«نماینده»؛ محمد صرفی/ روز گذشته نشست وین ۲ با حضور وزرای خارجه ایران، آمریکا، فرانسه، روسیه، مصر، اردن، عربستان انگلستان، قطر، ترکیه، امارات متحده عربی، آلمان، عراق، عمان، لبنان، معاون وزیر خارجه چین، نماینده اتحادیه اروپا و نماینده سازمان ملل در امور سوریه برگزار شد. نشست روز گذشته یکی از نشستهای بسیاری است که طی چهار سال گذشته درباره بحران سوریه تشکیل شده است. آنچه وین۲ را از دیگر نشستها متمایز میکند، حضور جمهوری اسلامی ایران است.
دعوت از ایران برای حضور در این نشست در حالی رخ داد که واشنگتن پیش از این مخالف سرسخت حضور ایران در نشستهای مشابه بود. اما چه تغییری رخ داده که باعث چرخش ناگهانی واشنگتن شده است؟ پاسخ این پرسش را باید در میدان نبرد در سوریه و وضعیت آمریکا در این عرصه یافت.
سال گذشته آمریکاییها به همراه چند ده کشور با سر و صدا و تبلیغات فراوان از تشکیل ائتلافی علیه داعش خبردادند. بعد از گذشت ۱۵ ماه این ائتلاف پوشالی و توخالی هیچ دستاوردی در مبارزه با داعش نداشته است و حملات هوایی این گروه، نه تنها یک وجب تروریستها را به عقب نرانده بلکه آنها مناطق جدیدی را نیز اشغال کردند. راهبرد دوگانه و متناقض آمریکا در سوریه چیزی جز سرافکندگی برای دولتمردان کاخ سفید به جای نگذاشته است. در این راهبرد، آمریکا از سویی مدعی مبارزه با داعش بود و از سوی دیگر سیل پشتیبانی مالی، اطلاعاتی و تسلیحاتی را به سوی شورشیان به اصطلاح میانهرو روانه میکرد و همچنان میکند. اوج این خفت در جایی بود که آمریکاییها ۲۰۰۰ نیروی معارض را برای جنگ در سوریه آموزش داده و تجهیز کردند اما از این تعداد تنها ۷۵ نفر حاضر به حضور در میدان نبرد شدند که ۵۰ تن از آنها به گروه تروریستی النصره پیوستند و همه تسلیحات اعطایی واشنگتن نیز به دست سایر گروههای درگیر افتاد.
ائتلاف آمریکا علیه داعش - بر فرض که قصد سرکوب تروریستها را داشت! - شکست مفتضحانهای خورده و رویای واشنگتن برای سرنگونی دولت قانونی دمشق به وسیله شورشیان به اصطلاح میانه رو نیز تعبیر نشده است و از همین رو به جرات میتوان گفت آمریکا در سوریه بازندهای قطعی است که هیچ برگی نیز برای شکل دادن به رویدادهای آینده، در دست ندارد. گزینههای پیش روی کاخ سفید را در سوریه در موارد زیر میتوان دید؛
۱- رویارویی نظامی: براساس این گزینه آمریکاییها باید عملاً وارد جنگ سوریه شوند. این ورود مستلزم اعزام حداقل ۲۰ هزار نیروی زمینی به این نبرد و صرف صدها میلیارد دلار بودجه جنگی است. شرایط اقتصادی آمریکا به هیچ عنوان اجازه انتخاب چنین گزینهای را به اوباما نمیدهد. ارتش آمریکا نیز پس از تجربه دو جنگ طولانی مدت و ناموفق در افغانستان و عراق، آمادگی ورود به جنگی دیگر را ندارد و نظرسنجیهای متعدد نشان میدهد جامعه آمریکا نیز حاضر به پذیرش هزینههای انسانی و مادی ورود به چنین جنگی نیست.
۲- نشستهای سیاسی: منظور از این گزینه، برگزاری نشستهای سیاسی به سیاق نشستهای پیشین است. نشستهایی که در آنها صرفاً آمریکاییها و متحدانش حضور دارند و خروجی آن چیزی جز خط و نشان کشیدن برای داعش و بشار اسد نیست. این نشستها نه باعث میشود تروریستها سلاح خود را کنار بگذارند و نه تزلزلی در جایگاه اسد ایجاد میکند. چرا که در واقع نشست پدرخواندههای گروههای تروریستی است و دلیلی ندارد اسد به چنین نشستهایی اعتماد و اعتنا کند.
۳- مهار: در این گزینه آمریکا بدون ورود مستقیم و گسترده به جنگ، با انجام فعالیتهای میدانی از منافع متحدان خود -رژیم صهیونیستی، عربستان و ترکیه- محافظت میکند. این فعالیتها شامل ارسال تسلیحات برای برخی گروههای تروریستی و ارائه اطلاعات میدانی به آنها و اطمینان از عدم پیشروی گسترده ارتش سوریه است. این گزینه انفعالی، نتیجه را به گذر زمان و ادامه وضعیت بحرانی سوریه واگذار کرده و سرنوشتی قطعی برای هیچ کدام از طرفها قائل نیست.
عربستان سعودی و ترکیه نیز به عنوان دو متحد اصلی آمریکا در میدان سوریه و دشمنان اصلی حکومت دمشق، از منظر وضعیت داخلی و اهرمهای دخالت در بحران، وضعیتی مشابه آمریکا و در برخی موارد وخیمتر دارند. ناامنی به ترکیه سرایت کرده و صدای مخالفان دخالت ترکیه در بحران سوریه، روز به روز بلندتر میشود. انتخابات در این کشور پیش روست و نظرسنجیها حکایت از کاهش سبد رای حزب حاکم دارد. عربستانیها نیز علی رغم چهار سال تزریق پول و سلاح به گرداب سوریه، به نتیجه دلخواه خود نرسیدهاند و فرو رفتن در باتلاق یمن، دورنمای تاریکی را برای آینده آل سعود پیش روی ناظران قرار داده است.
تشکیل ائتلافی از دوستان واقعی سوریه و هماهنگی آنان در نبرد واقعی با تروریسم، تحولات سوریه و چشم انداز آن را وارد مرحله جدیدی کرده است. ارتش سوریه از لاک دفاعی خارج شده و در جبهههای کلیدی و متعددی دست به عملیات هجومی زده است که از آن میتوان به برگشتن ورق بحران سوریه نامبرد. این تغییر راهبردی در تحولات سوریه -که در آغاز راه آن هستیم و با گذر زمان ابعاد تازهای از آن نمایان میشود- از چشم آمریکاییها نیز دور نمانده و آشکارا نسبت به این موضوع ابراز نگرانی کردهاند. چند روز پیش ژنرال جوزف دانفورد رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا در جلسه کمیته نیروهای مسلح سنا هشدار داد: توازن قوا به نفع اسد در حال تغییر است.
مجموع این شرایط و تحولات باعث شد تا آمریکا به سرعت درصدد چاره جویی و یافتن راهکاری برای عقب نماندن از سرعت تحولات برآید چرا که با شرایط جدید، گذر زمان به هیچ وجه به سود آمریکا و متحدانش نیست. در چنین شرایطی، دلایل دعوت از جمهوری اسلامی به وین روشنتر میشود. آمریکای بازنده و دستخالی، سعی دارد نیاز خود به جمهوری اسلامی به عنوان اصلیترین بازیگر میدان سوریه را به عنوان امتیاز بفروشد و خود را بر سر سفره پیروزی آینده جای دهد. واشنگتن میکوشد آنچه را در میدان عمل موفق به دستیابی به آن نشده است، پشت میز مذاکره به دست آورد.
سیاست جمهوری اسلامی ایران در قبال بحران سوریه روشن است؛ مبارزه عملی و واقعی با تروریست ها(با هر تابلویی) و حمایت از روند سیاسی و گفت و گوهای سوری-سوری. شاید مخالفان سوری از هر گروه و با هر هدفی حق داشته باشند در این روند مشارکت کنند اما اینکه کشورهایی مانند آمریکا، عربستان و ترکیه که با سیاستهای خود مسبب چنین فجایعی در سوریه شدهاند، در کشوری اروپایی بنشینند و برای یک ملت تصمیم بگیرند نه تنها راهگشا نیست بلکه به طنزی تلخ شبیه است. جمهوری اسلامی ایران به عنوان متحد ثابت قدم و راستین ملت و دولت سوریه از منظر قانونی، اخلاقی، سیاسی و میدانی دست بالا را در این ماجرا دارد و از همین رو هیچ دلیلی نمیبیند به خواستههای طرف مقابل تن دهد. مذاکرات جدید امتیازی برای ایران محسوب نمیشود بلکه آزمونی است برای مدعیان حقوق بشر تا نشان دهند کی میخواهند حمایت از تروریستها را در عمل متوقف کرده و تصمیم گیری برای آینده سوریه را به مردم این کشور بسپارند.