به گزارش «نماینده» "سیدعباس عراقچی" معاون وزارت امور خارجه طی گفتگویی با "ماهنامه دیپلمات" به بررسی مقایسهای سیاستهای دولت های اصلاحات، احمدی نژاد و روحانی در خصوص مساله هسته ای ایران پرداخت.
وقتی جنجال هسته ای شروع شد. نظام تصمیم گرفت که وارد مذاکره با سه کشور اروپایی بشود. ظاهر قضیه در آن مقطع زمانی این بود که آمریکا به دنبال جنگ دیگری در منطقه بود و سه کشور اروپایی به باور خودشان جلو آمدند که مثلا جلوی جنگی جدید را بگیرند.
احمدی نژاد با نیروی تازهای وارد میدان شد تا این سیاست نظام که ما باید بدون توجه به تحریم های احتمالی برنامه هسته ای مان را در میدان جلو ببریم، تثبیت کند. سیاست هسته ای احمدی نژاد سیاست مجموعه نظام بود.
نظام تصمیم گرفت که می خواهد هستهای شود (برنامه صلح آمیز هسته ای داشته باشد) و هزینه های آن را هم پرداخت کند
ما حدود ۳ سال فعالیت ها را تعلیق کردیم تا هزینه های سنگینی مانند قطعنامه شورای امنیت را نپردازیم. اما به این نتیجه رسیدیم که نمیشود. بنابراین تصمیم بر این گرفته شد که هستهای بشویم و از حقوق هسته ای صلح آمیز خود دفاع کنیم. هزینه های ان را هم بپردازیم. ما با هزینه ای مانند تحریم کنار آمده بودیم.
اقدام دو طرف (پیگیری برنامه هسته ای از سوی ما و تشدید تحریم از سوی طرف مقابل) تا جایی پیش رفت که ما به نقطه ای رسیدیم که دستمان از نظر برنامه هسته ای پر شد، یعنی به نقطه بازگشتناپذیر رسیدیم. وقتی دست ما پر شد، دیگر دلیلی برای هزینه دادن وجود نداشت. پس ما به دنبال تثبیت داشته های خود رفتیم. به این ترتیب بود که وارد دور جدیدی از مذاکرات شدیم، با دست پر.
در تمام این ۱۰-۱۲ سال اصول سیاست هسته ای ما ثابت بوده است. البته من انکار نمیکنم اگر کسی بگوید که ما در صورتی که به شیوه ای دیگر رفتار میکردیم -در تاکتیک نه در اصول- ممکن بود هزینه کمتری بدهیم. بله، این ممکن بود.
ممکن است بگویید که اگر بعضی شیوهها را زودتر پیگیری می کردیم یا دیرتر، کمتر میکردیم یا بیشتر، هزینه کمتری میدادیم و یا نتیجه بهتری میگرفتیم. این بحثها همیشه هست. ولی آیا میشد بدون هزینه، هستهای شد؟ قطعا نمیشد. باید هزینه میدادیم. هر چیزی هزینه دارد.
میتوانم شهادت بدهم که بالای ۹۰ درصد مخالفان دلسوز هستند. اکثریت دلواپسین، دلسوزند. البته یک اقلیت دلشکنی هم این وسط بودند.
جزئیات مذاکرات توسط ما به رهبری گزارش میشد. یعنی ما بعد از هر مذاکره ای جزئیات کامل را به ایشان گزارش میکردیم. به نظر من طبیعی است که یک فرمانده خط مشی ها و کلیات را مشخص کند ولی دیگر اینکه سربازان در جبهه چطوری تفنگ دست میگیرند و چطوری شلیک میکنند جزئیاتی است که آن فرمانده و سرباز در صحنه درباره آن تصمیم میگیرند.
توافق در چارچوب منویات رهبری، در چارچوب اصول موردنظر ایشان و خطوط قرمز موردنظر ایشان بوده است. چون خطوط قرمز ایشان رعایت شده، منافع ملی کشور و امنیت ملی کشور هم رعایت شده است، ما فکر میکنیم به یک توافق خوب و ارزشمند رسیده ایم.