رئیس دولت نهم و دهم در زمان معرفی نمایندگان ویژه در مناطق مختلف جهان، ابوالفضل ظهرهوند را بهعنوان نماینده ویژۀ ایران در امور افغانستان منصوب کرده بود که بعدها این حکم به مشاور رئیسجمهور در امور افغانستان تغییر یافت. وی از سال ۷۱ تا ۷۶ سرکنسول ایران در مزار شریف بود و بهعنوان اولین سرکنسول با نیروهای شمال افغانستان کار میکرد. سپس از سال ۷۶ تا ۷۹، بهعنوان مشاور معاون وقت آسیا اقیانوسیه وزارت امور خارجه فعالیت خود را ادامه داد تا اینکه از سال ۸۵ تا ۸۷ به مدت دو سال سفیر ایران در ایتالیا شد و از سال ۹۲ نیز بهعنوان مشاور و بعد هم معاون رسانههای سعید جلیلی در شورای عالی امنیت ملی بوده است. در کافه گپ این هفته میزبان او شدیم و در یک گفتگوی بسیار صمیمانه ما را در جریان بخشی از ناگفتههای زندگیاش قرار داد.
* بهعنوان اولین سؤال کمی از خودتان بگویید. چه سالی و در کجا متولد شدید؟
متولد سال ۳۸ در شهر تهران و محله امیریه هستم؛ و در یک خانواده متوسط شهری هم پرورش پیدا کردم. تا زمان پیروزی انقلاب در همان محله زندگی کردم و پس از پیروزی انقلاب ساکن محله رسالت شدم.
* چند خواهر و برادر دارید؟
کلاً دو فرزند بودیم. من و خواهرم؛ که چند سال پیش خواهرم به رحمت خدا رفتند و من در حال حاضر تنها فرزند خانواده هستم.
* دوران مدرسه و تحصیل چطور بود؟ کجا تحصیل کردید؟
دوران تحصیل خود را در همان محلات جنوب شهر گذراندم. دیپلم خود را در مدرسه دکتر هشترودی گرفتم سال ۵۷ و چند ماه پیش از انقلاب در دانشگاه شیراز و در رشته اقتصاد نظری پذیرفته شدم. تمامی کتابهای درسی ما به زبان انگلیسی بود و باید پیش از آغاز تحصیل، ۱۸ واحد زبان پاس میکردیم. به همین خاطر سه ماه پیش از آغاز سال تحصیلی و در تیرماه وارد دانشگاه شدم. آغاز تحصیل من با انقلاب همراه بود و پسازآن هم انقلاب فرهنگی رخ داد و من و دوستان مذهبی در دانشگاه، ترمی که مصادف با انقلاب فرهنگی بود را در همراهی با دانشجویان خط امام تحریم کردیم. در زمانی که آقای مهاجرانی و مرحوم سیفالله داد مسئول انجمن اسلامی دانشگاه شیراز بودند، من نیز از اعضای فعال انجمن بودم؛ و بعدها نیز رشته تحصیلی خود را در روابط بینالملل ادامه دادم.
* دوران خدمت خود را در کدام نهاد آغاز کردید؟
اولین مسئولیتی که بنده داشتم، واحد فرهنگی بنیاد شهید بود. در ۲۱ سالگی مسئولیت شهرکها، بیمارستانها و آسایشگاههای بنیاد شهید را پذیرفتم. علاقه من هم از ابتدا به کارهای فرهنگی بود. از اقدامات بنده در آن مقطع طراحی مدارس شاهد برای فرزندان شهدا و ایثارگران بود، البته طرحی که من دادم با چیزی که بعداً توسط آقای کروبی رئیس وقت بنیاد شهید اجرا شد، بسیار متفاوت بود. به شیوه مدیریتی بنیاد شهید انتقادات زیادی داشتم. به همین دلیل از آنجا استعفا دادم و در سال ۶۲ به وزارت امور خارجه رفتم.
* کمی فاصله بگیریم از این سالها، بفرمایید که چه سالی ازدواج کردید؟
سال ۶۲
* مهریه همسرتان چقدر بود؟
۳۰ سکه
* مراسم ازدواج شما به چه نحوی برگزار شد؟
فضای ازدواج ما در آن زمان به قولی یک فضای کاملاً حزباللهی بود و در سادهترین شکل قابلتصور مراسم ازدواج ما برگزار شد. بهصورت دورهمی در منزل پدر همسرم مراسم گرفتیم و یک شامی هم در همان منزل داده شد.
* شروع زندگی مشترک چگونه گذشت؟
ما زندگی خود را در منزل مادرم و بدون هیچگونه تجملی شروع کردیم و در واقع منزل مستقل و دارایی خاصی نداشتیم و امکانات زندگی ما هم در همان حد بسیار بسیار ساده بود.
* حاصل این ازدواج چند فرزند شد؟
۲ پسر و ۱ دختر
* در حال حاضر به چهکاری مشغول هستند؟
یکی از پسرانم در مقطع کارشناسی ارشد صنایع تحصیل کرد پسر دیگرم در مقطع دکترا در رشته مدیریت استراتژیک و دخترم هم در حال حاضر در مقطع دکترای معماری تحصیل میکنند.
* مجرد هستند یا متأهل؟
هر سه در آستانه ازدواج هستند.
* اهل خرید هدیه برای همسرتان هستید؟
بله. درواقع من و همسرم با هم خط فاصله مالی نداریم؛ و به قولی از اول زندگی یک کاسهای بود و هر دو مشترک از آن استفاده میکردیم. در حال حاضر هم اوضاع به همین شکل است. به همین دلیل هیچ مشکلی در خرید کردن و خرج کردن نداریم و همچنان شیوه ۳۴ سال پیش را ادامه میدهیم.
* با توجه به مشغلههایی که داشتید تاکنون توانستهاید در کارهای منزل به همسرتان کمک کنید؟
من بیستوچهار ساعت فعال هستم (با خنده) آشپزی را در بالاترین سطح بلد هستم؛ و هر کاری که لازم باشد از بچهداری تا هر کمکی که از دستم بربیاید در منزل انجام میدهم. این روش ما در زندگی بوده و حاصل نوع نگاهی است که ما از لحاظ انقلابی بودن داریم. بحث تکلیف گرایی است. مهم نیست که کی باید چه کاری انجام دهد. هر کدام هر کاری که از دستمان بربیاید برای ادامه و تداوم زندگی انجام میدهیم تا اینکه افراد خانواده دچار کمترین فشار شوند؛ بنابراین اینجوری نیست که در منزل هر کسی کار خودش را انجام دهد بلکه همه به هم کمک میکنیم. منتهی بنده توان بیشتری دارم و بیشتر کمک میکنم.
* گهگاه شاهد آن هستیم که زوجها برای حل اختلافات خود مسیر اشتباهی را طی میکنند و زندگیشان دچار گسست میشود. نظر شما دراینباره چیست و شما در کنار اختلافنظرها مسیر زندگی را چگونه طی کردید؟
بههرحال اختلافنظر در همه خانوادهها وجود دارد. قطع به یقین ما از خانوادهای هستیم متفاوت از خانوادهای دیگر؛ و با ازدواج میخواهیم خانواده جدیدی را تشکیل دهیم که برآیندی از نکات مثبت دو خانواده باشد و از طرفی هم باید نقاط منفی که در طرفین وجود دارد کنار گذاشته شود. نکته مهم دیگر که شاید الآن مورد غفلت قرار میگیرد این است که ما زمان ازدواج با پذیرش مسئولیت این زندگی را شروع کردیم. درواقع زندگی را شروع نکردیم تا آرزوهایمان محقق شود بلکه با مسئولیتپذیری خود تلاش کردیم تا باری از گوشه زندگی را برداریم و خانواده را گسترش دهیم؛ اما در حال حاضر افراد با انتظارات و آرزوهای خود وارد زندگی مشترک میشوند؛ بنابراین با خود نمیگوید در قبال همسرم چه مسئولیتی دارم بلکه میگوید از همسرم چه انتظاری دارم و تمام انتظاراتی که در خانوادهاش برآورده نشده را توقع دارد در خانواده همسر برآورده شود. این روش تفکر و زندگی قطعاً به فرجام نخواهد رسید. درحالیکه ما آمدیم که یک زندگی جدید و متفاوت را شکل دهیم و در این عرصه هر کدام هر چه توانایی داشتیم صرف کردیم. من سعی کردم پدر خوبی باشم و همسرم سعی کرد مادر خوبی باشد. نمیدانم چقدر توانستیم موفق باشیم ولی تلاش ما این بود که خانواده را شکل دهیم. من تمام زندگی خود را کار کردم نیامدم برای تنآسایی. درحالیکه جوانان امروز وقتی ازدواج میکنند با توجه به مواردی که در فیلمها دیدهاند میخواهند تخیلات خود را محقق کنند. زندگی یک امر متداوم است و از زمان حضرت آدم تا آخر هم همین است. منتهی شکل زندگیها متفاوت است و هر چقدر مسئولیتپذیرتر باشیم زندگی و خانواده موفقتری هم خواهیم داشت.
* در محیط منزل عصبانی هم میشوید؟
معمولاً عصبانی نمیشوم و در خودم فرو میروم و با سکوت کردن ناراحتی خود را نشان میدهم.