انسیه خزعلی رئیس سابق دانشگاه الزهرا از سال ۱۳۹۱ تا ۱۳۹۵ و دانشیار گروه ادبیات عرب این دانشگاه است. وی دکترای خود در ادبیات عرب را در ۱۳۷۸ از دانشگاه تهران دریافت کرد. همچنین بهعنوان استاد نمونۀ کشوری سال ۱۳۹۰–۱۳۸۹ از سوی رئیسجمهور ایران معرفی شد. در کافه گپ این هفته میزبان او شدیم تا از زندگی جذاب و پرفرازونشیبش برای ما بگوید.
*بهعنوان اولین سؤال کمی از دوران کودکی و خانواده خود برای ما بگویید. متولد چه سالی و اهل کدام شهر هستید؟
متولد سال ۱۳۴۲ در قم هستم و در یک خانواده مذهبی پرورش پیدا کردم. پدرم روحانی بودند و مراقبتهای زیادی نسبت به تربیت فرزندان خود داشتند. قبل از انقلاب پدرم با دسترنج خود یک خانه نسبتاً بزرگ در قم ساختند و بههیچعنوان از سهم امام یا شرایطی که خیلی از طلبهها استفاده میکنند، استفاده نکردند و توانستند زندگی خوبی را برای ما فراهم کنند. ساخت منزل هم به این شکل بود که همراه با شهید قدوسی زمینهایی را نزدیک هم گرفتند و چون پدرم زیاد در تبعید بودند این بود که بیشترِ خانه ما به دست شهید قدوسی ساخته شد. کلاً سالهای قبل از انقلاب زندگی مرفهی داشتیم ولی بعد از انقلاب پدر بیشتر به خودشان سخت گرفتند و منزل ۵۰۰ متری که در قم داشتیم فروختند و یک آپارتمان کوچک در تهران خریدند و هر چه داشتند در مسیر انقلاب هزینه کردند. ایشان روحیه و نگاه مادی به زندگی نداشتند و زمانی که در شورای نگهبان سمت گرفتند هم به خود و به هم به بچههای خیلی سختگیر شدند و نگاهش این بود که در موقعیتی هستیم که باید بیشتر از قبل رعایت کنیم. هنوز هم زندگی خانواده ما به همین شکل است و پدرم همیشه اصرار دارند که مسائل مذهبی در زندگی رنگ داشته باشد. تقید به نماز اول وقت در زندگی ما مسئله مهمی بود تا این اندازه که اگر نماز هر کدام از بچهها از زمان اول وقت میگذشت باید در جایی دور از چشم پدر نماز خود را میخواند چون پدر بهشدت ناراحت میشدند و در هر شرایطی که بود ما در اول وقت صدای اذان و نماز ایشان را میشنیدیم معمولاً هم در خانه نماز جماعت برگزار میشد.
*چند خواهر و برادر بودید؟
۹ خواهر و برادر بودیم که یکی از برادرانم به مقام رفیع شهادت نائل شدند و سالها بعد خدا باز یک برادر دیگر به ما داد که البته فاصله سنی این برادر با بچههای دیگر زیاد شد.
*دوران کودکی با چه بازی و سرگرمیهایی گذشت؟
عملاً برنامهای که ما در دوران کودکی داشتیم به این شکل بود که بخشی از آن را پدرم تنظیم میکرد و حتی پیش از آنکه سواد خواندن و نوشتن داشته باشیم پدر برنامههای انس با قرآن و مسابقاتی ازایندست برای ما ترتیب میدادند که برای ما بسیار دلنشین بود یا در طول هفته برای ما برنامههای احکام و تفسیر میگذاشتند و نکات اخلاقی که برای ما بیان میشد در ذهن ما ماندگار شد.
*دوران مدرسه شما چطور گذشت؟
دوران دبستان را در مدرسهای نزدیک منزل که احساس میکردیم بیشتر ضوابط شرعی را رعایت میکند، گذراندم. دوران راهنمایی دامغان بودیم چون پدر آنجا تبعید شده بودند و زمان ثبتنام من در مدرسه دیدند که رفتوآمد مرد در مدرسه بلامانع است چون شرایط بهگونهای بود که اگر نیروهای خدمتی هم مرد بودند پدر اجازه نمیدادند ما آنجا باشیم به همین دلیل با خواهرم که سال آخر دبیرستان بودند به قم آمدیم و چند سالی را تنهایی زندگی کردیم تنها به این دلیل که میخواستیم ضوابط شرعی را رعایت کنیم و در این مدت بیشتر نامههای پدر را دریافت میکردیم که چطور درس بخوانیم یا چطور رفتار کنیم.
*چه سالی وارد دانشگاه شدید؟
سال ۶۶ وارد دانشگاه شدم ولی بعد از اتمام دوران راهنمایی در حوزه علمیه «مکتب توحیدی» که شهید قدوسی تأسیس کرده بودند تحصیلات حوزوی را گذراندم آنجا بهصورت شبانهروزی بود و همزمان درس هم بهصورت متفرقه در رشته اقتصاد خواندم.
*وقتی ازدواج کردید چند ساله بودید؟
۱۶ سال. سوم نظری بودم که ازدواج کردم؛ و بعد جریانات کردستان پیش آمد و یک و سال و نیم در کردستان بودیم. البته به خاطر شغل همسرم در شهرهای مختلف بودیم.
*مهریه شما چقدر بود؟
تا زمانی که برای عقد نزد امام رفتیم هنوز مهریه مشخص نکرده بودیم. حضرت امام پرسیدند مهریه چقدر است؟ و همه سکوت کردیم و امام فرمودند: من میگویم ۱۴ سکه. ما هم قبول کردیم و گفتیم هر چه شما بگویید؛ و بعد هم جمله معروف «با هم بسازید» را به ما گفتند.
*حاصل این ازدواج چند فرزند بود؟
۴ فرزند
*مجرد هستند یا متأهل؟
هر چهار فرزندم متأهل هستند و به شیوه خودمان سعی کردم فرزندانم زود ازدواج کنند و مراسم خیلی ساده و بدون تجمل برای آنها برگزار کردیم. مهریهها همان ۱۴ سکه بود. حتی در تهیه جهیزیه دخترانم من سعی کردم همهچیز خیلی ساده و بدون تشریفات باشد. ملاک ما هم برای ازدواج ایمان بود و هم دامادها و هم عروسها همه همین ملاکهای ارزشی را دارند.
*هم حوزه، هم دبیرستان، هم ازدواج و بعد دانشگاه همه این موارد همزمان با هم سخت نبود؟
نه. اصلاً. حتی زمانی هم که دانشگاه میرفتم هنوز حوزه را ادامه میدادم. از قبل از انقلاب نام مستعار داشتم. قبل از انقلاب به نام زینب بروجردی بودم و سال ۵۷ در مراسم هفتم برادرم صحبتهایی کردم که در تمام ایران به نام «پیام خواهر شهید» پخش شد. حتی شهید مطهری هم که نوار را گوش دادند خیلی گریه کردند و گفتند که این نوار تکثیر شود چون خیلی میتواند در پیشرفت انقلاب مؤثر باشد.
*هیچوقت از اینکه زیاد کار کردید همسرتان گلهای نکردند؟
بههرحال آقایان خیلی دوست ندارند همسرشان بیرون از منزل باشد. البته زمانی که فرزندانم کوچک بودند کار را خیلی محدود کرده بودم بیشتر درس میخواندم و ساعتهای محدودی تدریس میکردم. حتی همسرم برای من تعیین کرده بودند که بیشتر از ۱۵ ساعت در هفته بیرون از منزل نباشم. البته من خودم هم رعایت میکردم چون معتقد بودم تا زمانی که بچهها کوچک هستند نیاز به مادر دارند و کار سنگین را زمانی شروع کردم که پسر آخرم دبستان رفت که آن زمان مسئولیت پذیرفتم و عضو هیئت علمی شدم.
*اگر با همسرتان دچار اختلافنظر شوید این اختلافنظرها را چگونه برطرف میکنید؟
معمولاً با صحبت کردن این موارد حل میشود. البته اوایل ازدواج انتظار همسرم این بود که همیشه حرف ایشان را بپذیرم و من هم همیشه میپذیرفتم (با خنده) و انتظار نداشتند مخالفتی در تصمیمگیریها داشته باشم ولی بعدازاینکه ضرورتهای انقلاب تمام شد ایشان سعی میکردند در مسائل مشورت کنند. البته در عقد فعالیتهای اجتماعی و درس خواندن را شرط کرده بودم و اگر جایی حرفی پیش میآمد من میگفتم که این حق را گرفتم (با خنده) حتی من حق طلاق هم گرفتم که خدا را شکر هیچوقت این موضوع مطرح نشد. خاطرم هست به مادرم گفتم که میخواهم این چند شرط را پدر با داماد مطرح کنند. در یکی از نشستهایی که حضرت امام با خانمها داشتند این مسئله را مطرح کردند که خانمها این اختیار را دارند که اول ازدواج و عقد شرط حق طلاق را بگذارند ما هم از امام یاد گرفتیم و مطرح کردیم. البته کمی برای همسرم سخت بود که این حق را بپذیرند ولی یکی از روحانیون قم که دایی ایشان است گفته بودند این حق به نفع زن نیست و حق ناز کردن را از او میگیرد (با خنده) بههرحال این هم یکی از سیاستهای مردانه است که در این مسئله مطرح شد.
*اوقات فراغت را چطور میگذرانید؟
بهترین سبک گذراندن اوقات فراغت برای من مأنوس بودن با کتاب است.