«نماینده»: جامعه مدرن با خود اسباب و البته گرفتاریهایی به دنبال دارد که کم کم به جای ایجاد راحتی در بشر مایه رنج و سختی او شده است. بشر امروز برخی از لذتهای گذشته از جمله آشپزی و دور هم بودن در کنار خانواده را از دست داده و حالا با باز شدن فستفودها جهان به سمت مک دونالیزه شدن به پیش می رود. مک دونالیزه شدنی که برای برخیها تنها خوردن یک غذای آماده و چرب و چیلی نیست بلکه یک پرستیژ و شو برای پز دادن و تفاخر به الگو گرفتن از فرهنگ به زعم خودشان برتر و مدرن یا همان فرهنگ غربی است. البته از مصائب کشورهای در حال توسعه یا بهتر بگویم افرادی که ذهن جهان سومی دارند، این است که بسیار دورتر از بطن ماجرا هستند و مانند آیینه کج و معوجی می مانند که چهره بد و کاریکاتوری به نمایش می گذارد.
فست فود فروشیها در کشورمان با همین پز تفاخر و همرنگ شدن با فرهنگ غربی و البته مدرنازیسیون رشد کرد. بعد از اینکه زنان نیز کم کم وزن اجتماعی مناسبی در کشورمان یافتند، برای صرف ناهار کاری پای در رستورانها گذاشتند اما بعضا با چشمهای قلمبه شده مردانی که در این رستورانها که عمدتا غذای ایرانی طبخ می کردند روبرو شدند که بر نمی تافتند که آنان به محیط مردانهشان رسوخ کنند، نگاهشان می افتاد. کم کم اغذیه فروشیها و فست فود فروشیها در کشور رشد که این نقیصه را برای زنان برطرف کرد و همین عامل به اضافه همراه بودن فست فود با ذائقه زنانه و جوانان رشد کرد. حضور زنان و وقت غیرکافی و خستگی بیش از حد از کار روزانه بیرون از خانه برای طبخ غذا نیز به روند رشد فست فود در کشورمان کمک شایان توجهی کرد.
بعدها فستفود فروشی های مطرحی در تهران به اصطلاح اسم در کردند که یکی از فست فودیهای مطرح «فری» بود که به امپراتوری ساندویچ در قلب پایتخت لقب گرفت. همانطور که از نام فستفود بر می آید غذا و لقمه حاضر و آمادهای است که اغلب نیز با قیمت بسیار پایین به مردم عرضه میشود و به همین جهت مشتریهای خاص خود را پیدا کرده است.
اما این صنعت اغذیه سریع در اروپا و بویژه آمریکا به واسطه سرعت کاری مردم رشد فزایندهای پیدا کرد و شرکتهای زنجیرهای کم کم به عنوان غول غذا فروشی رشد کردند که مشتریها را یکی بعد از دیگری میبلعید. درواقع صنعت غذای سریع به نوعی از صنعت غذای خیابانی متولد شده است. رشد غذاهای ساندویچی و سریع مرهون گاریچیهایی است که با همان سرعت مسافران و رهگذران گرسنه را سیر میکردند.
اما کسی نمی تواند این موضوع را انکار کند که غذا فرهنگی با خود ندارد. شما اگر به قصهها و آداب و رسوم ایران و سایر کشورها در مورد بوجود آمدن غذاهای مختلفشان از جمله آبگوشت و دیزی و ... توجه کنید، متوجه خواهید شد که این فرهنگ همواره در طبخ غذا موثر بوده است و حتی مثلا شیوه پخت آبگوشت در شهرها و کشورهایی که داری ریشه فرهنگی همگرایی هستند نیز بعضا کمی متفاوت است اما در عین حال همپوشانی و همگرایی فرهنگی و اجتماعی خاصی هم با هم دارد.
به عنوان مثال در مورد چگونگی بوجود آمدن غذایی به نام «هات داگ» که اسمی واقعا عجیب دارد یک فرهنگ و یک نگرش منفی غلیان دارد. درواقع نام دیگر هاتداگ، «فرانکفورتر» است که آن را از نام شهر فرانکفورت در کشور آلمان برداشت کردهاند؛ چراکه این غذا ابتدا در آنجا طبخ میشد و مورد استفاده قرار میگرفت.
از آنجا که آلمانیها در تاریخ خود همیشه متهم به استفاده از گوشت سگ به عنوان غذا بودند، این نام هم احتمالاً کنایهای تاریخی به آلمانها برای ساختن این سوسیسها از گوشت این حیوانات بود.
تا قبل از جنگ جهانی اول، به هات داگ، فرانکفورتر میگفتند؛ اما با آغاز جنگ، به دلیل عواطف ضد آلمانی، برای کنایه به آنها نام این غذا به هات داگ تغییر داده شد.
آیا با این حال می توان گفت که غذا با خود فرهنگ به همراه ندارد. برای روشن تر شدن قضیه باز می توان مثالهای دیگری ذکر کرد. در مثلها و تعارفهای روزمره ما حتی غذاها رنگ و بوی دیگری دارند. به عنوان مثال در قدیم رسم بوده که مردم برای تعارف زدن و دعوت کردن مهمان به کنایه میگفتهاند که «حالا آب آبگوشت را یک مقدار بیشتر می کنیم» تا صمیمت و صداقت خود در دعوت کردن مهمان را نشان دهند. آبگوشت و کبابی که محصول زندگی یکجانشینی و کوچ نشینی هستند.
حتی مواد غذایی به کار رفته در غذاهای مختلف نیز تهیه شده از محیط همان منطقه و با همان فرهنگ مزاجی و روحی و روانی پخته می شوند و همین موضوع به غذاها رنگ و بوی دیگری می دهد. به هر حال هر چه بیشتر تدبر کنیم نمیتوان به این مساله نرسیم که غذاها دارای فرهنگ خاصی هستند و آنرا به دیگران منتقل می کنند.
درواقع در دنیای امروز یکی از مواردی که سبب می شود کشورهای مختلف جهان شناخته شوند نوع غذاهایی است که بومی آنجاست. همه ایتالیا را با پیتزا می شناسند و آمریکا را با همبرگر. از همین رو امریکاییها نیز به غذاهای خود تفاخر می کنند و در این زمینه حتی دیده می شود در محصولات فرهنگی خود سعی در ترویج این غذاها دارند که توریست زاست و توریست نیز خود هم با خود فرهنگ می برد هم وسیله ای برای دیپلماسی عمومی است. به عنوان مثال کارتون «باب اسفنجی» که آشپز همبرگر است و با یک فرمول سری همبرگر رستوران «آقای خرچنگ» که نمادی از سرمایهداری آمریکایی و غربی است را طبخ می کند، در همین راستا مورد بهره برداری قرار می گیرد.
مثالها در این باب آنقدر زیاد است که مخاطبان گرامی خود میتوانند به آن بیاندیشند و موارد مختلف دیگری را بیابند. اینکه گفته شد جامعه، جهانسومزده حالتی کاریکاتوری دارد به این علت است که تقلیدی کور کورانه انجام می دهد و بسیار عقبتراز کانون است و همین مشکل دور ماندگی از کانون است که این شکل و شمایل تمسخرآمیز را بوجود میآورد و مادامی که خود، کانون نشود و همواره از کانونی دیگر تغذیه کند این شکل و شمایل را دارد. درحالی که ما از غذای سالم و تهیه شده از موارد ارگانیک دور میشویم و به فست فود روی می آوریم، سازمان جهانی بهداشت توصیه می کند که به جد از فست فود دوری کنیم. فست فودی که این روزها در غرب همپایه سیگار سرطان زا اعلام میشود و در زمینه نهی مردم از خوردن غذاهای فست فودی کار فرهنگی زیادی در غرب صورت می گیرد که نمونه های آن را در کاریکاتورها مشاهده می کنید.
حال با این اوصاف آنانی که مطرح میکنند که غذای فست فود و شرکتهای «مک دونالد» و «کی اف سی» عامل نفوذی فرهنگی نیستند و فرهنگ خاصی با خود در کشور منتقل نمیکنند به نظر میرسد یا از موارد فرهنگی و جامعه شناختی آگاهی لازم ندارند و یا اینکه در قبال این موضوع بیاعتنایی پیشه کردهاند. البته متاسفانه اگر با همین افراد به صحبت بنشینیم در موضعی دو وجهی و متناقض هم سنگ ایرانی بودن و هم سنگ شرکت های آمریکایی که فرهنگ مصرفگرایی و مرغهای چاق سوخاری را عرضه می کنند، به سینه می زنند.
اگر به تاریخ ایران و علت پابرجا بودن کشور و تمدن ایرانی با وجود حملات و تسخیرهای نظامی مغولان و اسکندر و ... نیز نگاهی بیندازیم متوجه می شویم که این فرهنگ ایرانی بوده است که توانسته بر دیگران اثر گذارد و آنان را مرید و معطوف به خود کند و این خاصیت فرهنگی بوده است که ایران را ایران و تا به امروز پا بر جا نگاه دارد و به نظر می رسد که آمریکایی ها و غربی ها در این زمینه سعی دارند با ترویج فرهنگ و ارزشهای خود این پایه تاریخی تمدنی کشورمان را از بین ببرند و فرهنگ خود را غالب کنند و از این طریق ایران را با شکست تاریخی مواجه سازند. از سوی دیگر اگر ایرانی فرهنگی از کشورها و تمدنهای دیگر اخذ کرده، فرهنگ ناب و عقلانی و در جهت رشد و سلامت فکری، بدنی، عقلی و اعتقادی او بوده است نه موارد زائد و زایل منفی که وی را به قهقرا بشکاند. معطوف شدن فرهنگ ایرانی به غذاهای مصرفی غربی در حالی که ما نیازمند ارتباط تکنولوژیک، فناوری و علمی با جهان هستیم نیز کار معقولی نیست و مسئولانی که به راحتی پای مجوز افتتاح شرکتهای فست فود خارجی را بدون توجه به تاثیرات و فرهنگی که رهبر انقلاب با اصطلاح نفوذ ارزشی و فرهنگی از آن یاد میکنند، امضاء می کنند نیز باید پاسخگوی چنین موارد و آسیب های ویرانگری باشند.