکارعمومی دست به تخریب رقیب و حتی منتقدان در جناح خود میزنند تا جایی که وجهه او را به طور کل از بین ببرند و درواقع با بمبباران خبری مخاطب، توان فکر کردن را از او سلب میکنند و به نوعی درحالی که از آزادی بیان و آزادی رسانه صحبت میکنند اما در جهت استبداد و استثمار فکری جامعه قدم بر میدارند. البته این جریان استبداد فکری نیز حالت برعکس هم دارد و اصلاحطلبان طوری برای عوامل و عناصری که طرفدار و در راستای جریان آنان عمل میکنند، وجهه سازی میکنند که به وی حالت قدسی میدهند و به نوعی با جایگاه والایی که به وی میبخشند اجازه هر نوع انتقاد را از آن شخص میگیرند و به اصطلاح با اعطای یک نوع مصونیت آهنین وی را روئین تن و منتقد را خلع سلاح می کنند که این موضوع نیز جنبه دیگری از استبداد و پروپاگاندای رسانهای اصلاحات است.
این ماجرا مصداقهای فراوانی در عرصه سیاسی کشور از زمان تولد جریان اصلاحات به نام امروز دارد که به برخی از این موارد میپردازیم.
خاطره ناطق نوری پروپاگاندای اصلاحطلبان؛ به من گفتند طالبان! / آزادی فکر مردم را گرفتند
ناطق نوری که روزگاری رقیب رئیس دولت اصلاحات بود و در آن دوره اصلاحطلبان وی را نماینده طالبان و افراطی مینامیدند امروز از سوی همین جریان به «شیخ نور» شهرت یافته است. وی که تجربه این نوع پروپاگاندای خبری علیه خود را دارد در کتاب خاطراتش درباره رقابت در انتخابات سال ۷۶ اینگونه مینویسد:
جنگ روانی علیه من بسیار شدید بود و متاسفانه کسی هم این ها را پیگری نکرد. بیش ترین تهمت ها به من زده شد و انعکاس آن به این صورت بود که دیگران خیلی مظلوم واقع شدند. مثلا اینکه اگر فلانی بیاید، مثل طالبان عمل می کند. آنها با تبلیغات خود فرصت فکر کردن و اندیشیدن را از مردم گرفتند که این از مصادیق استثمار فکری است. این را اختناق می گویند این ضد آزادی است که با بمباران تبلیغاتی جلوی فکر مردم را بگیرند، اصلا از آنها آزادی فکر را گرفتند و افکار مردم را به یک سو کانالیزه کردند.
به قدری علیه من تبلیغ بود که مردم فکر نکردند، این آقای ناطق یک دفعه و از یک جای ناشناخته نیامده، این همان ناطقی است که مجلس را اداره می کند؛ اصلا کسی در مدیریت ایشان حرف ندارد؛ اگر بنا بود طالبان باشد در اداره مجلس و در تصویب قوانین و مصوبات با شیوه ی طالبان عمل می کرد یا زمانی که وزیر کشور بود یک عده در خیابان ها زن و بچه مردم را می زدند. مقابل آنها نمی ایستاد که مملکت نباید هرج و مرج باشد. من به هر قیمتی که هست نمیگذارم امنیت اجتماعی به خطر بیفتد و هرج و مرج... واقعا هم به قیمت آبرویم تمام شد؛ چون آن موقع معروف شده بود که من مقابل حزب الله ایستادم، خوب این همان ناطق است. همچنین می شد که اگر این بیاید دانشگاه ها را چه کار می کند، مانتو و روسری را بر می دارد و چادر را اجباری می کند و امثالهم.
دختران من در دبیرستان در بمب باران تبلیغاتی و در اقلیت بودند، از یک طرف میدیدند که جریان این نیست که اینها می گویند از خود سوال می کردند که پس این حرف هایی که می زنند، چیست؟ البته اینکه اینها خودشان در اقلیت یادر فشارقرار میگرفتند مشکلی نبود، اما ضرری که کردیم این بود که اعتقاد آنها نسبت به بسیاری از افرادنظام خدشه دار شد.
اصلاحطلبانی که پیش از این ناطق نوری را نماینده طالبان میخواندند لقب «شیخ نور» به وی اعطا کردند
این وضعیت روی ایشان تاثیر منفی گذاشت و اعصابشان خرد بود و به هر حال داشتند منفجر می شدند. یا در دانشگاه به قدری جو منفی علیه من درست کرده بودند که پسر من – مجتبی که در دانشکده اقتصاد و در مقطع لیسانس درس می خواند- واقعا اعصابش به هم ریخته بود، گاهی نزد من میآمد و فقط رویش نمی شد که گریه کند. به علت چنین جوی بودکه حتی بچه های من می خواستند درس را رها کنند.
بررسی چهار دهه کارنامه ناطق نوری که نماینده افراط خوانده میشد با عنوان «ناطق اخلاق» توسط روزنامه اصلاحطلب
دوستان ما به آقای هاشمی انتقاد زیادی می کردند و به ایشان هم می گفتند. البته من از آقای هاشمی و دولت ایشان در مجلس، چه برای لوایح و چه برای کابینه و همچنین از خود شخص آقای هاشمی هم – چون مورد حمله و هجمه بود- مفصل دفاع می کردم. در یک مقطعی تحکیم وحدت و جریان های مقابل، حمله به آقای هاشمی را شدید کرده بودند و نسبت های امریکایی و غیر آمریکایی و این حرف ها را به ایشان می دادند. یک سال جلوی لانه جاسوسی، بخش عظیمی از سخنرانی ام در دفاع از شخص آقای هاشمی بود. گفتم: «شما که می گویید ایشان آمریکایی است، این را بدانید او کسی بود که در پرونده حسنعلی منصور دستگیر شد. او کسی است که پیشکسوت است، کسی است که در حمله مسلحانه ضد آمریکایی آن موقع حضور داشته است ماجزو نوچه ها و دست پروده های او در انقلاب هستیم.»[۱]
هجمه سخت به هاشمی رفسنجانی/ از عالیجناب سرخپوش تا علیدایی دنیای سیاست
با روی کار آمدن دولت اصلاحات در خرداد ۱۳۷۶ شخصیتها، گروهها و احزابی که این روزها داعیهدار حمایت از مرحوم هاشمی رفسنجانی هستند حملهای سنگین و همهجانبه را علیه رئیسجمهور سابق تدارک دیدند.
این حملهها روزبه روز گستردهتر از پیش شد تا آنجا که در انتخابات مجلس ششم به اوج خود رسید، افرادی نظیر اکبر گنجی که اینک در آمریکا مشغول وطنفروشی هستند در سلسله مقالاتی که روزنامههای زنجیرهای آن روزها از جمله صبح امروز، مشارکت، عصر آزادگان و...این یادداشتها را منتشر میکردند هاشمی را عالیجناب سرخ پوش خوانده و به صورت مستقیم و یا به تلویح مسئولیت قتلهای زنجیرهای را به دوش او انداختند.
البته این تنها اکبر گنجی نبود که حمله به هاشمی را در روزنامههای زنجیرهای مدیریت و هدایت میکرد، افرادی که این روزها در جبهه اصلاحطلبان و نانخور تشکلهایی چون کارگزاران هستند مانند محمد قوچانی نیز دستی بر آتش داشته و مقالاتی علیه او مینوشتند و منتشر میساختند! این تخریبها تا جایی بود که قوچانی با قلم زدن علیه هاشمی رفسنجانی به شهرت رسید.
کتاب «پدرخوانده و چپهای جوان» مقالاتی است که قوچانی در آن از دی ماه سال ۷۸ تا خرداد ماه ۱۳۷۹ به گفته خود به مبارزهای برای نقد قدرت دست زده است.
اکثر مقالات این کتاب در نقد بیرحمانه هاشمی نگاشته شده و یا به نحوی به هاشمی و خانوادهاش مرتبط میشود، قوچانی در مقالهای با نام «هاشمیها خانوادهای در قامت یک حزب» که در شماره روز ۱۳ دی ماه سال ۱۳۷۸ عصر آزادگان منتشر شده بود با حمله به تک تک اعضای خانواده هاشمی به مرعشی عضو برجسته حزب کارگزاران میرسد و مینویسد: «سیدحسین مرعشی پسرعموی همسر اکبر هاشمی رفسنجانی دست کم در سالهای اخیر سه موقعیت کاملا نزدیک به وی را به دست آورده است او که استانداری کرمان را وانهاد تا با ریاست دفتر رئیسجمهور هاشمی مقدمات پرش به سکوی نمایندگی مجلس را فراهم سازد اینک جانشین دبیرکل کارگزاران سازندگی و عضو برجسته حلقه کرمانیها در این حزب است و مانند سیم رابطی میان خانواده و حزب عمل میکند تا هاشمی رفسنجانی یک حزب را از چند مجرا کنترل کند.»
قوچانی بعد از ذکر مصادیق به اصل ماجرا میرسد و مینویسد: «خانواده هاشمی رفسنجانی نمادی از روابط قدرت در جامعهای است که هنوز دیپلماسی پنهان روش دیرین سیاستمداران آن است و مشروعیت حکومت به جای رقم خوردن در صندوقهای انتخابات در اتاقهای پشتی خانوادههای مقتدر شکل میگیرد در پناه این اقتدار فرمانفرمایی است که هنوز سلول تشکیلاتی حکومت نه احزاب سیاسی که خانوادههای قدرت است و طبیعتا در این میان نقش احزابی چون کارگزاران سازندگی و اعتدال و توسعه تا زمانی که مانند فرزندان وفادار خانواده گوش به فرمان پدر هستند جز رنگ و لعابی بر چهره چروکیده مناسبات کهنه قدرت نیست. «هاشمیها خانوادهای در قامت یک حزب، عصر آزادگان، ۱۳ دی ۱۳۷۸»
انتقادات قوچانی به هاشمی به دوره اصلاحات محدود نیست، وی بعد از شکست هاشمی در نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری نیز در مقالهای در روزنامه هممیهن با مقایسه هاشمی با علی دایی نوشت: «قهرمان شدن علی دایی در لیگ فوتبال ایران به همان اندازه شگفتانگیز است که اول شدن هاشمی رفسنجانی در انتخابات مجلس خبرگان رهبری و علیدایی در میان اهل ورزش همان اندازه نامحبوب است که هاشمی رفسنجانی در میان اهالی سیاست. این درحالی است که اکنون قوچانی در شورای مرکزی حزب کارگزاران که جریان متبوع هاشمی رفسنجانی آنرا ساخت و پرداخت عضو شده است.»
چنان چه گفته شد این تنها محمد قوچانی نبود که هاشمی را به شدت مینواخت که او ادامهدهنده راهی بود که اکبر گنجیها از مدتها پیش آغاز کرده بودند و روزنامهنگار جوان اصلاحطلب آینده سیاسی خود را در آن میدید که همانند دیگر هممسلکانش هاشمی را بکوبد چنان که امروز نیز آینده را با جهت وزش باد بهگونهای دیگر و در حمایت بیحد و حصر از خاندان هاشمی تفسیر میکند.
اکبر گنجی یکی از اصلاحطلبان پناهگرفته به دشمن است که در دوره اصلاحات مجموعه مقالات او علیه هاشمی و خانوادهاش در کتابی تحت عنوان «عالیجناب سرخپوش و عالیجنابان خاکستری» جمع و منتشر شد.
گنجی در مقالهای دیگر دوره هاشمی را سپری شده خواند و نوشت «هاشمی با دوپینگ به مجلس راه یابد یا نیابد، رئیسمجلس شود یا نشود، مردم به او و سیاستهایش رای منفی دادهاند و او را نماد عصر سپری شده تاریکخانهای میدانند.» (آفتاب امروز، ۴ اسفند ۱۳۷۸)
و یا در مقالهای دیگر نوشت: «آقای هاشمی در دهه اول انقلاب پس از حضرت امام و در دهه دوم انقلاب پس از مقام رهبری نیرومندترین مرد نظام جمهوری اسلامی ایران بود. عالیجناب سرخپوش میخواهد تا در دهه سوم انقلاب همچنان قدرتمند باقی بماند و برای بسط قدرت در صدد تصاحب همزمان کرسی ریاست مجلس و ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام است تا از این طریق به عضویت بسیاری از دیگر نهادها و ارگانهای تصمیمگیر اصلی نظام درآید. ولی متاسفانه ایشان حاضر به پاسخگویی به پرسشهای شهروندان و روزنامهنگاران نیست. قدرت غیر پاسخگو برای هر ملتی مضر و خطرناک است.»
گنجی همچنین نوشت: «آقای هاشمی و کارگزاران اینک که به پایگاه اجتماعی و مشروعیت دوم خردادیان نیاز دارند هیچگونه انتقادی را از ایشان برنمیتابند اگر ایشان بر کرسی ریاست مجلس تکیه زند با چنین شخصیتی چه نوع رابطهای میتوان برقرار کرد؟ »
بر اساس استدلال اصلاحطلبان در نشریات زنجیرهای «آیا هاشمی رفسنجانی غیر از تبعیت محض نوع دیگری از رابطه را به رسمیت میشناسد؟» (عالیجناب سرخپوش و عالیجنابان خاکستری، صفحه ۱۴۳)[۲]
چماق اصلاحطلب بدلی بالای سر عارف
جالب اینجاست که گروه انحصارطلب قدرت در جریان اصلاحات هر کسی ولو از بدنه اصلاحات که بر خلاف منافع آن کار کند را با پروپاگاندای شدید رسانهای مقهور میکند. محمدرضا عارف یکی از این افراد اصلاحطلب است که طعم چوب این گروه را در اصلاحات چشیده است. همین گروه وی را «اصلاحطلب بدلی» و «اصلاحطلبنما» خواندند.
در این راستا واژه «اصلاحطلب بدلی» از زمانی بر زبان اصلاحطلبان تندرو نقش بست که محمدرضا عارف در برزخ تردید خیلی از شخصیت های اصلاحطلب درخصوص ورود به انتخابات گام مؤثری برداشت.
سعید حجاریان، محمد رضا خاتمی، سید محمد موسوی خوئینیها، شیخ قدرتالله علیخانی، محمدرضا تابش، صادق زیباکلام و سایر شخصیتهای تندرو اصلاحطلب کسانی بودند که وی را عنصری غیرقابل اعتماد و به نوعی «اصلاحطلب بدلی و امنیتی» نامیدند و فشارهای زیادی در ماههای آغازین رقابتهای ریاست جمهوری بر وی آوردند.
عارف خود درباره برخوردی که این طیف سیاسی اصلاحطلب با وی در جریان انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری چنین سخن میگوید: «برچسبهایی هم به من زده شد، اصلاً جواب، ندادم از جمله اینکه گفتند عارف زود اعلام کاندیداتوری کرده، جواب ندادم. گفتند اصلاحطلب بدلی است جواب ندادم. هرچه گفتند را با نگاهی که به آینده داشتم جواب ندادم.»
حجاریان در این زمینه در گفتگو با روزنامه اعتماد با بیان اینکه اصلاحات احتیاج به راهبرد تازه دارد میگوید: «آنها در کل میدانند چه باید بکنند اما نمیدانند از چه طریقی. بعضیها اصلاحطلب نما هستند. به زبان دیگر اصلاحنما طلب هستند.»
زیباکلام هم با حمله به عارف میگوید: «اصولگرایان در این میان حرفهای انتخاباتی اصلاح طلبان بدلی را با آب و تاب منعکس میکنند تا بگویند که حتی جناح رقیب نیز در انتخابات شرکت کردهاند. اما واقعیت این است که از سوی دیگر به هیچ وجه راضی به حضور اصلاح طلبان اصیل نمیشوند، چراکه میدانند حضور آنها ممکن است بار دیگر اتفاق دوم خرداد ۷۶ را برای کشور رقم بزند! »
مصاحبه جنجالی صادق خرازی و لیست اصلاحطلبان وطن فروش
مصاحبه مردادماه سال ۹۴ صادق خرازی، موسس حزب ندای ایرانیان با هفته نامه مثلث جنجالی شد و واکنش های تندی را از سوی اصلاح طلبان در پی داشت.
وی در بخشی از این مصاحبه گفته بود: «من اصلاحطلبی که نمادش خارج از کشور باشد و پول بگیرد را قبول ندارم. اینکه بروند و اتهام بزنند و بدو بیراه بگویند و شانتاژ کنند را قبول ندارم. کسانی را یادم است که در دورانی که سفیر بودم با خارجیها مذاکره میکردند و به دشمن گرا میدادند؛ من آنها را بهعنوان اصلاحطلب قبول ندارم. لیستشان را هم دارم و اگر قرار باشد روزی ارائه دهم، ارائه خواهم داد.»[۳]
این صحبت ها کافی بود که اصلاح طلبانی از جمله احمد پورنجاتی، محمد علی ابطحی، عبدالله رمضان زاده به وی حمله کرده و هدف او از این صحبتها را درخواست برای سرلیستی در انتخابات مجلس آتی عنوان کنند.
همچنین برخی رسانههای اصلاح طلب از جمله روزنامه «آرمان» در روز چهارشنبه ۲۱/۵/۹۴ در گزارشی با عنوان «رفتارصادقخرازی به سبکاحمدینژادی» واکنش تندی به سخنان خرازی نشان داد و در بخشی از مقاله خود نوشت: «چند صباحی است که جیب و لیست با هم نسبتی نزدیک پیدا کردهاند؛ لیستی که در جیب است و فقط صاحب کت یا کاپشن خبر دارد که در آن لیست اسامی چه کسانی است، اما نمیگوید؛ همانطور که محمود احمدینژاد زمانی که بر مسند ریاستجمهوری نشسته بود مدعی شد لیست مفسدان و متخلفان اقتصادی را در جیبش دارد اما کسی ندانست چرا رئیس دولتهای نهم و دهم سرآخر آن را رو نکرد. اکنون بار دیگر این جیب ها هستند که به واسطه لیستهای درونشان ارزش پیدا کردهاند و اینبار صادق خرازی مدعی یک لیست شده است!»
همچنین سایت خرداد نیز در باره صادق خرازی نوشت: «این روزها همه جا هست، از آنتن صدا و سیما تا صفحه یک رسانه های تندرو و البته در کنار دیپلمات ها، نه آقای دوربینی است نه آن مرد کاپشن پوشی که علاقه وافری داشت که هر روز روی تیتر رسانه های داخلی و خارجی جا خوش کند... د.
در همین حال صادق زیبا کلام نیز در گفتگویی با خبرگزاری آریا، خرازی را عزیز دل اصولگراها نامید اما سایت ندای ایرانیان ساعتی بعد، گفتگویی از زیبا کلام را روی خروجی خود قرار داد که در آن زیبا کلام به تشریح دلایل مصاحبه اخیرش پرداخت.
زیباکلام گفت: «ما اصلاح طلبان باید بیش از هر چیز بدانیم جریان اصول گرا خصوصا بخش تندروی آن تا انتخابات اسفند ماه برای تحت تاثیر قرار دادن فضای انتخابات و بر هم زدن هر گونه اتحاد جریان های اصلاح طلب به صورت چند لایه و چند مرحله ای هستند که یکی از تاکتیک های آن ها مخدوش کردن چهره ها و شخصیت های اصلاح طلب است.»
در همین رابطه عبدالله رمضانزاده عضو حزب منحله مشارکت در صفحه شخصی خود در فیسبوک نوشت: «به نظر شما لیست دیپلماتهای قاچاقچی نسخ خطی کتابهای قدیمی در جیب کیست؟ ! »
از سوی دیگر احمد پورنجاتی، یکی دیگر از اعضای حزب منحله مشارکت نیز متن طنزی خطاب به خرازی نوشت: «شوخی با یک فقره آقاصادق» که این روزها توی بورس سرسره بازی روی پوست خربزه «اونا» ست! اگه گفتی چرا «این» لیست داره؟ واسه اینکه تو دیکته بیست میاره! اگه گفتی که شغل و کار «این» چیست؟ کلاسیکه، «عتیقه» س بیخودی نیست! اگه گفتی چرا اخم کرده طفلک؟ چو دستش خالیه، رفته توی لک! اگه گفتی چه شد «آن آقاصادق ز دست یکی»! اگه گفتی دوای درد او چیست؟ بیاد کاندید بشه، آن هم سر لیست!
محمدعلی ابطحی، رئیس دفتر رئیسجمهور دولت اصلاحات نیز در واکنش به اظهارات خرازی، در صفحه شخصی فیسبوکش نوشت: «صادق خرازی در ادامه حرف های شیرین و متناقضش گفته که لیست اصلاح طلبانی که به دشمن گرا می داداند را در جیبش دارد.
از این شیرین زدن ها قبلا هم در گفته هایشان بود. عبدالله رمضان زاده در این رابطه نوشته لیست دیپلمات های قاچاقچی نسخ خطی کتاب های قدیمی در جیب کیست.البته قاچاق زیر خاکی هم اضافه کنید راه دوری نمی رود. بهترین تلنگر را رمضانزاده برای اصلاح طلبی بدلی ندا داده است.
واقعیت دیگر هم این است که تقسیم کنندگان شغل در کشور نه تنها با این تعابیر، که اگر کسی بگوید لیست اصلاح طلبان قاتل مظلومان بوسنی و فلسطین و افغان راهم در جیب دارد، باز هم در دادن پست افاقه نمی کند.
حزب ندایی های خوبی که واقعا اصلاح طلب بودند و فقط امکانات نداشتند، در این موارد نمیخواهند موضع بگیرند؟»