«نماینده»؛ مهدی محمدی/ اول- مصوبات شورایعالی امنیت ملی در ایران معمولا در بالاترین سطح ممکن طبقهبندی میشود. نه اصل این مصوبات، نه جزئیات آن و نه حتی شماره آن، در بسیاری موارد نه به اطلاع مردم و نه حتی محرمترین کارگزاران حاکمیت نمیرسد. با این حال دولت و بسیاری دیگر از بخشهای دیگر نظام در ایران، شبانهروز، با مصوبات شورایعالی امنیت ملی زندگی میکنند و در کلیدیترین و بغرنجترین مسائل، این مصوبات است که گرههای پیش پای نظام را باز میکند و کارها را به پیش میبرد. شاید برای اولین بار در طول تاریخ نظام جمهوری اسلامی نه فقط یک مصوبه مهم شورایعالی امنیت ملی درباره یکی از حساسترین مسائل کشور علنی میشود، بلکه فرمان رهبر معظم انقلاب اسلامی در صدر آن مصوبه نیز تمام و کمال منتشر میشود. مهمترین سوال اکنون این است که چرا رهبر معظم انقلاب اسلامی انتشار چنین متن مهمی را ضروری دانستهاند؟ قبل از هر چیز مهمترین پیام این اتفاق مهم و تاریخی ـ که شاید پس از انقلاب اسلامی بینظیر است ـ تصحیح یک اشتباه محاسباتی بسیار مهم است که نشانههای مهمی از شکلگیری آن در سیستم تصمیمسازی استراتژیک آمریکا درباره ایران آشکار شده بود. طرف آمریکایی پس از برجام به سمت این دیدگاه متمایل شده بود که موفق شده تحت فشار اجتماعی محاسبات ایران را در یک موضوع مهم مرتبط با امنیت ملی تغییر بدهد. به تعبیر صریحتر، آمریکاییها مایل بودند از برجام اینگونه نتیجهگیری کنند که تصمیمگیرندگان اصلی ایران در حوزههای امنیت ملی ضعیف شدهاند و نوعی انفعال و گسستگی حاکمیتی در ایران رخ داده و لذا میتوان ایران را در حوزههای دیگر هم منفعل کرد. اولین و مهمترین پیام این اتفاق این است که راس هرم تصمیمسازی استراتژیک در ایران کاملا قدرتمند، هوشمند و دارای ابتکار عمل است و هرگونه سوءتفاهمی در این باره که ایران ضعیف شده یا شیرازه کار از دست در رفته و راه برای تحمیلات بیشتر باز شده، صرفا یک اشتباه محاسباتی است که اگر آمریکا آن را مبنای تصمیمات خود قرار بدهد، با غافلگیریهای مهمی مواجه خواهد شد.
دوم- در گام دوم، این ابتکار عمل مهم، یکی از اصلیترین زیرساختهای برنامه پسابرجام آمریکا در ایران را منهدم میکند. آمریکا برای اینکه بتواند برجام را به زیرساخت براندازی در ایران بدل سازد بیش از هر چیز نیازمند آن است که انسجام درونی ملت ایران بویژه پیوندهای درونی نیروهای انقلابی را از میان برده و آنها را گرفتار سوءتفاهمات، منازعات داخلی و درگیریهای درونی کند. این مساله اخیرا به نحو فزایندهای موجب نگرانی شده بود که بر اثر برجام آنچه حقیقتا تخریب میشود نه زیرساخت برنامه هستهای ایران، بلکه انسجام درونی جریان انقلابی به عنوان هسته سخت مقاوم در مقابل توطئههای آتی آمریکاست. فرمان تاریخی رهبر معظم انقلاب اسلامی بیشک میتواند و باید یک مبنای اجماعی برای وحدت همه نیروهای انقلابی – که اکثریت ملت ایران را در بر میگیرد - و پایان دادن به کشمکشهایی باشد که تداوم آنها بزرگترین خدمت به راهبرد براندازانه آمریکا در دوران پس از توافق است.
سوم- فرمان رهبر معظم انقلاب اسلامی مجموعه ضوابط استراتژیکی را معین میکند که میتواند با کفایت و موفقیت برجام را از پازل آمریکا خارج کرده و به بخشی از برنامه راهبردی- مقاومتی ایران اسلامی بدل کند. این همان ماموریتی است که مجلس موظف به انجام آن بود ولی به دلایلی که دیگر ضرورتی به بحث درباره آن نیست، نتوانست آن را محقق کند. پیش از مجلس، دولت هم وظیفه داشت تفسیری قدرتمند از متن توافق ارائه کند که آن هم به دلیل دلبستگی فراوان برخی دوستان به متن توافق و تلاش برای توجیه همه بخشهای آن به هر قیمت، میسر نشد. اکنون جمهوری اسلامی ایران یک سلسله شروط روشن و یک تفسیر قدرتمند از متن برجام در دست دارد که اولا اجرای موفق برجام و عمل طرف مقابل به تعهداتش را تضمین میکند، ثانیا حین اجرا، مجاری نفوذ تعبیه شده در برجام را مسدود میسازد و ثالثا تبعات نقض برجام از سوی هر یک از طرفهای مقابل را شفاف میکند. بدون این فرمان تاریخی، اجرای برجام میتوانست خسارتهای متعددی را به کشور وارد کند بیآنکه کشور از تنها موهبت ادعایی آن یعنی کاهش واقعی تحریمها بهرهمند شده باشد. بنابراین مشروطسازی حقیقی توافق هستهای که استراتژی نظام جمهوری اسلامی حین اجراست، اکنون به طور کامل رخ داده و ایران میتواند مطمئن باشد با این شروط، آمریکا قادر نخواهد بود برجام را بدل به زیرساخت انقلابزدایی از ایران کرده یا آن را برای یک حمله فرجامین تضعیف کند (توجه به این نکته هم لازم است که فرمایشات رهبر معظم انقلاب اسلامی در این متن، به شروط مندرج در مصوبه شورایعالی امنیت ملی (که علنی نشده) و همچنین شروط درجشده در قانون مجلس اضافه شده نه اینکه جایگزین آنها شده باشد).
چهارم- از حیث راهبردی، یکی از مهمترین دلالتهای اتفاق بسیار مهم روز چهارشنبه این است که از آمریکا میخواهد فراتر از توافق هستهای، یک تصمیم استراتژیک درباره ایران بگیرد و معین کند که آیا همچنان میخواهد به استراتژی تحریمپایه خود علیه ایران (که هدف نهایی آن براندازی است) عمل کند یا اینکه آماده یک چرخش راهبردی در موضع خود درباره ایران است. این موضوعی فوقالعاده مهم است. فرض طرف آمریکایی تا امروز این بوده که برجام نتیجه راهبرد ایجاد تغییر محاسباتی آن از سال ۸۹ تاکنون و تاییدکننده آن و همچنین تقویتکننده آن در آینده خواهد بود. به تعبیر دقیقتر، آمریکاییها برجام را به مثابه اولین و البته یکی از مهمترین فرآوردههای استراتژی «فشار از بیرون- سازش در درون» در نظر گرفته و ابراز اطمینان میکردند که تداوم این استراتژی بزودی دستاوردهای دیگری نیز در سایر حوزههای مواجهه راهبردی ایران و غرب تولید خواهد کرد. فرمان تاریخی رهبر معظم انقلاب اسلامی، آمریکا را بر سر یک انتخاب استراتژیک قرار میدهد. این فرمان میگوید نه فقط استراتژی آمریکا تا اینجا موفق نبوده بلکه از این به بعد اگر آمریکا خواهان حفظ توافق است باید خاتمه استراتژی تحریمپایه خود را اعلام و از پیگیری آن در همه حوزهها صرف نظر کند و الا ایران هرنوع تحریم جدید را به عنوان نقض برجام در نظر خواهد گرفت و نه فقط در حوزههای دیگر وارد تعامل با آمریکا نخواهد شد بلکه به تعامل نصفه و نیمه شکل گرفته در همین موضوع هستهای هم خاتمه خواهد داد. این امر، از هوشمندی استراتژیک فوقالعاده صاحب این فرمان حکایت میکند که به تغییرات تاکتیکی در رفتار دشمن و وعدههای فریبکارانه آن اعتماد نکرده و شرط تداوم این مصالحه تاکتیکی را اتخاذ یک تصمیم استراتژیک از سوی طرف مقابل اعلام میکند.
پنجم- مساله بعدی درباره فرمان منتشرشده از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی این است که بخشهای مختلف این فرمان به ما میگوید نه ۲ سال مذاکره هستهای و نه توافق برآمده از آن، ارزیابی ایران را از ماهیت آمریکا تغییر نداده بلکه برعکس ایران را در این ارزیابی که آمریکا اساسا به مذاکرات و توافق هستهای نیز – همانند بسیاری موضوعات دیگر- صرفا به عنوان ابزاری برای تشدید عداوت خود با ملت ایران نگاه میکند جازمتر کرده است. از این منظر، مطابق این فرمان، نتیجه راهبردی برجام و اولویت برنامهریزی امنیت ملی در دوران پسابرجام نمیتواند براساس مفهومی به نام تعامل با آمریکا یا به تعبیر مندرج در گزارش کمیسیون ویژه بررسی برجام تلاش برای رسیدن به «تعریفهای دوجانبه» درباره کم و کیف سایر موارد اختلاف با آمریکا باشد. معنی دیگر این سخن آن است که اگر کسانی در ایران به گونهای سخن میگویند یا احیانا آدرسهایی به طرف غربی ارسال کردهاند که از آن بوی بدل شدن برجام به مدلی برای نشست و برخاست بیشتر و عمیقتر با آمریکا به مشام میرسد، همگان باید بدانند که این موضع رسمی نظام جمهوری اسلامی نیست و صرفا هوسهای سیاسی کسانی است که از ابتدا هم این توافق را سکویی برای پرش به سمت عادیسازی روابط با آمریکا میدانستند نه ابزاری برای حل مشکلات مردم در حوزه مسائل اقتصادی و تحریمها.
ششم- شکلدهی به انتظارات دوران پسابرجام نیز یکی از مهمترین ویژگیهای این فرمان استراتژیک است. به انحطاط کشاندن اولویتهای اجتماعی در دوران پسابرجام و متمرکز کردن افکار عمومی روی موضوعات انحرافی یا تولید آدرسهای غلط درباره گامهای بعدی، یک برنامه تدوین شده از سوی آمریکا و مذاکره شده با برخی طرفها در داخل ایران است. این فرمان، گزینههای پیش روی سناریونویسان برای دوران پسابرجام را به یک سناریو یعنی ایجاد رونق اقتصادی با تمرکز بر اقتصاد مقاومتی تقلیل میدهد و به صراحت روشن میکند که هر سناریوی دیگری از جمله موکول کردن تلاش برای باز کردن گرههای معیشتی مردم به تعامل و سازش بیشتر با آمریکا به معنای خدعه با ملتی است که از برخی از مهمترین حقوق خود صرف نظر کرده تا دولت را به مسیر حل مشکلات خود و نه پیگیری بازیهای سیاسی و رسانهای هدایت کند.