يا امام رضا
عشق رسوايي محض است كه حاشا نشود
عاشقي با اگر و شايد و اما نشود
شرط اول قدم آن است كه مجنون باشيم
هر كسي دربه در خانه ي ليلا نشود
دير اگر راه بيفتيم ، به يوسف نرسيم
سر ِ بازار كه او منتظر ما نشود
لذت عشق به اين حسِّ بلاتكليفي ست
لطف تو شاملم آيا بشود؟ يا نشود؟
من فقط روبه روي گنبد تو خم شده ام
كمرم غير در ِ خانه ي تو تا نشود
هرقدر باشد اگر دور ِ ضريح تو شلوغ
من نديدم كه بيايد كسي و جا نشود
بين زوّار كه باشم كرمت بيشتر است
قطره هيچ است اگر وصل به دريا نشود
مُرده را زنده كُنَد خوابِ نسيم حرمت
كار اعجاز شما با دَم ِ عيسا نشود
امن تر از حرمت نيست ، همان بهتر كه
كودكِ گمشده در صحن تو پيدا نشود
بهتر از اين؟! كه كسي لحظه ي پابوسيِ تو
نفس آخر خود را بكِشد پا نشود
دردهايم به تو نزديك ترم كرده طبيب
حرفم اين است كه يك وقت مداوا نشود!
من دخيل ِ دلِ خود را به تو طوري بستم
كه به اين راحتي آقا گره اش وا نشود
بارها حاجتي آورده ام و هر بارش
پاسخي آمده از سمت تو ، الّا نشود
امتحان كرده ام اين را حرمت ، ديدم كه
هيچ چيزي قسم حضرت زهرا نشود
آخرش بي برو برگرد مرا خواهي كُشت
عاشقي با اگر و شايد و اما نشود
شعر از #محمد_رسولي
عيد شما مبارك و التماس دعا