به گزارش «نماینده» یک بعد از ظهر دلچسب در بالاترین تپه شمال شهر تهران گذشت:
مردی به نام پیمان در یکی از کوچههای تپه شمس آباد با همسرش کیمیا خداحافظی میکند و به سمت اتومبیلش میرود، اما همین خداحافظی ساده، ساعتها طول کشید!
ما هم به تماشا ایستادهایم و این خداحافظی تکرار شونده کشدار را با لذت و کنجکاوی نگاه میکنیم و بالاخره؛ کات.
احتمالا تیزرهای سریال «کیمیا» را تا به حال بارها دیده باشید، رضا کیانیان، حامد بهداد، نیکی کریمی، آزیتا حاجیان، محمدرضا شریفینیا، حسن پورشیرازی، پوریا پورسرخ، گلاره عباسی، مهدی سلطانی، حسن جوهرچی و خیلیهای دیگر در این مجموعه تلویزیونی بازی میکنند.
چیده شدن نام این همه ستاره بازیگری در یک سریال، خودش به اندازه کافی کنجکاوی برانگیز است.
سکانسی که ما برای گزارش پشت صحنه این سریال از آن بازدید کردیم با بازی مهدی پاکدل و مهراوه شریفینیا جلوی دوربین رفت. پاکدل همان پیمان و شریفینیا نقش کیمیا را ایفا میکنند. بچههای گروه فیلمبرداری کم کم تجهیزات صحنه را جمع میکنند تا برای ضبط بخشی دیگر از سریال به کوچه پشتی بروند و مهدی پاکدل در آن قسمت هم دوباره بازی دارد.
سریال تلویزیونی «کیمیا» به کارگردانی جواد افشار ۴ دوره تاریخ معاصر را به تصویر درمیآورد. این سریال در شهرهای خرمشهر، آبادان، خاورشهر، مشهد و ... جلوی دوربین رفته و تصویربرداری آن همچنان در تهران ادامه دارد.
بچههای «کیمیا» با سفری که به گرجستان داشتند، صحنههای فرانسه و پاریس را بازسازی کردند. صحنههایی که با بازی پوریا پورسرخ، مهراوه شریفینیا و بسیاری از دیگر بازیگران جلوی دوربین رفت.
فیلمنامه این کار را مسعود بهبهانی نوشته و قصه پیچیده آن به علاوه جذابیتهای تاریخیاش قرار است مخاطب را تا ۱۱۰ قسمت با خودش همراه کند. قصه «کیمیا» ترکیبی از واقعیتهای چهار دوره تاریخ معاصر ایران است که برخی از شخصیتهای آن برآمده از تخیل ذهن نویسنده هستند.
خانواده کیمیا در کانون اصلی قصه قرار گرفته و تمام ماجراهای دیگر فیلم، حول و حوش آنها میگردد.
«بازگشتی تمام شدنی»
همراه با گروه تصویربرداری به کوچه پشتی رفتیم، همان جایی که مهدی پاکدل دوباره قرار است جلوی دوربین برود. در صحنه قبلی، صحنه خداحافظی پیمان و کیمیا را شاهد بودیم که پیمان به سمت اتومبیلش میرفت و از کادر خارج میَشد، اما حالا نوبت صحنهای بود که پیمان از ماشین پیاده شده و با دوستانش وارد بگومگو میشود.
ما هم ایستاده بودیم و نگاه میکردیم و وقتی جدال حسابی بالا گرفت ناگهان صدایی پیچید که همه چیز را تمام کرد؛ کات.