به گزارش «نماینده»، شهید تازه تفحص شده «کاظم فرجی نوازنی» فرزند روحالله، در سال ۱۳۳۹ در تهران متولد شد. این دانشجوی شهید در سال ۶۱ در عملیات بیتالمقدس که منجر به آزادسازی خرمشهر شد، در سن ۲۲ سالگی در منطقه پل خرمشهر به شهادت رسید و پیکر او در شمار شهدای مفقودالاثر جای گرفت. بعد از گذشت ۳۳ سال طی عملیات تفحص توسط کمیته جستوجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح پیکر مطهر او کشف شده و هویتش از طریق آزمایش DNA احراز شده است. خانواده او برای نخستین بار روز گذشته با حضور در معراج شهدای مرکز با پیکر شهید دیدار کردند.
فرشته فرجی خواهر شهیدکاظم فرجی نوازانی از برادر شهیدش میگوید و از رابطه صمیمی خود با او چنین میگوید: شهید فرجی فرزند دوم خانواده بود و من فرزند چهارم. من شش سال از او کوچکتر بودم. خیلی با هم صمیمی بودیم. روابط خواهر و برادری بخیلی خوبی داشتیم و همه فامیل هم این موضوع را تصدیق میکنند. یادم هست وقتی برای آخرین بار به جبهه اعزام میشد، سر سفره صبحانه بودیم که خداحافظی کرد و به من گفت: «به مامان هیچی نگو.» من هم چیزی نگفتم و به دنبال او تا دم در رفتم. انگار آن روز واقعا پرکشید و رفت. با اینکه سی و چند سال از رفتنش میگذرد اما خاطرات و خوبیهای اخلاقش برای من به گونهای زنده است که انگار همانطور که تازه جنازه اش آمده تازه هم شهید شده است. در این سال ها نه اخلاقش فراموش شد و نه خوبیهایش.
حتی یک رکعت از نمازش قضا نشد/از پول توجیبیهایش خمس میداد
او معتقد است شهدا تعریف کردنی نیستند و خیلی بزرگتر از تعریف و تمجیدها هستند. اما از خوبیهای برادر در چند جمله چنین میگوید: کاظم سنش خیلی کم اما خیلی بزرگوار بود. من همیشه برای بچههای خودم که ایشان را ندیدند از او تعریف میکنم. ۱۸ سالش بود که برای تحصیلات دانشگاهی به خارج از کشور رفت ولی حتی یک روز از روزههایش در کشور ایتالیا در آن زمان قضا نمیشد. حتی یک رکعت نمازش قضا نشد. ۱۸ سالگی از پول تو جیبی خودش خمس می داد. همانطور که در وصیت نامه اش گفته یک صندوق قرض الحسنهای در مسجد احمدیه در محله ما بود. او ۱۰ هزار تومان در آنجا گذاشته بود که مردم از آن استفاده کنند.
از تحصیل در ایتالیا تا حماسه سازی در خرمشهر
دلش طاقت نمیآورد که دانشگاه را به جبهه ترجیح دهد. همین علاقه مندی او را به شهادت نزدیک و نزدیک تر کرد. فرشته فرجی میگوید: بعد از گرفتن دیپلم به کشور هند رفت و بعد از آن به ایتالیا سفر کرد و در آنجا مشغول تحصیل بود. علوم سیاسی میخواند. همان زمان پدرم بیمار شد. برای همین برگشت تا ایشان را ببیند. اول سربازیاش را رفت تا بعد دوباره بتواند تحصیلاتش را ادامه دهد اما بعد از سربازی هم گفت طاقت نمیآورم به جبهه برنگردم. و بعد از طریق بسیج این بار داوطلبانه به جبهه اعزام شد. همراه پسر عمویم به جبهه رفت و حدود ۴۰ روز بعد و بعد از عملیات آزادسازی خرمشهر خبر مفقود الاثر شدنش را برایمان آوردند.
وقتی اسرا آزاد شدند و کاظم نیامد، پدرم سکته کرد
اما امروز داستان ۳۳ سال انتظار برای خانواده شهید فرجی، روایت یک عمر دوری از پاره تن شان است. کسی که از دنیا گذشت تا دین خود را از دست ندهد. ۳۳ سال مفقود الاثری و بی خبری برای پدر و مادر به مراتب خیلی سخت تر از دیگران بود و خواهر شهید آن را اینگونه روایت میکند: دوری و انتظار چیزی است که باید حس کرد و نمیتوان آن را تعریف کرد. الان که مادر هستم، میبینم که اگر بچهام یک ساعت دیر به خانه بیاید، چه احساسی پیدا میکنم و حالا شاید کمی میفهمم که مادرم در این سالها چه کشیده است. مادرم به خاطر دوری برادرم و به خاطر چشم انتظاری بیمار شد. ایشان مبتلا به الزایمر است. پدرم سکته کرد و از دنیا رفت. او همیشه فکر می کرد شاید برادرم بین اسرا باشد. وقتی آخرین اسرا آمدند و دید که اسم کاظم اعلام نشد، سکته کرد.
مادر مبتلا به آلزایمر است/ تنها چیزی که از این دنیا به ذهن دارد، خاطرات فرزند شهیدش است
او به تنها چیزهایی که مادر این روزها در ذهنش مرور می کند اشاره کرده و میگوید: تنها چیزی که شاید از این دنیا در ذهن مادرم که مبتلا به الزایمر شده به جا مانده است، برادر شهیدم است. شاید الان حتی اسمهای ما را نتواند درست به خاطر بیاورد اما برادرم و خاطرات او را فراموش نکرده است. همین امروز هم باز از ایشان تعریف میکرد. دوری و انتظار خیلی سخت است. امروز وقتی برای اولین بار او را زیارت کردیم با اینکه خیلی گریه کردیم اما احساس میکنم یک آرامش واقعی به دست آوردیم و وقتی برادرم پیش شهدا دفن شود همانطور که خودش به آرامش میرسد، ما هم به آرامش میرسیم. امیدوارم همه شهدای مفقود الاثر روزی بازگردند و در قطعات بهشت زهرا و در جایی که به آن تعلق دارند به خاک سپرده شوند.