به گزارش «نماینده»، نام داوود میرباقری برای آنهایی که بیشتر اهل تماشای سریال هستند با مجموعه های تلویزیونی اش و پروژه های ماندگاری چون «امام علی(ع)»، «مختارنامه» و «معصومیت از دست رفته» پیوند خورده است ولی این هنرمند در سینما نیز آثاری چون «آدم برفی»، «ساحره» و «مسافر ری» را نیز دارد که جزو آثار ماندگار سینما محسوب میشوند، اما آنهایی که آشنایی بیشتری با او دارند، می دانند میرباقری سال ها پیش نمایش هایی چون «عشق آباد» و «دندون طلا» را به صحنه برده است؛ نمایش هایی که در زمان خودشان با استقبال بسیار خوبی روبرو شدند و مخاطبان برای دیدنشان صف می کشیدند. شاهد مثال اینکه «دندون طلا» در زمان اجرا پرفروش ترین اثر زمان خود شد و حتی معیاری برای مقایسه های بعدی قرار گرفت.
داوود میرباقری چندان اهل مصاحبه نیست و از آنهایی است که حرفش را در آثارش میزند. او این روزها با مجموعه «دندون طلا» در شبکه نمایش خانگی حضور دارد؛ داستانی که حدود ۱۵ سال پیش نمایش آن را به صحنه برد و مخاطبان زیادی در این سال ها خواهان اجرای دوباره آن بوده اند. همین امر بهانه ای شد تا بخواهیم با او درباره آخرین اثرش گفتگو کنیم.
به همین بهانه به سراغ بهروز شعیبی بازیگر و کارگردان سینما و تلویزیون رفتیم تا به عنوان مصاحبه کننده روبروی داوود میرباقری قرار گیرد و با این هنرمند درباره ساخت «دندون طلا» وارد گفتگو شود. شعیبی دلیل پذیرفتن این گفتگو را اقتدا کردن به فیلمسازانی چون میرباقری در زمان ساخت آثارش می داند.
گفتگوی بهروز شعیبی با داوود میرباقری بخش های مختلفی دارد که در هر قسمت مباحث متفاوتی مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفته است. میرباقری در این بخش از گفتگو از دغدغه خود برای تولید مجدد «دندون طلا» می گوید و در این باره صحبت می کند که زمانه حاضر زمانه پلنگ کشی است و عده ای تلاش می کنند که بیشه خالی از پلنگ باشد تا نفع خود را ببرند. میرباقری بر این نکته تاکید می کند که این موضوع همان سخنی است که در «دندون طلا» هم بیان می شود.
وی همچنین به سختیهای ساخت این اثر اشاره می کند که پیش از این با زبان نمایش اجرا شده بود و در تبدیل شدن به اثری تصویری ساختار نمایشی آن حفظ شده است چون در غیر این صورت، اثر زبان دوگانه ای پیدا میکرد.
در این گفتگو با ما همراه باشید:
مهر: در برخورد ابتدایی با مجموعه «دندون طلا» به نظر میرسد این مجموعه اثری سرگرمکننده و مفرح است اما در ادامه مخاطب متوجه می شود که با داستانی تراژیک روبرو است. این سریال از ماجرایی پرده برمی دارد که عمق آن نسبت به سطح رویی کار، تلخ و حتی تکان دهنده است. برای خودِ شما در نگارش این اثر چه وجوهی پررنگتر بود؟
داوود میرباقری: «دندون طلا» یک نمایش تراژیک است و همه تلاش ما این بود که کمی تلخی داستان را پنهان کنیم ولی با این حال نشد چون نفس موضوع بر مبنای یک نمایش تراژیک طراحی شده بود. البته من چندان نگران تلخی این قصه نبودم چون این نمایش باید چنین حسی را ایجاد می کرد. اساسا انتظار ما از تماشای داستانی مثل «دندون طلا» این است که لذت تراژیک در آن نهفته باشد و احساس نوعی کاتارسیس به انسان دست بدهد. غم به نوعی انسان را سبک می کند و به معرفت و دانایی وی کمک می کند و اگر این حس در سریال «دندون طلا» هم درآمده باشد از غم انگیز بودن آن نگرانی وجود ندارد.
در قصه این سریال بخش اصلی کار مسیر طبیعی حرکت خود شخصیت ها بود و من نمی توانستم دخالت چندانی در این مسیر داشته باشم. درواقع زمانی که شخصیت ها تعریف می شوند خودشان تعیین می کنند که چه مسیری را باید طی کنند و چه فرجامی دارند. به طور مثال با مختصاتی که برای شخصیت «نیر» تعریف شده بود رسیدن به سرنوشت کنونی از نظر من امری طبیعی بود و خودم احساس می کردم که این رنج دلپذیر و دلنشین است بنابراین تغییری در آن ایجاد نکردم و فقط روی وجوهی از کار که جلوه شیرین تری داشت تمرکز بیشتری کردم تا به وسیله این قسمت ها تلخی داستان برای بیننده قابل تحمل شود. با این حال سریال «دندون طلا» می بایست مفاهیم بسیار مهم روزگار و تاریخ خود را به بیننده منتقل می کرد و خوشبختانه فکر می کنم شخصیت های «دندون طلا» این توانایی را داشتند که خود را به این شکل عرضه کنند.
بهروز شعیبی: من می خواهم ابتدا از خود شما و اتفاقی که در این اثر نمایشی افتاده است بپرسم. شما پیش از این هم در آثارتان سراغ اقتباس رفته بودید به طور مثال فیلم «ساحره» که از ساختاری مدرن برخوردار است به داستان «عروسک پشت پرده» نوشته صادق هدایت اشاره دارد. چه شد که دوباره به سراغ اقتباس رفتید؟ هرچند که در «دندون طلا» مرجع اقتباس اثر خودتان بود و بخش های تصویری و داستان گویی سینمایی به نمایشی که پیش از این به صحنه برده بودید، اضافه شد.
میرباقری: بخش اصلی دلیل ساخت «دندون طلا» به یک مساله روحی بازمیگردد زیرا وقتی می خواهید کاری را انجام دهید دغدغه ها و چالش های درونی برای شما تعیین کننده است. زمانه حاضر زمانه پلنگ کشی است گویا عده ای تلاش می کنند که بیشه خالی از پلنگ باشد تا نفع خود را ببرند. این همان سخنی است که «دندون طلا» هم بیان می کند و زمانی که ما به بخش های نهایی کار برسیم به این تمثیل پی خواهید برد. در روزگاری که هجوم واژه ها، مفاهیم، جریان ها و تفکرات از هر حیث به انسان ها فشار می آورد و آنها را از هویت خودشان دور می کند من فکر کردم «دندون طلا» می تواند تلنگر خوبی باشد تا ما به هویت و اصل خود بازگردیم.
مفاهیم و مضامین نمایش «دندون طلا» این جاذبه را برای من داشت که آنها را در قالبی دیگر هم به تصویر بکشم. راستش را بخواهید مفاهیمی که در نمایش «دندون طلا» مطرح میشد هنوز برای من کهنه نشده است و به همین دلیل تصمیم گرفتم همان مضامین را در قالب سریال هم کار کنم و اتفاقا می بینم که سخن گفتن درباره هویت تاثیرگذار است و می تواند نجاتبخش باشد.
به لحاظ ساختاری نیز «دندون طلا» کاری بود که من به قصه آن اشراف زیادی داشتم چون پیش از این آن را به صورت نمایش کار کرده بودم. ضمن اینکه جزییات این آدم ها در آن روزگار برای من اهمیت زیادی داشت و با خود فکر می کردم که چطور می توان یک کار نمایشی را به تصویر تبدیل کرد.
به هرحال منطق نمایشی که روی صحنه اجرا می شود با منطق و ساختار تصویر متفاوت است. تصویرسازی در سریال «دندون طلا» با توجه به داستانی که بیان می کند سخت تر از «ساحره» بود چون یک اثر نمایشی به یک کار بصری تبدیل می شود درحالیکه مبنای ساخت اثر از روی قصه «عروسک پشت پرده» تخیل بود و این چندان کار پیچیده و دشواری نیست و من تنها می بایست به اصل و جوهره و فکر وفادار باشم. به هرحال من وسوسه شدم که ساخت سریال «دندون طلا» را تجربه کنم.
از طرف دیگر عده ای دائما از من سوال می کردند که نمایش «دندون طلا» به کجا می رسد و من می دیدم که این اثر برای عده ای از مردم که به من و کارهایم علاقه دارند به یک مساله تبدیل شده است. بنابراین با خود فکر کردم که باید در این فرصت خود را محک بزنم تا ببینم، می توانم از عهده کار بیایم یا خیر.
خلاصهاش اینکه مجموعه ای از این دلایل باعث شد که من بخواهم دوباره به سراغ «دندون طلا» بروم. البته این را هم بگویم که اکثر آثار من چاپ شده اند، اما «دندون طلا» جزو آثاری است که به چاپ نرسید. خاطرم میآید نسخه ای از آن را هم غلط گیری کردم و تا پیش از چاپ آماده شد، اما به نتیجه نرسید بنابراین با خود احساس کردم شاید قسمت این باشد که این نمایش را به صورت تصویری ثبت کنم.
همچنین بعد از «شاهگوش» نیز از آنجایی که ارتباط خوبی با مخاطبان در شبکه نمایش خانگی برقرار شده بود با خود فکر کردم که حیف است این ارتباط قطع شود و شاید خوب باشد که از این ظرفیت استفاده شود.
اکنون با توجه به شرایط و فرصت فشرده ای که در تولید داشتیم وقتی خروجی کار را نگاه می کنم، احساس میکنم بسیار شبیه و نزدیک به اندیشه من است. اگرچه هر کاری نقاط ضعف و قوت خود را دارد و «دندون طلا» هم از این حیث متفاوت نیست و شاید اگر در شرایط متفاوتی ساخته می شد کار قوی تری از آب در می آمد، اما با این حال همین خروجی هم مورد رضایت من است.
شعیبی: من زمانی که می خواهم فیلمی را شروع کنم به بعضی از کارگردانان پیشکسوت و مولف کشور اقتدا می کنم و شما نیز یکی از افرادی هستید که نسل ما به شما اقتدا می کند و این از جمله دلایلی بود که تمایل داشتم درباره «دندون طلا» با شما گفتگو کنم. حال که چنین فرصتی پیش آمده است میخواهم درباره روندی که شما در کارهایتان دارید و مولفههای آن حرف بزنیم. شما زمانی نمایش «دندون طلا» را بر صحنه داشتید و بعد از آثاری چون «عشق آباد»، «آدم برفی» را ساختید و سپس با یک فاصلهای به پروژه هایی چون «مسافر ری» و «مختارنامه» رسیدید. اکنون «دندون طلا» در عرصه شبکه نمایش خانگی تجربه دیگری است اما گویا بعضی از مولفه های شما تغییری نکرده است. سوال من این است که شما چقدر خود را پایبند به متن نمایش «دندون طلا» که حدود ۱۵ سال از آن گذشته است، می دانستید؟ یا چقدر خواستید آن تفکر را حفظ کنید؟
میرباقری: من علاقه بسیاری داشتم که بر مبنای تجاربی که در این سال ها و مخصوصا در «مختارنامه» به دست آوردم با نوعی بازنگری، «دندون طلا» را بسازم اما واقعیتی وجود دارد که بعضی از صحنه هایی را که در سریال «دندون طلا» طراحی کردم برای زمان حاضر جواب نداد و مرا اقناع نکرد. حتی احساس کردم بعضی از صحنه ها با همان طراحی قبلی و به صورت نمایشی بهتر هستند و تنها لازم بود صحنه های دیگری به سریال اضافه شود. به طور مثال در نمایش اصلی دختر دانشجویی حضور داشت که این قصه را طراحی کرده بود و در فواصل مختلف قسمت هایی را روایت می کرد و ما باید این قسمت های روایی را در ساختار تصویری سریال به گونه دیگری اجرا می کردیم بنابراین من برای این بخش ها نیاز به بازنگری هایی داشتم و صحنه هایی را هم نوشتم اما در مقایسه با نمایش صحنه ای «دندون طلا» جواب نگرفتم و در نتیجه تصمیم گرفتم چندان به ساختار نمایش دست نزنم.
در حال حاضر اگر کل مجموعه «دندون طلا» را به نوعی خلاصه کنید گویی همان نمایش صحنه ای «دندون طلا» را می بینید. من تنها قسمت هایی را بسط دادم که ضرورت داشت؛ مثل حضور «نیر» در گداخانه و مناسبت های میان انسان ها در این قسمت. چون این فصل در نمایش غایب بود و مخاطب نمی دانست بعد از اتفاقی که برایش رخ می دهد نیر کجا می رود باید در این بخش داستان را بیشتر روایت میکردم.
ما سعی کردیم فاصله هایی را که در نمایش وجود داشت در سریال هم طراحی کنیم که این کار سختی بود. وقتی پیش از این زبان دیگری در نمایش تست شده و موفقیت آن هم دیده شده بود حالا این بسیار مهم است که بخش های جدیدی که به داستان اضافه شده نسبت به زبان قبل دوگانه نباشد.
این تنها نگرانی من بود و همه انرژی خود را متمرکز کردم که این دودستگی به وجود نیاید و باید بگویم همان وفاداری به متن، کارم را دشوار کرد. به هرحال فرمی قبلا تراش داده شده، صیقل یافته و ثابت شده و حالا قرار بود بخش جدیدی به این فرم ثابت اضافه شود و این تغییر جدید نمی بایست با قبلی متفاوت باشد.
شعیبی: چقدر از متن در هنگام تصویربرداری کار شکل گرفت و چقدر از کار را همزمان پیش بردید؟
میرباقری: عادت من این است که متن فیلمنامه را قبل از شروع کار آماده کنم. حتی اگر همه جزییات هم شکل نگرفته باشد محورهای کلیدی پروژه را به نگارش درمی آورم. قبل از شروع سریال «دندون طلا» هم سناریوی ۱۰ قسمت از کار طراحی و سکانس ها و مضامین آنها نوشته شد. شیوه من این است که جزییات و محورهایی را قبل از تولید طراحی کنم، من باید جزییات کارم را دیده باشم و شیوه دیگری را بلد نیستم به طور مثال نمی توانم برمبنای فکر دو خطی کارم را تولید کنم. بعد از آن، دیالوگ ها سر صحنه و بنا به ضرورت تغییراتی پیدا می کنند.
شعیبی: من برای این گفتگو دوباره قسمت های چهارم و پنجم سریال را دیدم. سوالی درباره گره های داستان و نوع قصه گویی ها داشتم. به طور مثال به نظرم عشق عنایت به نیر خیلی سریع اتفاق میافتد. فکر می کنم این قصه گویی مختص شماست و سوالم درباره چرایی این نوع قصه گویی است چون شما در حال روایت داستان در ساختار سریال هستید و بیننده در سریال زمینه چینی را دوست دارد و می خواهد با دنبال کردن داستان به اتفاقات و حوادث برسد. کاری که خود شما هم بارها در آثار دیگری مثل «رعنا»، «امام علی(ع)» و یا در «مختارنامه» انجام دادید، اما اینجا به شیوه معمول رفتار نکردید.
میرباقری: یکی از مسایلی که در نگارش این قسمت نوعی کشمکش و درگیری برای من ایجاد کرد همین مساله ای بود که اشاره کردید. ما درباره بستر اصلی داستان که نیر در آن حرکت می کند، اتفاقاتی که رخ می دهد و عشق هایی که برایش پیش می آید بحث های زیادی داشتیم و به این نتیجه رسیدیم که اگر این دو در این قسمت از داستان مکث کنند و فضاسازی بیشتری انجام شود ممکن است کار آسیب ببیند. عشق در لحظه اول در عنایت اتفاق نمی افتد اما با توجه به اینکه او شخصیت یک سیاه را در نمایش هایش ایفا می کند، به نوعی همیشه حامی مظلوم است و مسایلی را در زندگی و در پیرامون خود می بیند که ممکن است یک فرد معمولی نبیند.
در صحنه ای که اتفاق بین عنایت و نیر شکل می گیرد آنچه تعیینکننده است تصویر زنی است که کودکی بر پشت دارد و زمین را چنگ می زند و تمیز می کند و بلافاصله در سکانس بعدی هم نشان داده می شود که عنایت براساس همین تصویر به موسیو صاحب تماشاخانه شکایت می کند که چرا «نیر» با این وضعیت باید چنین کار سختی داشته باشد. آنچه که اول عنایت را تحت تاثیر قرار می دهد کاری است که نیر انجام می دهد و بعد به تدریج عاشق او می شود.
شاید یکی از دلایل عمده ای که باعث میشود عنایت عاشق نیر شود این است که نیر از جنس خود اوست و با همه انسان های دیگری که پیرامون او رفت و آمد می کنند، متفاوت است. اتفاقا حمید آذرنگ نیز چالش زیادی سر این سکانس داشت. من به او می گفتم این صحنه بسیار مهم است البته نه اینکه در همان ابتدای کار تصویری که برایش پدیدار می شود عشق به نیر باشد اما تصویر مهمی است چون عنایت در این صحنه با شخصی مواجه می شود که باعث می شود، بلرزد و تکان بخورد. من با در نظر گرفتن این ویژگی ها و پیشینه ای که شخصیت عنایت دارد در نهایت به صحنه مواجهه این دو رسیدم و اینکه وقتی چشم عنایت به نیر می افتد انگار برق او را می گیرد. گویی او شخصی را می بیند که با کسانی که تاکنون در زندگی خود دیده است تفاوت زیادی دارد.
من تا حدودی حدس می زدم که چنین برداشتی از این صحنه بشود اما چندان هم نگران این تعابیر و برداشت های مختلف نبودم چون پیش از این و در همین زمینه با قصه نیر و شخصیت های دیگر حرف خود را بیان کرده بودم و اگر می خواستم دوباره همان مسیر را طراحی کنم سریال زمان بیشتری می برد بنابراین بهتر بود مسیری که قبلا نیر پیموده و دیده شده بود، تکرار نمی شد.
البته این نکته پیش از این هم به من گفته شده بود و حالا که دوباره فکر می کنم، احساس می کنم شاید اتفاقات در این صحنه ها با توجه به ذایقه ای که از مخاطب امروز داریم کمی زود رخ داد و شاید لازم بود کمی مکث می کردیم. خود من دوست داشتم تعداد قسمت های سریال «دندون طلا» نسبت به آنچه که اکنون ساخته شده است کمتر باشد. به طور مثال در هفت قسمت تمام شود اما مجبور شدیم مواردی را بنا به حفظ همان منطق روایی که لازمه ثبت تصویری کار بود و یا برای مجاب کردن تماشاگر در کار لحاظ کنیم. البته من کمی در محاسبه زمانبندی اشتباه کردم و گرنه در داستان غیر از کلیاتی که قبلا وجود داشت نکته دیگری اضافه نشد.
چندی پیش نیز آقای بهروز غریب پور کارگردان تئاتر به دفترم آمد و بیان کرد که مواردی در سریال وجود داشته و حیف شده است که به سرعت از کنارشان عبور کرده ایم و شاید لازم بوده است که هنگام پرداخت بعضی صحنه ها مکث بیشتری صورت می گرفت. من به نظرات او بسیار اهمیت می دهم چون غریب پور استاد من بوده است و من هرچه در حیطه نمایش آموخته ام از او یاد گرفته ام. با این حال باز هم می گویم این منطقی بود که خود من را مجاب می کرد و بر همین اساس هم پیش رفتم.
شعیبی: یکی از نکاتی که باید در سریال «دندون طلا» در نظر گرفته شود این است که این اثر بستری نمایشی دارد و حال و هوای بومی ایرانی بین شخصیت های آن برقرار است. داستان با همان پایه و مبنای ایرانی برای من جذابیت بسیاری داشت و نکته قابل توجه دیگر این بود که گره افکنی ها به شکل مدرن اتفاق می افتد و من این ترکیب را بسیار دوست داشتم به همین دلیل مجبور می شدم کار را دوباره ببینم تا بیشتر درباره آن فکر کنم.
میرباقری: بعضی از مخاطبان که به گونه ای دیگر از سریال ها عادت کرده اند، دوست داشتند که مکث و تامل بیشتری در بعضی از مناسبات و ارتباطات اتفاق بیفتد که من به همان دلایلی که بیان کردم دوست داشتم کار ضربآهنگ خود را حفظ کند و همان مولفه های اثر نمایشی را داشته باشد.
حتی خاطرم هست روزهای اول با مهران برومند تهیه کننده کار و دیگر دوستان فکر کردیم که این سریال را به عنوان ثبت صحنه ای نمایش «دندون طلا» مطرح کنیم. به این ترتیب من چندان دوست نداشتم منطق روایی کار دست بخورد چون این ساختار در ارتباط با مخاطب جواب داده و بدون هیچ توضیح اضافه ای همه آنچه را که لازم بوده به بیننده انتقال داده است. بنابراین فکر می کنم وقتی کاری چنین ظرفیتی را دارد این خطاست که ما بخواهیم فضاهای دیگری را به آن اضافه کنیم که ممکن است به آن آسیب برساند. این منطق از دل خود نمایش درمی آمد و من هم فکر کردم حالا که قرار است ویژگی های نمایش در تولید و ضبط سریال وجود داشته باشد پس بهتر است که با اصول خودِ نمایش باشد.
مهر: زمانی که نمایش «دندون طلا» به صحنه رفت ارتباط زیادی با مخاطب برقرار کرد این مساله چقدر در حفظ ساختار نمایشی «دندون طلا» در سریالی که بر اساس آن ساختید، تاثیر داشت؟
میرباقری: من به شکل مبنایی بین سینما، تلویزیون و تئاتر تفاوت چندانی قایل نیستم و معتقدم که بعضی از اصول در همه این مدیوم ها مشترک است چون نَفس کار قصه گویی است و باید بتوان در هر سه مدیوم قصه ای را به درستی روایت و شخصیتی را به شکلی مناسب طراحی کرد. همچنین باید زبان را به طور کامل به کار گرفت تا بتوان با مخاطبان ارتباط برقرار کرد. در بررسی یک اثر نمایشی، سریال و یا یک فیلم سینمایی می توان فهمید که این قالب ها از اصول مشترک و لایتغیری برخوردارند. قصه، شخصیت، کشش دراماتیک، گره افکنی و... عناصر مشترک این سه هستند و تنها فرم است که این ساختارها را از یکدیگر متمایز می کند. بنابراین دلیلی نداشت که من به خاطر موفقیت نمایش «دندون طلا» در برقراری ارتباط با مخاطب به سراغ ساختار تصویری آن بروم. اینکه داستان از کجا شروع شود، چگونه ادامه پیدا کند، چه پیچ و تاب هایی داشته باشد و... همه اینها مسایلی است که در هر اثری باید بر طبق اصولی پیش رود تا برای مخاطب دیدنی باشد.
من سراغ هر کاری می روم تلاش می کنم طراحی صحیحی از شخصیت ها و مسیر قصه داشته باشم و یا زبان را به شکل صحیح به کار بگیرم. اینها فنونی است که بر ذات نمایش مترتب است و اگر شما رعایتشان نکنید توفیقی در کار نمی یابید. زمانی شما معنایی در ذهن دارید که راه های زیادی برای بیانش وجود دارد مثلا می توان به شکل سخنرانی، ارایه یک مقاله و یا قالب های دیگر آن را اظهار کرد اما وقتی به حوزه نمایش و فیلم ساختن وارد می شوید ناگزیر باید به اصول و قواعد دراماتیک مقید شوید و اگر کار این ویژگی ها را نداشته باشد انتظار بیهوده ای است که بخواهید مخاطب کارتان را بفهمد و با آن ارتباط برقرار کند.
ویژگی هایی که نام برده شد فنون دراماتیک قصه نویسی هستند یعنی برای اینکه قصه ارتباط خوب و موثری با مخاطب برقرار کند باید شخصیت خوبی داشته باشد، مسیر دراماتیک قصه باید پر از نوسان باشد، ویژگی های شخصیت پردازی باید به گونه ای باشد که شخصیتی قابل باور خلق شود و اگر این ویژگی ها نباشند اثر مذکور با مخاطب ارتباط برقرار نمی کند.
این ویژگی ها ارتباط چندانی با فضای پیرامون آثار و استقبالی که از آثار صورت می گیرد، ندارد. اگر من می خواستم «دندون طلا» را تنها به صرف اینکه در یک شرایط سیاسی و اجتماعی خاص با استقبال خوبی مواجه شده است، بسازم اثرم آسیب می دید. من به این دلیل سراغ ساخت دوباره این اثر رفتم چون احساس می کردم خود اثر از قوانین و قواعد دراماتیک درستی برخوردار است و خواستم آن را به فرمتی تبدیل کنم تا برای طیف گسترده تری از مخاطبان قابل دیدن باشد.