هفته نامه «نماینده»؛ یدالله جوانی*/ اگر بخواهیم به مؤلفۀ اقتدار ایران در منطقه بپردزایم باید به چند نکته اشاره شود، نخست آنکه مسئله نقش ایران با توجه به قدرت نظامی در آیندۀ منطقه، امری راهبردی برای کشور با توجه به شرایط منطقه و تحولات چند دهه اخیر است.
به اعتقاد نگارنده، امروز فرآیند و ساختار تقسیمبندی گذشته قدرت در میان کشورها از بین رفته و آمریکا که تلاش میکرد از این تغییر به نظمی متناسب با اهداف خود در جهان و به ویژه در خاورمیانه دست یابد، شکست خود را مشاهده میکند. همچنین باید به این نکته اذعان شود که امروزه آمریکا در میان اغلب ملتها به چهرهای منفور تبدیل شده است؛ این مسئله تنها اختصاص به ملتهای مسلمان ندارد و حتی در داخل خود آمریکا، نظام سیاسی این کشور به خاطر ماهیت سلطهگرایانه، سودجویانه و سرمایهداری که دارد و اینکه تنها به فکر منافع یک اقلیت ثروتمند و سرمایهدار است به چالش کشیده شده است که نمونۀ بارز آن در سالهای اخیر جنبش والاستریت بود و انتخاب ترامپ به ریاست جمهوری نیز از همین زاویه قابل تحلیل است.
از سوی دیگر اگر به اهمیت مناطق غرب و جنوب غرب آسیا در تحولات اشاره کنیم شاهد آن هستیم که ویژگیهای ژئواستراتژیک خاورمیانه از سالیان گذشته مورد توجه قدرتهای جهانی بود و بعد از فروپاشی بلوک شرق نیز این امر برای ایالات متحده حتمی شد که برای تسلط به کل جهان باید از گذرگاه تسلط بر جنوب غرب آسیا عبور کند. این بدین معناست که هر قدرتی بتواند ترتیبات امنیتی این منطقه را شکل دهد و در این منطقه به یک قدرت تبدیل شود، حتماً یک قدرت با اثرگذاری جهانی هم خواهد بود بنابراین با مدنظر قرار دادن این نظریه پی خواهیم برد که نگاه جمهوری اسلامی ایران با نگاه ایالات متحده در این منطقه تلاقی و تعارض دارد و به هیچ عنوان نمیتوان بدون مدنظر قرار دادن این رویارویی، وقایع گذشته، حال و آینده منطقه را مورد بررسی قرار داد.
نکتۀ دوم آنکه، قریب به اتفاق مردم ساکن در کشورهای منطقۀ جنوب غرب آسیا زخم خورده اقدامات ایالات متحده هستند و هر زمان که به این زخم کهنه نگاه میکنند نا خودآگاه در ذهن خود انقلاب مردم ایران را مشاهده میکنند که با آن توانستند خود را از سلطۀ ظلم آمریکا بیرون بکشند، انقلابی که مردم ایران را همزمان از دو شر، هم شر رژیم صهیونیستی وابسته فاسد و هم شر سلطۀ آمریکا خارج کرد و سپس طی ۲ دهه ۲ پدیدۀ مبارک بیداری اسلامی و جبهۀ مقاومت را بهوجود آورد. در کنار این مسئله، از ۶دهه پیش هم رژیم صهیونیستی در منطقه بهوجود آمده و توانست با اتکا به قدرت نظامی خود دخالتهای غرب در منطقه را به صورت جدیتر افزایش دهد. اسرائیل حتی توانسته در سالهای گذشته در ساختار سیاسی و اقتصادی برخی کشورهای منطقه نفود کند و با این نفوذ خود مانع وحدت و انسجام ملتهای مسلمان منطقه شود.
علاوه بر این دو نکته یعنی اثر مستقیم ایالات متحده و زورگویی اسرائیل، در فرآیند بررسی تاریخهای سیاسی سالهای اخیر باید به این نکته هم اشاره کرد که امروز موازنۀ قدرت در منطقه از سنگینی به سمت رژیم صهیونیستی که فلسفۀ وجودی آن قدرت نظامی است، تغییر اساسی پیدا کرده و منشأ آن نیز چیزی جز دستاوردهای امنیتی- دفاعی جمهوری اسلامی ایران نیست و نشانههای آن را نیز میتوان در جنگهای ۳۳ روزه، ۲۲ روزه، ۵۱ روزه و همچنین در خنثی کردن بحرانهای ساختگی غرب در سوریه، عراق و لبنان به وضوح مشاهده کرد.
اگر امروزه مقاومتی در سوریه، عراق، بحرین، یمن، لبنان، فلسطین و ... مشاهده میشود به پرچمداری انقلاب و متأثر از شعارهای اصلی گفتمان انقلاب اسلامی و از جمله استکبارستیزی بوده است و به جرئت میتوان گفت امواج گفتمانی انقلاب اسلامی در منطقه و جهان فراگیر شده است.
نگارنده معتقد است: «جمهوری اسلامی ایران در طی ۳۸ سال گذشته پرچمدار گفتمان استکبارستیزی بوده و امروزه این گفتمان فراگیر شده است و نشانهها و شواهد آن به خوبی در جهان اسلام در قالب بیداری اسلامی و مقاومت ملتهای مستقل خارج از جهان اسلام در مقابل سیاستهای آمریکا قابل مشاهده است.»
روند این تحولات بهگونهای است که جمهوری اسلامی ایران به کمک متحدان خود در منطقهداری قطب اعتقادی-نظامی قدرتمندی شده که به احتمال قوی این قطب قدرت به دلیل واقع شدن در منطقۀ استراتژیک جنوب غرب آسیا میتواند قطب طلایی قدرت در نظام نوین جهانی نام بگیرد.
*کارشناس مسائل سیاسی